گزارش اكران فيلم سينمايي «قصههاي وحشي» در سينماهاي آلمان
يك سانس فوقالعاده در سينمايي سرباز
حسام ميثاقي / همين چند ماه پيش بود كه فيلم آرژانتيني «قصههاي وحشي» در آلمان اكران شد و با وجود نقدهاي درخور توجه و تعريف و تمجيد اطرافيان موفق به تماشايش نشدم؛ اثري كه پربينندهترين فيلم تاريخ سينماي آرژانتين شده و نام پدرو آلمادوار را به عنوان تهيهكننده يدك ميكشد. «قصههاي وحشي» همچنين به عنوان نماينده آرژانتين نامزد اسكار بهترين فيلم خارجي زبان در مراسم اسكار سال جاري شده بود. هفته گذشته و در حالي كه به دنبال فيلم مناسبي براي يك روز تعطيل در سينماي فضاي باز «هازن هايده» در منطقه نويكلن شهر برلين ميگشتم به نام فيلم برخوردم. درحالي كه سه ماهي از پايان اكران «قصههاي وحشي» در آلمان ميگذشت شنبه شب ۲۰ تيرماه قرار بود فيلم براي يك سانس از ساعت 21:30 دقيقه نمايش داده شود.
فرصت بسيار خوبي بود كه در كنار تجربه دوباره سينماي فضاي باز در يك روز تعطيل تابستاني به تماشاي فيلمي بنشينم كه شايد فرصت تماشايش روي پرده بزرگ سينما به ندرت پيش بيايد. سينماهاي فضاي باز يكي از تمهيداتي بودند كه براي نجات سينما از بحران پس از دهه ۱۹۵۰ ميلادي انديشيده شدند. درحالي كه تلويزيون رواج پيدا كرده بود سينما تماشاگرانش را از دست ميداد و تهيهكنندگان براي جذب مردم به سينماها به تاسيس سينماهاي روباز روي آوردند كه در آنها عموما رستورانهايي براي فروش فستفود در نظر گرفته ميشد. سينماهاي فضاي باز در برلين از ابتداي ماه مه (ارديبهشت) تا اواخر سپتامبر (شهريور) فعاليت ميكنند و در ماههاي ديگر سال به دليل سرد شدن هوا تعطيل هستند. سينماي فضاي باز «هازن هايده» كه هر روز فيلمي متفاوت نمايش ميدهد در منطقه نويكلن در شرق برلين واقع شده؛ منطقهاي كه پيش از اتحاد آلمان در برلين غربي و در بخش امريكايي واقع شده بود و از ديرباز منطقهاي مهاجرپذير بوده است.
براي ورود به سينما ابتدا بايد وارد پارك «هازن هايده» شد و پس از اندكي پيادهروي به درب نردهداري خواهيد رسيد كه پوسترهاي سينمايي روي آن خودنمايي ميكنند. باجه چوبي فروش بليت شبيه كلبهاي كوچك در ميان جنگل است. بالاي باجه نوشته شده «هشت يورو به خاطر مدت طولاني». جالب است كه علت گرانتر بودن يك يورويي بليت دقيقا ذكر شده است. از فروشنده بليت سوال ميكنم كه آيا با كارت دانشجويي تخفيفي خواهم گرفت و وي با خوشرويي تمام با پاسخ خير بدرقهام ميكند. وارد محوطه سينما كه ميشوم طبيعت سرسبزش بيش از هرچيز توجهم را به خود جلب ميكند. انگار با عدهاي براي تماشاي فيلم روي پرده بزرگ سينما به جنگل آمدهايم هرچند شايد خود سينما و امكاناتش چندان پيشرفته به نظر نرسند. در يكي از رديفهاي جلويي جايي براي نشستن روي سكوهاي نه چندان راحت سينما نصيبم ميشود. در ابتدا آنونسهاي فيلمهاي مختلفي كه قرار است در روزهاي آينده پخش شوند، نمايش داده ميشوند. «نظريه همهچيز»، «اكس ماكينا» و «۲۰ هزار روز روي زمين» از جمله فيلمهايي هستند كه آنونسشان به زبان آلماني نمايش داده ميشود. شنيدن صداي دوبلهشده به زبان آلماني شخصيت استيون هاوكينگ، فيزيكدان و دانشمندي كه فيلم «نظريه همهچيز» درباره وي ساخته شده هم براي خودش جالب توجه است.
تاريخچه صنعت دوبله در آلمان به پس از جنگ جهاني دوم بازميگردد؛ زماني كه فيلمهاي غيرآلمانيزبان كه اكثريت آنها را فيلمهاي امريكايي تشكيل ميدادند توسط استوديوهاي تازه تاسيس دوبله ميشدند. استوديوهايي كه مهمترين آنها در شهرهاي برلين، مونيخ، هامبورگ و رماگن قرار داشتند. اين استوديوها فيلمها را نه فقط ترجمه ميكردند بلكه از جهت محتوايي نيز تغيير ميدادند؛ تغييراتي كه عموما نه به خاطر دلايل سياسي بلكه به خاطر تضمين فروش فيلم با ذايقه آلماني تطابق داده ميشد.
بالاخره بعد از نمايش آنونس چند فيلم و بدون پخش حتي يك پيام بازرگاني، فيلم «قصههاي وحشي» آغاز ميشود. فيلم به زبان اصلي يعني اسپانيايي و با زيرنويس آلماني نمايش داده ميشود. سكانس تقريبا ۱۰ دقيقهاي ابتدايي فيلم آنقدر جذاب و خندهدار است كه چند نفر از تماشاگران را به قهقهه وا ميدارد؛ سكانسي كه از سويي عجيب، باورناپذير و تلخ است و از طرفي بيننده را به خنده مياندازد. كمدي سياه داميان سيفرون، كارگردان آرژانتيني با شخصيتهاي غيرمعمولش شش روايت مجزا را نقل ميكند كه نقطه اشتراك آنها انتقامجويي شخصيتهايش است. شخصيتهايي كه براي گرفتن انتقام حاضرند دست به هر كاري بزنند. به زندان بروند، شغل و خانوادهشان را از دست بدهند و حتي جان خودشان را به خطر بيندازند. سيفرون كه با اين فيلم در بخش مسابقه جشنواره كن سال ۲۰۱۴ نيز شركت كرده بود پيش از اين دو فيلم بلند ديگر ساخته است. وي «اعماق دريا» را در سال ۲۰۰۳ و «عفو مشروط» را در سال ۲۰۰۵ ساخته است. وي به غير از اين دو فيلم بلند سه فيلم كوتاه ساخته و با دو مجموعه تلويزيوني آرژانتيني به عنوان كارگردان همكاري كرده است. اما كارنامه وي به عنوان نويسنده پربارتر به نظر ميرسد.
«قصههاي وحشي» بينندههاي حاضر در سينما را در بخشهاي مختلفي از فيلم به خنده واداشت. برايم عجيب بود كه يكي از تماشاگران زن حتي وقتي يكي از شخصيتهاي فيلم دست به قتل زد، به خنديدن ادامه ميداد چراكه روايتها گاهي آنقدر محال به نظر ميرسيدند و شخصيتها آنقدر براي گرفتن انتقام پافشاري ميكردند كه نخنديدن نيز مثل «داستانهاي وحشي» محال ميشد. پس از اتمام فيلم و در حالي كه تماشاگران سينما را ترك ميكردند از چند نفر نظرشان را درباره فيلم ميپرسم. يك دانشجوي آلماني ساكن برلين كه از ديدن فيلم هيجانزده به نظر ميرسد، ميگويد: «اين شش فيلم كوتاه فوقالعاده سرگرمكننده هستند و با طنز تلخي تا جايي پيش ميروند كه مضحك به نظر ميرسند. در هر قسمت، شخصيتي كنترلش را از دست ميدهد و آنجاست كه اوضاع وخيم ميشود. در اين حين هر بينندهاي ميتواند با اين شخصيتهاي از كوره دررفته ارتباط برقرار كند و آنها را بفهمد. شخصيتهاي دوستداشتني و منحصر به فرد فيلم به مقابله با بيعدالتيهاي كوچك يا بزرگ بر ميخيزند و تماشاكردنشان جذاب است.»