• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3298 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱ مرداد

گزارش «اعتماد» از شهر چابهار، تنها بندر اقيانوسي كشور

شهر خاموش من، آن روح بهارانت كو

زهرا روستا/ مي‌گويد: «هر كس كه به چابهار مهاجرت مي‌كند يا ورشكسته است يا سرمايه‌دار». شانه‌اي كوچك از داشبورد درمي‌آورد و موهايش را مرتب مي‌كند، درجه كولر را زياد مي‌كند و راه مي‌افتد. «آدم توي اين شهر مي‌تونه راحت و بي‌دغدغه زندگي كنه و همه‌چيز و همه‌كس رو فراموش كنه. اينجا كسي كاري به كارت نداره.»

لهجه بلوچي چابهاري‌ها با لهجه بلوچ‌هاي ساكن شهرهاي شمالي‌تر استان متفاوت است، اما لهجه مشهدي مرد راننده، غريب‌ترين لهجه‌اي است كه مي‌توان در چابهار شنيد. بيشتر از 10 سال است كه اينجا زندگي مي‌كند. مشهد را رها كرده و با خانواده‌اش ساكن جنوب شرقي شده است و شايد سالي يك‌بار هم گذرش به محل تولدش نيفتد.

چيزي به غروب نمانده و رفت‌وآمدها در خيابان‌هاي اطراف مراكز خريد منطقه آزاد تازه آغاز مي‌شوند؛ مراكز خريدي كه از اواخر دهه 70 تا اويل دهه 80، اينجا ساخته شدند و در سال‌هاي تحريم ديگر رونق گذشته را ندارند. هدف اصلي بسياري از گردشگران چابهار هم همين پاساژهاي تقريبا شيك و سرشار از كالاهاي چيني، لوازم آرايش و لوازم خانگي هستند كه قيمت‌شان در بيشتر موارد به نسبت شهرهاي ديگر ارزان‌تر است.

شيشه ماشين را كه پايين بكشي، انگار آتش پرت مي‌شود توي خنكي هواي تاكسي. مي‌گويد: «نيمه‌هاي خرداد گرم‌ترين فصل چابهار است. اما دو سه هفته ديگه هوا خيلي خوب مي‌شه.»

سال‌هايي را به ياد مي‌آورد كه چابهار شباهتي به چهره حالايش ندارد. بيشتر شبيه روستايي ساحلي بوده تا شهري پرجمعيت كه تجارت در آن جريان دارد؛ تجارتي گاه پررونق و گاه بيمار و راكد همچون هشت سال گذشته. اما اين‌همه تحول تنها تا ورودي منطقه آزاد پررنگ است و همين‌كه از مجتمع‌هاي مسكوني، خانه‌هاي لوكس و ويلاهاي نزديك به پلاژ ساحلي بگذريم، شهر بيشتر نمايان مي‌شود. رنگ‌ها و نورها كم مي‌شود و رنگ شب، غالب مي‌شود. خيابان‌هاي شهر هيچ شباهتي با بلوارهاي سرسبز و خيابان‌هاي زنده منطقه آزاد ندارند.

شهر چابهار تنها يك بيمارستان دارد كه به گفته سعيدي، رييس شوراي شهر تنها با 130 تخت بايد پاسخگوي جمعيت شهرهاي چابهار، نيك شهر، سرباز و فنوج باشد. او مرگ‌ومير بالاي نوزادان و مادران به دليل نبود امكانات درماني را از ديگر معضلات بهداشت و درمان اين شهر بيان مي‌كند.

برنامه‌هاي توسعه سواحل مكران در حالي اجرا مي‌شود كه چابهار از حداقل‌هايي مانند آموزش و بهداشت محروم مانده است. رييس شوراي شهر مي‌گويد، تنها در شهر چابهار با كمبود254 كلاس درس مواجه هستيم. اين‌گونه است كه اين شهر ساحلي در رتبه هفدهم آموزش در استان سيستان و بلوچستان قرارگرفته است. گرماي ويران‌كننده هوا و كلاس‌هايي بدون كمترين امكانات آموزشي كه گاهي مدارس را به تعطيلي مي‌كشاند نيز به قرار گرفتن چابهار در اين رتبه كمك كرده است.

اما در مورد آموزش عالي اوضاع كمي متفاوت است و دانشگاه‌هاي دريانوردي، آزاد و بين‌المللي در بسياري از رشته‌ها دانشجو مي‌پذيرند و افزايش جمعيت دانشجويي روز به روز محسوس‌تر مي‌شود. مرجان و شوهرش هر دو فارغ‌التحصيل رشته مهندسي عمران از دانشگاه تهران هستند و هر دو مدتي است كه به عضويت هيات‌علمي دانشگاه دريانوردي درآمده‌اند. آنها نه سرمايه‌دار هستند و نه ورشكسته، اما انگار در دانشگاه ديگري با مدرك فوق‌ليسانس‌شان چنين فرصتي نداشتند. دانشگاه بين‌المللي چابهار كه زماني جزو سه مركز برگزاري آزمون آيلتس در ايران بود و همكاري با دانشگاه‌هاي خارج از كشور اعتبار علمي‌اش را بالابرده بود در دولت قبل به دانشگاه آزاد واگذار شد و رونق سال‌هاي قبل را از دست داد. اما حالا رييس منطقه آزاد مي‌گويد توانسته‌اند امتياز اين دانشگاه را پس بگيرند و برنامه‌هايي براي بازگرداندش به سال‌هاي اوج دارند.

اما اين دانشگاه‌ها كمكي به رفع معضل بيكاري جوانان چابهار نكرده است. در اين سال‌ها با گران شدن قيمت ارز تجارت كالا نيز كم رونق شده است. اينجا عصاره بيكاري و اعتياد جوانان را مي‌توان در ماده قرمزرنگي كه لحظه‌به‌لحظه بر دروديوار شهر تف مي‌شود ديد. رنگ قرمز ماده مخدرگودكا در همه جاي شهر ديده مي‌شود؛ كف بازار، در و ديوار، باغچه‌ها و بلوارها. در دكه‌هاي سطح اين شهر به‌سختي مي‌توان روزنامه يا مجله‌اي پيدا كرد اما آنچه به راحتي در دسترس است مواد مخدر خوراكي است. پان پراگ و ناس و گودكا، كه هركدام مشتريان و طرفداران خاص خودش را دارد و مصرفش آنقدر رايج است كه شمردن لكه‌هاي سبز و قرمز كف خيابان را ناممكن مي‌كند.

همه اينها در شهري كه ميراث ارزشمند طبيعي و موقعيت بي‌نظير جغرافيايي‌اش مي‌توانست آن را به دروازه‌اي براي توسعه استان سيستان و بلوچستان تبديل كند، رخ مي‌دهد. شايد بتوان گفت چابهار امروز محصول كال باورهاي فرهنگي اشتباه، تعصبات قومي و مذهبي و به گفته حسيني استاندار دوران اصلاحات
سيستان و بلوچستان، بي‌تدبيري‌ها و سياست‌هاي اشتباه برخي مسوولان است.

زيبايي مهجور مانده چابهار

شب از نيمه گذشته است و ساحل درياي بزرگ، در سياهي عميق شب فرورفته است. در محوطه باز كافه‌اي كه در فاصله چند متري درياست تعداد انگشت‌شماري روي تخت‌ها لم‌داده‌اند و قليان مي‌كشند. ساحل اما جنب‌وجوش بيشتري دارد. كودكاني به همراه والدين‌شان تن به آب‌ زده‌اند و عده‌اي روي خط ساحلي پياده‌روي مي‌كنند. خرچنگ‌ها و لاك‌پشت‌ها با هر موج پرت مي‌شوند به ساحل و با بعدي به دريا بازمي‌گردند.

سمن كفش‌هايش را به دست گرفته، پاچه‌هاي شلوارش را تا روي ساق بالا زده و دريا را از لابه‌لاي ساحل صخره‌اي، پابرهنه طي مي‌كند. مي‌گويد: «شب‌هاي درياي بزرگ بي‌نظير است. اين تاريكي و طبيعي بودنش را دوست دارم. پلاژ ساحلي منطقه آزاد براي خانواده‌ها و بچه‌ها مناسب‌تر است چون روشنايي دارد و امكانات بيشتري براي نشستن. اما من اينجا را ترجيح مي‌دهم. منطقه آزاد و كالاهاي چيني‌اش اصلا با زيبايي بي‌نظير دريا و اسكله‌هاي ماهيگيري برابري نمي‌كند. اما براي اكثر مردم خريد كردن مهم‌تر است. » اهل زاهدان است و چند روز تعطيلاتش را به چابهار آمده تا از تنهايي و آرامش در كنار دريا لذت ببرد. مي‌گويد: «ساحل درياي بزرگ معمولا تا نيمه‌هاي شب شلوغ است و امنيت دارد. پس مي‌شه ساعت‌ها اينجا نشست.»

سواحل صخره‌اي، شني و مرجاني چابهار و روستاهاي اطرافش آنقدر متنوع و زيبا هستند كه بتوانند گردشگران فراواني را از سراسر ايران و دنيا به خود جلب كنند. اما خيلي‌ها حتي از وجود چنين مناظر زيبايي بي‌خبرند. نمونه‌اش ساحل تيس است.

ساحل تيس و بندر تاريخي‌اش زيبايي مهجور مانده چابهار است و مدت‌هاست قرار است منطقه نمونه گردشگري شود. بيش از 20 سال از تصويب طرح منطقه شهري چابهار و كنارك مي‌گذرد و تيس با تمام جاذبه‌هاي زيباي گردشگري و پيشينه تاريخي‌اش هنوز انتظار مي‌كشد تا به قطب گردشگري استان
سيستان و بلوچستان تبديل شود. اما در اين سال‌ها تنها اقدام صورت گرفته واگذاري غيرقانوني زمين‌هاي ساحلي تيس به نهادها و اشخاص بود كه مديركل راه و شهرسازي استان مي‌گويد، با تلاش هاشمي، استاندار سيستان و بلوچستان اين زمين‌ها به تيس بازگردانده شد.

 

بازار بلوك‌ها، پاكستاني كوچك در چابهار

شهربانو عينك ته استكاني‌اي به‌چشم‌زده و شالي سياه دور سرش بسته است. پاي بساطش كه بيشتر شبيه داروخانه‌اي سيار است نشسته است. پيرزن مي‌گويد سال‌هاست كه از مرگ شوهرم در درگيري طايفه‌اي مي‌گذرد و با اين بساط خرج دختران بيوه و پسران معتادم را در مي‌آورم. بِلوك در زبان بلوچي به معناي پيرزن است و كسي كه پايش به بازار بلوك‌ها برسد، به‌راحتي دليل اين نام‌گذاري را درمي‌يابد. بازار سرپوشيده بلوك‌ها، محل كسب‌وكار زناني عمدتا ميانسال و سالمند است كه صبح به صبح بساط كوچك‌شان را در اين بازار پهن مي‌كنند. در بساط پيرزنان همه‌چيز پيدا مي‌شود از انواع گياهان دارويي پاكستاني تا مسواك‌هايي از چوب درخت، از قرص‌هاي مسكن و كپسول‌هاي خشك‌كننده توليد كشور پاكستان تا پارچه‌هاي چادري و تكه‌هاي سوزن‌دوزي شده براي لباس. فروش تبه نيز در اين بازار رواج دارد. تبه‌ها مهرهاي چوبي كوچكي هستند كه روي آنها نقوش مختلف سوزن‌دوزي حك‌شده است و زنان بلوچ پيش از سوزن‌دوزي براي حك كردن طرح‌ها روي پارچه از آنها استفاده مي‌كنند. درآمد خوب اين مهرهاي كوچك براي سازندگان‌شان، نشان از بازار پررونق لباس‌هاي گران‌قيمت بلوچي در چابهار است. بازار بلوك‌ها تنها مخصوص پيرزن‌ها نيست. اينجا پاكستان كوچكي است سرشار از بوها و طعم‌هاي رنگارنگ كه از كشور همسايه به اينجا رسيده است. انواع شيريني‌هاي رنگي پاكستاني، ظروف و لوازم بهداشتي در اينجا يافت مي‌شود. بازار ميوه و تره‌بار هم اينجا برپاست و انواع و اقسام ميوه‌هاي گرمسيري و سبزيجات فراوان است.

روز از نيمه گذشته است و شهربانو و زناني كه در مجاورش بساط انداخته‌اند گرم صحبت هستند و به قلياني كه بين‌شان دست‌به دست مي‌شود، پك مي‌زنند. بعضي از اين زنان بعد از كار، راهي جنگلوك مي‌شوند، محله‌اي حاشيه‌نشين در چابهار.

 

شاخ و برگ فقر در جنگلوك

بلوچ مي‌گويد دريا نعمت است. اما اينجا نشاني از نعمت نيست. مانند خيلي جاها كه جنگل به دريا نزديك است، جنگلوك با دريا فاصله‌اي ندارد. اما اين جنگل از جنس ديگري است. اينجا انبوه خانه‌هاي ساخته‌شده از چوب، پلاستيك، مقوا به سياهي فقر پروبال داده و سبك جديدي از معماري را ايجاد كرده است. برخلاف حرف خيلي‌ها كه مي‌گويند چابهار شهر هميشه‌بهار است اينجا هميشه‌بهار نيست. گرماي خردادماه برنده و داغ است و شرجي بدترش مي‌كند. خانه‌هاي تودرتوي جنگلوك، كه هركدام پناه چندين خانواده است، در اين فصل به جهنمي روي زمين تبديل مي‌شوند. كودكان
صبح به صبح لابه‌لاي كوچه‌هاي خاكي و باريك جنگلوك در كنار كابل‌هاي قطور برقي كه چند سالي است بدون تير و ستون روي زمين افتاده‌اند و برق اينجا را تامين مي‌كنند، مشغول بازي مي‌شوند. برقي كه گاه و بي‌گاه قطع مي‌شود، آتش مي‌گيرد و زندگي كارتني و چوبي خانواده‌ها را مي‌سوزاند. از جنگلوك تا برخي از اداره‌هاي دولتي شهرستان چابهار راه زيادي وجود ندارد و درهاي پارچه‌اي و پلاستيكي اين خانه‌ها در بعضي نقاط، تنها به فاصله چند متر، درست روبه‌روي درب‌هاي بزرگ و آهني اين ادارات باز مي‌شود.

بعضي خانه‌ها از بلوك‌هاي سيماني ناهمگوني ساخته‌شده‌اند و ديوارهاي‌شان، دندان‌هايي چركين و نامرتب هستند كه لبخندي زشت را تحويل مي‌دهند. اينجا ساخت‌وساز به شيوه خودش رونق دارد. اين را مي‌توان از همين بلوك‌هاي سيماني تلنبار شده در گوشه محله فهميد. همه شانس اين را ندارند كه بتوانند با مصالحي به جز كارتن و چوب و آهن‌پاره ديوار خانه‌هاي‌شان را بالا بياورند. اما خانه صبرينا با همين بلوك‌هاي ناموزون بالاآمده است و سقفش را انبوهي از چوب‌ها وزيرهايي كه او به همراه ساير اعضاي خانواده‌اش از اين‌سو و آن‌سوي شهر جمع‌آوري كرده‌اند، تشكيل داده است. سقف را با كيسه‌هاي نايلوني عايق كرده‌اند و لاستيك‌هاي كهنه را براي محافظت از باد روي سقف چپانده‌اند. صبرينا هشت نه ساله به نظر مي‌آيد، بلوزي با طرح مرد عنكبوتي به تن كرده و با پاي‌برهنه روي ديوار خانه ايستاده است و لابه‌لاي خروارها شي‌ء روي سقف به دنبال چيزي مي‌گردد. چيزي كه بيشتر به چشم مي‌آيد، پرچم كوچك ايران بر فراز ورودي محقر خانه نصب و با گچ محكم شده است.

نگاه دخترك كه به ورودي خانه مي‌افتد از روي ديوار غيب مي‌شود و ثانيه‌هايي بعد با چند كودك ديگر جلوي در ظاهر مي‌شوند. بچه‌ها با موهاي مجعد و صورت‌هاي سياه وگرد، لبخند مي‌زنند. مزمل برادر بزرگ‌تر صبرينا فارسي را بهتر صحبت مي‌كند و مشتاق است كه مهماني به خانه‌شان بيايد. مرد ميانسالي كه انگار پدر بچه‌هاست به ورودي مي‌آيد. تنها يك اشاره با دوانگشتي كه سيگاري نيم‌سوخته لابه‌لاي‌شان مي‌لرزد كافي است براي اينكه بفهمي به خانه دعوت شده‌اي. خانه سه اتاق كوچك دارد و درست وسط حياط خاكي‌اش ديش كج و معوج دست‌سازي از حلب قرارگرفته است. اينجا مردم تمام‌كارها را خودشان انجام مي‌دهند. معمار خانه‌هاي‌شان هستند، سيم برق را به خانه مي‌آورند، چاه‌هاي كوچك فاضلاب را حفر مي‌كنند و ديش ماهواره مي‌سازند. اين تكه حلب كوچك خانه صبرينا را به جهان وصل مي‌كند.

كودكان با پاهاي برهنه روي جهنم حياط راه مي‌روند و لبخند مي‌زنند. داخل يكي از اتاق‌ها پنكه قديمي پاكستاني، ناتوان از خنك كردن هوا، مدام ريتمي ناهنجار را تكرار مي‌كند. هفت زن در اتاق نشسته‌اند و چندنفري هم كه در اتاق بغلي دراز كشيده بودند به جمع مي‌پيوندند. فارسي را به‌سختي صحبت مي‌كنند و به‌جز يكي از آنها بقيه تنها زبان بلوچي بلدند. زن چادري نارنجي به سر دارد. آفتاب هرچه رنگ صورتش را تيره‌تر كرده به‌روشني رنگ چادرش اضافه كرده است. يكي‌يكي همه را معرفي مي‌كند. مادرش، مادربزرگ و خواهرانش و تازه‌عروس‌شان. زن و دختري كه او را تازه‌عروس مي‌نامد در خانه‌ها كارگري مي‌كنند و هركدام ماهانه 150 تا 200 هزار تومان درآمد دارند.

صبرينا، رمينا برادر كوچك‌ترش را در آغوش گرفته و با مزمل و ماه بي‌بي كه تازه آبتني‌اش در تشت كوچك آب داخل حياط تمام‌شده وارد مي‌شوند. مزمل ليوان آبي در دست دارد. آب را تعارف مي‌كند و عرق پيشاني‌اش را با پيراهن بدقواره فوتبالي كه به تن دارد پاك مي‌كند. آب داخل ليوان كمي كدر است و طعمش به تلخي مي‌زد. اما اين تنها چيزي است كه بري آشاميدن در جنگلوك يافت مي‌شود.

مزمل در يك تعميرگاه ماشين شاگردي مي‌كند و به همراه مادر و يكي ديگر از دختران خرج اين خانواده پرجمعيت را درمي‌آورد. اما آرزوي هميشگي‌اش درس خواندن است. جنگلوك دنياي آدم‌هاي بي‌شناسنامه است. بي‌شناسنامه‌ها با هم زندگي مي‌كنند، با هم ازدواج مي‌كنند و بعد كودكان بدون شناسنامه به دنيا مي‌آورند.

پيرزني از ميان جمع تلويزيون كوچك رنگي را خاموش مي‌كند و شروع به حرف زدن مي‌كند. مي‌گويد سال‌ها ساكن روستايي مرزي بوده و كوه‌نشين، نه خودش شناسنامه دارد نه شوهرش كه از دنيا رفته شناسنامه‌دار بوده است. حالا هم راهي براي ثابت كردن هويت ايراني‌شان ندارند. صدها خانوار ساكن جنگلوك هستند و بدون كوچك‌ترين امكانات بهداشتي‌اي كه يك‌خانه را مهياي زيستن انسان مي‌كند، زندگي مي‌كنند. اينجا تنها يكي از محلات حاشيه‌نشين چابهار است. جاي‌جاي چابهار و روستاهاي اطرافش جنگلوك‌هاي ديگري با ابعاد كوچك‌تر يافت مي‌شوند. مرادآباد جنگلوكي ديگر است. از مرادآباد تا منطقه آزاد چابهار راهي نيست و محل زندگي كساني است كه سال‌هاست آنها را به عنوان شهروندان ايران قبول نكرده‌اند. بخشي از سي هزار حاشيه‌نشين چابهاري ساكن اين محله هستند. تنها اثر مشترك مرادآباد و منطقه آزاد تابلو تبليغاتي بزرگ شركت بسته‌بندي چاي است كه در آرامشي لوكس، درست چند متر آن‌سوتر از كپرهاي محقر، طعم زندگي را تبليغ مي‌كند.

 

چابهار، بايد و نبايدهاي توسعه

موقعيت جغرافيايي چابهار بي‌نظير است. از جنوب ايران را به اقيانوس هند وصل مي‌كند، از شرق به افغانستان و پاكستان و از شمال به آسياي ميانه. اين جايگاه جغرافيايي كليد اصلي اهميت چابهار براي توسعه اقتصادي است. برنامه‌هاي دولت در منطقه آزاد آنقدر اهميت دارد كه رييس‌جمهور در مدت كمتر از يك سال به اين شهر سفر كرد و معاونان و وزيرانش سفرهاي متعددي به چابهار داشته‌اند. منطقه آزاد چابهار در سال 1370 افتتاح شده است و چند سالي است به دلايل متعدد كه تحريم‌ها يكي از اصلي‌ترين آنهاست، رونق گذشته را ندارد. رونق گذشته هم بيشتر مربوط به واردات كالا بوده و توليد و صادرات در اين منطقه كمرنگ‌تر بوده است؛ موضوعي كه دبير شوراي مناطق آزاد كشور نيز به آن معترف است. مناطق آزاد از مسير اصلي خود يعني توليد و صادرات خارج شده‌اند و به محلي براي واردات كالاهاي مصرفي تبديل شده‌اند.

طرح توسعه سواحل مكران يكي از موضوعات مطرح‌شده در سياست‌هاي كلي برنامه ششم توسعه است. استاندار سيستان و بلوچستان اعتقاد دارد زماني كه اين طرح به سرانجام برسد اثرات آن منطقه را متحول مي‌كند. چابهار مي‌تواند قطب تجارت باشد اما مهم‌ترين زيرساخت توسعه يعني راه براي رسيدن به اين هدف فراهم نيست. اسكله بندر چابهاركه در زمان جنگ ساخته شد و معبري مطمئن براي ورود كالا به كشور بود بعد از جنگ به فراموشي سپرده شد و از توجهي كه دولت‌ها به بنادر استان هرمزگان داشتند محروم ماند. دولت برنامه‌هايي براي افزايش ظرفيت بنادر دارد و اميد است شرايط دسترسي مردم محلي به دريا، ملاحظات فرهنگي و زيست محيطي در اين برنامه‌ها ديده شود.

چابهار هنوز فرودگاه ندارد و فرودگاه نظامي شهر كنارك در مجاورت چابهار پاسخگوي نياز اين شهر ساحلي نيست. علاوه بر اين ظرفيت پايين دو بندر شهيد كلانتري و شهيد بهشتي، بار كشتي‌ها را روانه استان همسايه مي‌كند. بعد از گذشت 20 سال به تازگي مجوز احداث باند فرودگاه چابهار اخذ شده و در سال 93 براي نخستين بار ظرفيت بنادر به 70 هزار تن ارتقا يافته است. اين در حالي است كه به عنوان نمونه كشور كوچك عمان در عرض 9 سال تبديل به مركزي براي پهلو گرفتن كشتي‌هاي 400 هزار تني شد وصاحب فرودگاهي بين‌المللي. درباره طرح‌هاي توسعه‌اي ساير كشورهاي عربي و حتي كشورهاي هند و پاكستان نيز مي‌توان چنين مقايسه‌هايي انجام داد.

نكته ديگر زيرساخت‌هاي گردشگري است كه اگر فراهم شود، كمك فراواني به توسعه اقتصادي و فرهنگي منطقه مي‌كند. تعداد اندك هتل‌ها و مراكز اقامتي همواره گردشگران را با مشكل مواجه كرده است. علاوه بر اين عدم وجود سازوكار تبليغاتي مناسب براي شناساندن جاذبه‌هاي توريستي اين منطقه، چابهار را براي بسياري از گردشگران دور از دسترس و ناشناخته نگه داشته است.

رشد و گسترش زيرساخت‌هاي گردشگري، توسعه خطوط ريلي كه سبب اتصال چابهار به آسياي ميانه مي‌شود و ورود صنايع سنگين از برنامه‌هاي كلان دولت در استان سيستان و بلوچستان است و آن طور كه استاندار سيستان و بلوچستان بيان مي‌كند، اين پروژه‌ها دستاوردهاي ماندگار دولت تدبير خواهد بود. براي قضاوت در مورد نتيجه كار هنوز نياز به زمان است چرا كه تجربه نشان داده بسياري از پروژه‌هاي بزرگ در استان، پيشرفت فيزيكي اندكي داشته‌اند و گاه بايد سال‌ها براي به سرانجام رسيدن آنها منتظر ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون