• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3300 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۴ مرداد

«سياست» ناتوان از «ترس»، بي‌بهره از «عشق»

ناصر فكوهي٭

 

نيكولو ماكياولي، در اثر جاودان خود، «شهريار»، به مثابه يكي از مهم‌ترين و نخستين نظريه‌پردازاني كه امر سياسي را تحليل مي‌كند و بر اساس اسناد و تجربه خويش از دربارهاي سلطنتي اروپا و نه تمايلات شخصي‌اش، كنش سياسي را تبيين كرده است. بدين ترتيب، زماني كه او در برابر اين پرسش سهمگين قرار مي‌گيرد كه براي يك شهريار يا يك حاكم، «عشق» (يا به عبارتي، محبوبيت) بايد مهم‌تر باشد، يا «ترس» (يعني نظمي كه از قانون و از الزامات و مجازات ناشي مي‌شود) تا بتواند بر مردم خود حكومت كند؟ بي‌درنگ بر پايه تجربه كاربردي حاكميت‌هايي كه شناخته است، پاسخ مي‌دهد: «ترس» زيرا شهريار مي‌تواند از آن مطمئن باشد چون خودش آن را اعمال مي‌كند و نه عشق، يا محبوب بودن در قلب مردم كه كنترلي بر آن ندارد. اما انقلاب‌هاي دموكراتيكي كه از اواخر قرن هفدهم و در طول قرن نوزدهم به دولت - ملت‌ها يا دولت‌هاي ملي شكل دادند و سپس جنبش‌هاي مطالبات مردمي در اين كشورها و جنبش‌هاي ضد استعمار و سرانجام جنبش‌هاي آزاديبخش و مردمي كه تا امروز در سراسر جهان ادامه دارند، راهي ديگر پيش گرفتند: در اين فرآيندها همواره اين اراده وجود داشت كه خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه از اصل «ترس» به اصل «عشق» رسيده شود. البته نمي‌توان منكر شد كه اين جنبش‌ها و تمايلات زير فشار ايدئولوژي‌هاي اتوپيايي، هراس‌ها و نفرت‌هاي نژادي و قومي، ملي‌گرايي‌هاي مبالغه‌آميز، انديشه‌هاي توطئه‌بار و حركت بر مسيرهايي نادرست از آنچه شايد مي‌پنداشته‌اند راه درستي است، اغلب مردم خود را به جاي بهشت به جاي دوزخ رساندند. اكثريت اين اراده‌هاي سياسي به رسيدن به «عشق» و محبوبيت، خود به همان منطق زور، ترس و فشار و ارعاب و سركوبي مي‌رسيدند كه به دنبال از ميان بردنش بودند. گويي در اين راه، نفريني نهفته بود كه تمايل به «عشق» را درحوزه سياسي به سرانجام ناگزير «ترس» برساند. اما اين حركات و جنبش‌ها و مبارزات بي فايده هم نبودند و به تدريج ظرفيت جوامع انساني را براي بالا بردن آزادي و كاهش سركوب، براي امكان دادن به «لذت» در برابر سلطه «درد» افزايش دادند و سبب شدند ارزش اسطوره زندگي (اروس)، زايش و زنانگي، در برابر اسطوره مرگ (تاناتوس)، كشتن و مردانگي (در معناي سلطه‌وار آن) بيشتر شود. اما هنوز راه درازي در پيش است كه بتوانيم به چيزي كه شايد ماركوزه آرزويش را داشت و در اثر معروفش «اروس و تمدن» بر آن تاكيد داشت؛ برسيم؛ راهي كه حتي براي خود ماركوزه و جنبش‌هاي دانشجويي عدالت‌خواه و ضد جنگ كه تا حدي آبشخور خود را در انديشه‌هاي او مي‌يافتند و از دهه 1960 در امريكا شكل گرفتند، بي‌حاصل ماند.

اين آغاز را براي آن مطرح كرديم كه بگوييم، شكل مضحكي از اين جست‌وجو براي «عشق» و محبوبيت، از همان ابتداي شكل‌گيري مدرنيته مدل‌هاي تحريف شده خود را نخست در دولت‌هاي استبدادي كمونيستي به ويژه در شوروي و چين با يك پوپوليسم حزبي و شعارگونه يافت و سپس شكل ديگري را در پوپوليسم تبليغاتي و ظريف‌تري در كشورهاي دموكراتيك، به ويژه از طريق ابزارهاي هنري (سينما، تصوير، ادبيات...) و بالاخره شكل بسيار پيش پا افتاده، غير كارا و مسخره اما به‌شدت مخرب خويش را در پوپوليسم‌هاي جهان سومي يافت: از مدل‌هاي امريكاي لاتيني (براي نمونه پرون در آرژانتين) گرفته تا مدل‌هاي مختلف آسيايي و عربي كه نمونه‌هايش را در منطقه بسيار مي‌شناسيم و البته برخلاف امريكاي لاتين كه بهاي سنگين اما قابل تحملي بابت اين پوپوليسم پرداخت كرد، در منطقه ما اين‌گونه روش‌ها گاه به نابودي پهنه‌هاي بزرگ تمدني گاه چندهزارساله (نظير سوريه و عراق) منجر شد.

هم از اين رو، شناخت جهان مدرن بايد بتواند به ما اين امكان را بدهد كه بفهميم، منطق قرن بيست و يكم با مجموعه رسانه‌هايي كه تقريبا در اختيار همه گذاشته است؛ از اينترنت تا موبايل، از تمام اطلاعات رسمي تا حتي اطلاعات محرمانه‌اي كه هر روز روي شبكه‌ها منتشر مي‌شود، از هزاران كانال تلويزيوني تا امكانات نرم‌افزاري خيره‌كننده‌اي كه تقريبا به هر كسي امكان مي‌دهد به شكلي كه مي‌خواهد با جهان رابطه برقرار كند يا دست‌كم بتواند انتخاب‌هاي بي‌نهايت بيشتري داشته باشد، همه اينها نيازمند نگاهي تازه به امر سياسي، سياست و حاكميت است؛ نگاهي كه در آن درك كنيم داشتن محبوبيت در معناي پوپوليستي اين واژه به همان اندازه كه به صورت مقطعي و در كوتاه‌مدت به نظر خيره‌كننده مي‌آيد، در ميان و دراز مدت نه تنها كاملا بي معنا و غيركارا هستند، بلكه به‌شدت مخرب نيز به شمار مي‌آيند. «قهرمان‌ها» همان لحظه‌اي كه ‌زاده مي‌شوند مي‌ميرند و تراژدي آنها نيز در همين نهفته است. هم از اين رو شايد قهرماني واقعي، نه در رسيدن به حدي فراتر از قدرت انساني، بلكه در رسيدن به ذات انسانيت نهفته باشد. اين امر به ويژه در مورد سياستمداران صادق است، زيرا آنها، برخلاف تصورشان، نه بر اساس گفتمان‌ها و سخنان پرطمطراق‌شان، بلكه همچون همه گروه‌هاي ديگر جامعه، بر پايه كنش‌هاي‌شان داوري مي‌شوند؛ وعده و وعيدهاي سياسي همان اندازه نزد سياستمداران براي آينده خودشان و سياست به طور عام خطرناك و مخرب هستند كه دروغ‌هاي هر آدمي براي حسن شهرت و اعتبار اجتماعي‌اش. اما اين امري بي‌فايده و بي‌معنا نيست كه در برابر دولت‌هاي باستاني و غيردموكراتيكي كه به قول ماكياولي بايد مبناي‌شان «ترس» مي‌بود، مبناي دولت‌هاي مدرن و نظام‌هاي اجتماعي بزرگ كه بايد بتوانند سازمان‌هاي بسيار پيچيده امروز جهان را با ميليون‌ها سليقه و ميلياردها كنش روزمره اداره كنند، ديگر نمي‌تواند «ترس» يا صرفا ترس باشد و انتظار نداشت كه با يك فروپاشي و نابودي عمومي روبه‌رو نشد.

همه مساله بر سر آن است كه اگر در مقابل اين «ترس» از «عشق» سخن مي‌گوييم، اين عشق را چگونه بايد تعريف كنيم؟ و پاسخ شايد آن باشد كه اين عشق را بايد نه بر پايه محبوبيت داشتن و حفظ محبوبيت به هر قيمتي، بلكه بر اساس رابطه‌اي عقلاني ايجاد كرد: بر اساس رابطه‌اي مدرن، يعني بر پايه تعاملاتي كه كنشگران اجتماعي را قادر كند مشاركتي مستقيم و شفاف و دايم در امر سياسي و بر منطق پايين به بالا و نه بالا به پايين، داشته باشند. تقليد مضحكي كه امروز پوپوليسم‌هاي جهان سومي از كشورهاي توسعه‌يافته مي‌كنند و از آن بدتر تلاش آنها براي رسيدن به كاريزماتيسم‌هاي تاريخي كه قرن بيستم پيش روي ما گذاشته است و جز خشونت و مرگ و بي رحمي ثمره‌اي نداشته‌اند، كاري عبث و خطرناك است، زيرا كل نظام فكري و رابطه همه كنشگران اجتماعي در تمام فرهنگ‌ها با جهان و با يكديگر متحول شده است. كنشگران اجتماعي دايما با هوشياري و دقت بيشتري مسائل را دنبال مي‌كنند و به عبارت ديگر سرمايه اجتماعي و فرهنگي دايما بالاتر مي‌رود، پس بايد كوشش كرد كه با توجه به اين سرمايه رابطه خود را با مردم تنظيم كرد. در غير اين صورت سياستمداران و سياست همچون مردم همگي بازنده خواهند بود.

٭استاد دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران
و مدير موسسه انسان شناسي و فرهنگ

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون