محوبيت، تابع ترسيم حركت به سوي تغيير
محبوبيت، فضاي احساسي و هيجاني ميخواهد
عاطفه شمس / محمدامين قانعيراد، رييس انجمن جامعهشناسي ايران در تبيين عوامل محبوبيت يك سياستمدار معتقد است زماني كه جامعه به ساخت شخصيت محبوب نياز دارد اين شخصيت ساخته ميشود بنابراين عملكرد فرد محبوب يا قهرمان را بايد در ارتباط با جامعه و تحولات اجتماعي تحليل كرد نه به عنوان ويژگيهاي فردي و شخصيتي و حتي كاريزماي آنها. حتي ممكن است يك فرد در شرايطي تبديل به يك شخصيت كاريزماتيك شود اما بايد توجه داشت كه حتي همين كاريزما نيز از طرف جامعه به او محول شده است. وي در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد: سياستمداران محبوب با مقوله تغيير اجتماعي پيوند خوردهاند يعني انسانهايي هستند كه به نوعي چشماندازهاي جديدي را براي تحول ايجاد كردهاند و اين چشمانداز نيز مورد استقبال مردم قرار گرفته است. بنابراين در دوره اين افراد، اغلب يك جنبش و حركت اجتماعي شكل گرفته و جامعه در آن برهه خاص احساس كرده اين شخص يا سياستمدار ميتواند انتظارات، خواستهها و اهداف او را بازنمايي كند. بنابراين يك نوع پيوند بين جنبش اجتماعي و سياستمدار ايجاد شده و به واسطه آن، سياستمدار محبوب شده است. قانعيراد معتقد است كه وجود جنبش اجتماعي، ميل به تغيير، وجود ايدئولوژي و وجود بزنگاهها و برهههاي تاريخي خاص، همگي با ظهور شخصيت محبوب سياسي همراه هستند. در كشورهايي كه سياست و دموكراسي در آنها نهادينه شده است اين دورههاي افت و خيز محبوبيت، به دورههاي انتخاباتي محدود ميشود و نوع آن، نسبت به كشورهاي جهان سوم كه ممكن است درگير تب و تابهاي غيرانتخاباتي نيز بشوند، متفاوت است.
اگر بخواهيم با نگاهي جامعهشناختي به بررسي مهمترين مولفههاي محبوبيت يك سياستمدار بپردازيم فكر ميكنيد چه عواملي را ميتوان براي آن در نظر گرفت؟
اگر نمونههاي مطرح سياستمداران محبوب را در چند دهه اخير بررسي كنيم به كساني مثل مصدق در سال 32 يا در دوران انقلاب امام (ره) بر ميخوريم كه در بين تودهها محبوبيت زيادي پيدا كرده بودند كه اين محبوبيت در پيشبرد اهداف به آنها كمك شاياني ميكرد. بهطور مثال اگر امام (ره) چنين محبوبيتي را نمييافت نميتوانست در مقابل نظامي كه سالها روي كار بود چالش ايجاد كند. اين دو نفر افرادي هستند كه به اعتقاد من با مقوله تغيير اجتماعي پيوند خوردهاند يعني انسانهايي هستند كه به نوعي چشماندازهاي جديدي را براي تحول ايجاد كردهاند و اين چشمانداز نيز مورد استقبال مردم قرار گرفته است. در دوره اين افراد، اغلب يك جنبش و حركت اجتماعي شكل گرفته نه اينكه فقط سياستمداري باشند كه محبوب شده است. يك جنبش اجتماعي بوده و جامعه در آن برهه خاص احساس كرده اين شخص يا سياستمدار ميتواند انتظارات، خواستهها و اهداف آن را بازنمايي كند. بنابراين يك نوع پيوند بين جنبش اجتماعي و سياستمدار ايجاد شده و به واسطه آن، سياستمدار محبوب شده است. به خاطر اينكه يك جنبش اجتماعيخواهان تغيير، شخصيت سياسي خود را در يك شرايطي پيدا كرده و معمولا در اين شرايط است كه شخصيتهاي محبوب سياسي رده بالا شكل پيدا ميكنند. من فكر ميكنم حتما بايد يك حركت اجتماعي وجود داشته باشد حالا ممكن است حركت اجتماعي هم نباشد اما انتظارات اجتماعي و نوعي ميل به تغيير و باز كردن چشماندازهاي تحول در جامعه وجود داشته باشد و بعد يك شخصيت سياسي در اين شرايط ظهور يابد و خواستهها يا انتظارات جنبش براي تغيير را بازنمايي كند. در چنين شرايطي اين فرد يك محبوبيت ويژهاي پيدا ميكند. براي كساني كه در ردههاي بالاي سياسي هستند معمولا اين محبوبيت در بزنگاههاي تحول اجتماعي و تغيير است كه خود را نشان ميدهد.
به جز بازنمايي خواستهها و اهداف، كدام ويژگيها در رفتار يك شخصيت سياسي ممكن است او را به فردي محبوب نزد جامعه بدل كند؟
ممكن است عوامل جانبي ديگري نيز وجود داشته باشد. بهطور مثال مردم احساس كنند كه اين فرد همدلي بيشتري با آنها دارد تا با قدرت و در رفتار او نوعي صداقت و راستي ببينند. در چنين شرايطي معمولا به نحوي در پيرامون اين شخصيتها يك نوع ايدئولوژي به معناي مجموعه اهداف، برنامه عمل و تغيير و برنامه سياسي پيدا ميشود چرا كه همانطور كه پيشتر گفتم محبوبيت با جنبش مرتبط است و جنبش معمولا ميتواند يك ايدئولوژي و نظام فكري جديدي را براي تغيير بسازد. به همين دليل بهطور مثال در دوران مصدق ايدئولوژي مليگرايي را داريد، در دوران انقلاب نيز ايدئولوژي انقلاب اسلامي و تغيير اجتماعي به وجود ميآيد و در دوران اصلاحات يك نوع حركت به سمت جامعه مدني شكل ميگيرد. اين ايدئولوژيها معمولا يك نوع همدلي با آرمانهاي طبقه متوسط را نشان ميدهد و به ميزاني همدلي با نيازها و خواستههاي جوانان در آن وجود دارد چرا كه اغلب طبقه متوسط و جوانان خواهان تغيير اجتماعي هستند و اين افراد نيز همدلي بيشتري با اين قضايا نشان ميدهند به همين دليل است كه آنها در بين جوانان و طبقه متوسط كه يك حالت انتظاري براي يافتن شخصيت سياسي در آنها وجود دارد، به درجهاي از محبوبيت ميرسند.
عنصر كارآمدي چه نسبتي با محبوبيت دارد؟ آيا كارآمدي يك شخصيت سياسي ميتواند به محبوبيت او منجر شود؟
به اعتقاد من عامل كارايي يا كارآمدي عامل خيلي مهمي نيست يعني محبوبيت به بار نميآورد به اين شكل كه مردم فيالنفسه يك مدير كارآمد را دوست داشته باشند. ممكن است از او راضي باشند اما اينكه محبوب شود قطعي نيست. محبوبيت داشتن يعني قهرمان شدن و ستاره شدن، مثل ستارههاي سينما و فوتباليستهاي محبوب. اينها معمولا كساني هستند كه محبوبيتشان همراه با يك سري احساس هيجان و عاطفه اجتماعي شكل پيدا ميكند. آن عاطفه اجتماعي كه در يك جنبش و حركت، سيلان پيدا ميكند افرادي را براي جامعه قهرمان و محبوب ميكند. در شرايط عادي كارآيي رضايت به همراه ميآورد اما صرف كارآمدي كه معمولا معياري براي دوران فرآيندهاي جاري و عادي جامعه است و نه فرآيندهاي تغيير، نميتواند ايجاد محبوبيت كند. براي محبوب شدن بايد به قهرمان تبديل شد. در عين حال وقتي شرايط محبوب شدن فراهم شود رضايت را به دنبال خواهد داشت و اين نشاندهنده خرسندي سياسي است. اينجا برهههايي است كه نهاد دولت ميتواند سطح پايين اعتماد ملت را بازسازي كرده و به سطح بالاتري ارتقا دهد. در چنين برهههايي معمولا مردم انگيزه بيشتري براي مشاركت سياسي دارند به دليل اينكه سياست از حالت يكنواختي، بيروحي، بيانگيزگي و از حالت كسالت متعارف و معمولي خود خارج ميشود و مردم با انگيزه و شور و شوق بيشتري به عالم سياست روي ميآورند. بنابراين هم زمينههاي مشاركت سياسي پيدا و هم تقويت ميشود. بايد از چنين شرايطي براي بازسازي رابطه مردم و سياست استفاده كرد يعني افرادي كه محبوبيت دارند ميتوانند نقش بهتري در تكوين دولت- ملت در جامعه داشته باشند.
بنابراين ميتوان پيدا شدن شخصيت سياسي محبوب را براي جامعه يك فرصت به شمار آورد.
طبيعتا ميتواند فرصت باشد اما از طرفي نيز كساني كه نامحبوب هستند و ميخواهند آن سياست يكنواخت و كسالت بار خود را ادامه دهند و با هر نوع ميل به تغيير از سوي مردم سر ناسازگاري دارند احتمالا رضايت نخواهند داشت و پيدايش شخصيتهاي محبوب را يك تهديد تلقي ميكنند و ميكوشند در مقابل آن نفرتپراكني كنند. عمدتا اينگونه است يعني وقتي افراد محبوب در ايران پيدا شدند محافظهكاران سياسي يك مقدار برانگيخته شدند و براي تخريب شخصيت وي و تبديل رابطه او با مردم از يك رابطه مبتني بر علاقه به يك رابطه مبتنيبر نفرت تلاش كردند زيرا همين شور و شوق مردم نشان ميدهد كه آنها ميخواهند سمت و سوي بعضي مسائل را در جامعه تغيير دهند و محافظهكاران اين قضيه را برنميتابند در حاليكه بايد از چنين شرايطي استقبال شود. در برابر اين شخصيتهاي محبوب، شخصيتهاي منفور هم وجود دارند حتي اگر كارآيي داشته يا ادعاي آن را داشته باشند.
آيا ميتوان گفت در هر برهه يك شخصيت محبوب در جامعه پيدا ميشود يا مردم براي خود يك سياستمدار محبوب يا قهرمان ميسازند به اين جهت كه ميتواند تغييري را كه جامعه در پي آن است عملي سازد؟
در هر برههاي نه، تنها در برهههايي كه برهه تغيير باشد. در اين برهههاي خاص است كه شخصيتهاي محبوب پيدا ميشوند يا به قول شما جامعه آنها را براي خود ميسازد. منظور اين است كه حتي به شكل ناخودآگاه يك فرآيندهايي براي شكلگيري شخصيتهاي محبوب سياسي وجود دارد منتها در جوامعي مثل ايران كه مطالبات معوق و انتظارات برآوردهنشده زيادي دارد معمولا شخصيتهاي محبوب ايجاد شده و بعد كنار نهاده ميشوند و باز در مرحله ديگري شخصيت محبوب ديگري ظهور پيدا ميكند. هميشه جامعه سعي ميكند به اين شخصيتهاي محبوب ميدان دهد يا برخي شخصيتها را تا حد يك قهرمان بالا ببرد اما بعد از مدتي چون انتظارات او برآورده نميشود ممكن است آن محبوبيت كاهش پيدا كرده و در برههاي ديگر، فرد ديگري اين محبوبيت را به دست آورد. ميخواهم بگويم بايد رابطه اين محبوبيت با سيلان جامعه را در نظر گرفت يعني يك جامعهاي كه مطالبه دارد در خودش شخصيتهاي محبوب را ايجاد ميكند. اين خواستهها ممكن است در جهت تغيير اجتماعي باشد يا ممكن است ناشي از وضعيتي باشد كه جامعه در خطرات بزرگي قرار ميگيرد و آن فرد ميتواند با رهانيدن جامعه از خطر به يك شخصيت قهرمان تبديل شود. بهطور مثال زماني كه مردم بابت يك تهديد خارجي نگران هستند، اگر يك سياستمدار زمينهاي براي خروج از آن تهديد خارجي يا پيروزي بر آن فراهم كند به شخصيت محبوب تبديل خواهد شد. بهطور خلاصه شكلگيري شخصيتهاي محبوب شرايط هيجاني و عاطفي ميخواهد؛ بنابراين يا بايد جنبش اجتماعي باشد كه آن شور و هيجان را فراهم كند يا در شرايطي كه كشور در معرض تهديد قرار ميگيرد فردي اين نگراني جامعه را كاهش داده يا مرتفع كند و به شخصيت محبوب تبديل شود. حتي در گذشته مصدق نيز با دامن زدن به يك تنش محبوب شد؛ مردم از سوي كشورهاي خارجي احساس تحقيرشدگي ميكردند و همواره احساس ميكردند به هويت و شأن آنها بياحترامي ميشود. بنابراين وقتي كسي مانند مصدق ميآيد كه غرور ملي را در آنها زنده ميكند و در مقابل استعمار انگليس ميايستد به چنان درجهاي از محبوبيت ميرسد. مصدق از يك سو مقابل استعمار انگليس و از سوي ديگر مقابل استبداد داخلي ايستاده بود يعني ميخواست قدرت شاه را محدود كرده و تا حدي جامعه را دموكراتيزه كند، از سوي ديگر نيز قصد داشت غرور ملي را به مردم بازگرداند و جايگاه ايران و حق حاكميت مردم را در مقابل دربار بهبود ببخشد. در واقع تلاش وي در جهت ايجاد تغيير در داخل كشور و احياي جايگاه سياسي و غرور ملي مردم باعث محبوبيت او ميشود. به همين دليل بايد اين محبوبيت را به بزنگاههاي تاريخي و بزنگاههاي سياسي اجتماعي گسترده ربط داد نه به مقولهاي مثل كارآمدي كه پيرامون خود شور و شعفي ايجاد نميكند. محبوبيت يك فضاي احساسي و هيجاني ميخواهد.
صحبت از تاثير مهم فضاي احساسي و هيجاني بر ايجاد محبوبيت شد، به نظر شما نسبت محبوبيت با پوپوليسم چيست؟
پوپوليسم نيز يك حركت و جنبش است، آمدن مردم در خيابان خود ميتواند يك نوع شور و هيجان جمعي را ايجاد كند. بنابراين از اين جهت اشتراك دارد با اينكه كه گفتم براي ايجاد پوپوليسم به يك جنبش اجتماعي نياز است. افرادي نيز هستند كه به سياستمداران پوپوليستي معروف ميشوند و بخشي از جامعه احساس ميكند ميتواند انتظارات خود را در وعدههاي اين فرد پيدا كند. به هر حال فراز و فرودهاي مربوط به ظهور شخصيتهاي محبوب تا حدي نشاندهنده وضعيت غيرنهادينه سياست در كشور است. زماني كه سياست نهادينه شود ممكن است فاكتورهاي ديگري را به همراه بياورد بهطور مثال بحث كارآمدي، قانونمندي، عدم ايجاد توليد فساد در جامعه و وفا كردن به وعدههايي كه به مردم داده ميشود. در مقاطع انتخاباتي اينها ممكن است مهم شود، يعني در دورههاي چهارساله باز شور و شوقي به وجود ميآيد و موقع انتخاب، يكي از اين رقبا بايد محبوبيت بيشتري نسبت به ساير رقبا به دست آورد. به همين دليل تبليغات سياسي به سمت و سويي ميرود كه حتي دوگانهسازي كند تا بتواند با اين دوگانهسازيها فضايي عاطفي به نفع يك فرد ايجاد كرده و او را به يك شخصيت محبوب تبديل كند. يعني شرايطي فراهم كند كه مردم فكر كنند خطري و به اصطلاح ضد قهرماني وجود دارد كه ميخواهد وضعيتي را از بين ببرد يا ضربهاي وارد كند و به اين وسيله سياستمدار به يك شخصيت محبوب تبديل شود. يعني شخصيت محبوب برساخته ميشود تا فضاي مشاركت عمومي تقويت شود. يعني از طريق دوقطبيسازيها ميكوشند مردم را به رأي دادن ترغيب كنند، در اين شرايط هر طرف ميكوشد ثابت كند رقيب راهحل نيست بلكه خود بخشي از مشكل است.
اين محبوبيت چقدر به قبل از روي كار آمدن سياستمدار و چقدر به بعد از آن ربط پيدا ميكند؟
ممكن است طي چهار روز يك فرد به شخصيتي محبوب تبديل شود چرا كه خواستهها و انتظارات مردم را بازنمايي ميكند و مردم احساس ميكنند او كسي است كه ميتواند سخنگوي مطالبات آنها بوده و صدايشان را بازتاب دهد. بنابراين در عرض مدت كوتاهي ممكن است اين فرد تبديل به يك شخصيت محبوب شود و بعد از اينكه فرد حتي به مطالبات مردم پاسخ داد به جاي اينكه محبوبيت او بالاتر رود ممكن است كاهش پيدا كند زيرا آن فضاي عاطفي ديگر وجود ندارد. بنابراين رييس دولت اصلاحات در خيلي از زمينهها كار ميكند بعد سال 82 كه ميشود همه از دانشجو گرفته تا مردم از او طلبكار ميشوند كه چه اقدامي انجام داده و به اين توجه ندارند كه از 76 به بعد در چه زمينههايي كار كرد، چه جاهايي را توانست تغيير دهد، چه نهادهايي را توانست در جامعه مستقر كند و از چه مخاطراتي جلوگيري كرد. باز به آخر دوره كه ميرسيم ميزان محبوبيت سياستمدار كاهش پيدا ميكند و بعد ممكن است بخشي از انتظاراتي كه در اين مدت مغفول مانده نماينده خود را در چهره ديگري پيدا كند و باز يك شخصيت محبوب ديگر ساخته شود. بنابراين اينگونه نيست كه مردم پرونده همه افراد را پيدا كنند و بعد از ارزيابي و به شناخت رسيدن، براي آنها تبديل به يك شخصيت محبوب ميشود. فرد در يك مقطع براي تغيير يك وضعيت، طرح يك شعار تازه و براي نشان دادن يك چشمانداز تازه كنشگري ميكند بنابراين بخشي از مردم احساس ميكنند اين همان كسي است كه دنبال او بودهاند و ميتواند آنها را به اهدافشان نزديك كند، در نتيجه محبوبيت آن فرد بلافاصله ايجاد ميشود.
پس اثر كارآمدي بر محبوبيت را رد ميكنيد.
تاثيرش بر محبوبيت را رد ميكنم، بر رضايت تاثير دارد.
به هر حال وقتي جامعه ببيند كه انتظارات او توسط فردي كه به اميد تغيير برايش محبوب شده بود برآورده نشده خودبه خود از اين محبوبيت كاسته ميشود، پس در اينجا كارآمد بودن سياستمدار براي جامعه مهم ميشود. بنابراين شايد بتوان گفت كارايي در محبوب شدن افراد تاثيري ندارد اما در تداوم اين محبوبيت حتما نقش دارد. اين طور نيست؟
بله، اين هم يك فاكتور مهم است. ببينيد محبوبيت سياستمدار در يك شرايط خاص شكل پيدا ميكند و وقتي آن شرايط تغيير پيدا كرد بايد به دنبال رضايت و اعتماد بود. بايد ديد آيا جامعه از سياستمداري كه خود روي كار آورده راضي است و به او اعتماد دارد يا نه. اينجا بحث كارآمدي مطرح ميشود اما از سوي ديگر حتي در صورت بروز كارآمدي هم ممكن است محبوبيت فرد كاهش پيدا كند، بنابراين همواره اين احتمال نيز وجود دارد. اين را پيشتر درباره رييس دولت اصلاحات توضيح دادم. يعني ممكن است با فراموش شدن فضاي عاطفي و هيجاني كه باعث محبوبيت فرد شده بود و بر اثر كارايي كه او ابراز كرده انتظارات جديدي در مردم ايجاد شود كه آنها را از خود اين فرد، طلبكار كند. يعني شما به انتظار مردم پاسخ ميدهيد سپس انتظارات جديد براي آنها ايجاد ميكنيد و بعد در جايي ميبينيد كه انتظارات مردم بالاتر ميرود و از ميزان پاسخگويي شما به آنها جلوتر ميزند، اينجا ممكن است عدم محبوبيت شكل بگيرد، بنابراين ممكن است در مواردي –هميشه به اين شكل نيست- عدم محبوبيت سياستمدار به دليل موفقيت او در پاسخگويي به انتظارات باشد. اين نشاندهنده پيچيدگيهاي قضيه است يعني ممكن است يك سياستمدار موفق با موفقيتهاي خود نه تنها محبوبيتش را افزايش ندهد بلكه به كاهش آن دامن بزند چون عملكرد مثبت او انتظارات جديدي را در جامعه ايجاد ميكند. بهطور مثال رييس دولت اصلاحات، گسترش جامعه مدني را مطرح كرد در حال حاضرجامعه مدني گسترش پيدا كرده، در جامعه مدني سطح گفتوگو و تعامل مردم و ميزان آگاهي عمومي بالا ميرود، مجموعه اينها انتظارات جديدي را مطرح ميكند كه بايد به آنها پاسخ داده شود و بعد همين كسي كه شعار او جامعه مدني بوده و آن را تحقق بخشيده، انتظارات جامعه مدني از ظرفيتهاي موجود براي ايجاد تغيير جلو ميزند و باعث ميشود محبوبيت وي كاهش يابد.
اين شرايط براي ظهور و افول محبوبيت يك سياستمدار در جوامع مختلف يكسان است يا تفاوتهايي دارد؟
به نظر من يكسان است زيرا من از بعد روانشناختي به قضيه نگاه ميكنم. به نظر ميرسد وجود جنبش اجتماعي، ميل به تغيير، وجود ايدئولوژي و وجود بزنگاهها و برهههاي تاريخي خاص، همگي با ظهور شخصيت محبوب سياسي همراه هستند. در كشورهايي كه سياست و دموكراسي در آنها نهادينه شده است اين دورههاي افت و خيز محبوبيت، به دورههاي انتخاباتي محدود ميشود يعني اوباما زمان انتخاب شدن يك شخصيت محبوب ميشود زيرا در غير اين صورت نميتوانست راي اكثريت را به دست آورد. اينكه چگونه به اين محبوبيت ميرسد سازوكارهاي خاص خود را دارد؛ بخشي اجتماعي و بخشي پروپاگانداهاي سياسي و رسانهاي است كه يكي از اين رقبا را تبديل به شخصيت محبوب انتخاباتي ميكند اما از فرداي انتخابات و ورود به كاخ رياستجمهوري، به يك سياستمدار روتين تبديل ميشود كه سعي ميكند از اين به بعد كارايي نشان داده و به وعدههاي خود عمل كند. اينجا جامعه تب وتاب خود را از دست ميدهد و به وضعيت عادي بازميگردد تا انتخابات بعدي كه مجددا اين شور و حرارت به وجود ميآيد و به نوعي سياست ميخواهد تجديد حيات كند و به اين هيجان نياز دارد. در كشورهايي كه دموكراسي نهادينه شده نسبت به كشورهاي جهان سوم كه ممكن است درگير تب و تابهاي غير انتخاباتي نيز بشوند، نوع آن متفاوت است. در ايران نيز به نسبتي كه سياست پايدار شود ميتوان از الگويي شبيه به كشورهاي پيشرفته تبعيت كرد، به ميزاني كه بكوشد به نظام انتخاباتي پايداري بيشتري ببخشد و اعتماد مردم به آن را افزايش دهد.
ويژگيهاي ظاهري سياستمدار چقدر در ايجاد محبوبيت تاثير دارد؟
زماني كه جامعه به ساخت شخصيت محبوب نياز دارد اين شخصيت ساخته ميشود بنابراين عملكرد فرد محبوب يا قهرمان را بايد در ارتباط با جامعه و تحولات اجتماعي تحليل كرد نه به عنوان ويژگيهاي فردي و شخصيتي و حتي كاريزماي آنها. حتي ممكن است يك فرد در شرايطي تبديل به يك شخصيت كاريزماتيك شود اما حتي همين كاريزما نيز از طرف جامعه به او محول شده است. بهطور مثال امام (ره) قبل از سال 42 نيز حضور داشت اما در يك مقطع خاص تبديل به يك قهرمان شد و مردم احساس كردند ميتواند صداي آنها را بازتاب دهد و بنابراين به شخصيتي محبوب تبديل شد. تحولات و فضاي اجتماعي در شكل دادن به شخصيتها و در ظهور و افول شخصيتهاي محبوب سياسي مهمترين نقش را دارد.
برش
زماني كه جامعه به ساخت شخصيت محبوب نياز دارد اين شخصيت ساخته ميشود بنابراين عملكرد فرد محبوب يا قهرمان را بايد در ارتباط با جامعه و تحولات اجتماعي تحليل كرد نه به عنوان ويژگيهاي فردي و شخصيتي و حتي كاريزماي آنها. حتي ممكن است يك فرد در شرايطي تبديل به يك شخصيت كاريزماتيك شود اما حتي همين كاريزما نيز از طرف جامعه به او محول شده است.
هميشه جامعه سعي ميكند به شخصيتهاي محبوب ميدان دهد يا برخي شخصيتها را تا حد يك قهرمان بالا ببرد اما بعد از مدتي چون انتظارات او برآورده نميشود ممكن است آن محبوبيت كاهش پيدا كرده و در برههاي ديگر، فرد ديگري اين محبوبيت را به دست آورد. بايد رابطه اين محبوبيت با سيلان جامعه را در نظر گرفت يعني يك جامعهاي كه مطالبه دارد در خودش شخصيتهاي محبوب را ايجاد ميكند. اين خواستهها ممكن است در جهت تغيير اجتماعي باشد يا ممكن است ناشي از وضعيتي باشد كه جامعه در خطرات بزرگي قرار ميگيرد و آن فرد ميتواند با رهانيدن جامعه از خطر به يك شخصيت قهرمان تبديل شود.