سياره ما
حسن لطفي
متنش در بين پيامهاي تكراري هر روز ميآيد. همان پيامهايي كه خوبند ولي نياز به خواندن و ديدن ندارند. ميشود از كنارش گذشت. متن او هم تكرار است اما روش مكث ميكنم. گمان نميكنم مال خودش باشد. تناقضي در متن هست كه به او كه نميخورد. شايد هم من اينطور فكر ميكنم (تناقض موجود در متن را ميگويم) توي متن آمده: سياره ما ديگر نيازي به آدمهاي موفق ندارد. اين سياره بهشدت نيازمند افراد صلحجو، درمانگر، ناجي، قصهگو و عاشق است! متن را كه ميخوانم دلم لك ميزند براي چنين سيارهاي. لابد عين سيارك ب612 است كه شازده كوچولو (شخصيت داستاني نوشته آنتوان سنت اگزوپري) گلش را آنجا گذاشت و به زمين آمد. اما بعد فكر ميكنم اگر جاي آدمهاي موفق، كسان ديگري را بگذاريم بهتر است. اصلا اگر افراد صلح جو، درمانگر، قصهگو باشند و در هدفي كه دارند موفق نشوند كه به درد دنيا نميخورد. همين حالا دنياي پرآشوب صلحجو، قصهگو، عاشق و درمانگر كم ندارد. صلحطلبها نفي خشونت و جنگ را فرياد ميزنند، اما باز هم هر گوشه دنيا را كه نگاه ميكني سربازهايي با فرمان كساني كه در مكان امن نشستهاند وارد كارزاري ميشوند كه براي خودشان و ديگران ناامن است. ميكشند و كشته ميشوند و وقتي به خانه برميگردند كه جسمشان هم جراحت بر نداشته باشد، روحش مجروح است. عاشق هم كه باشند بيشباهت به روح سرگرداني هستند كه به وقت در آغوش گرفتن يار در ذهنشان انفجارهاي مهيب و غرش هواپيماها و بدنهاي تكهتكه شده رهایشان نميكند. انگار كه سياره ما نيازمند بينيازي نيست. نيازمند ارادهاي است كه كساني كه براي ديگران حرمت قائل نيستند را از قدرت بيندازد. به كساني كه به تخريب انسانيت، آزادي، عدالت، سلامت اقتصاد و سياست و تن و... ميپردازند (با اين باور كه مدار دنيايند و فقط خودشان خوب ميدانند و خوب ميفهمند و خوب رفتار ميكنند) بگويد پي سياركي باشيد تا دنياي عاري از صلح را آنجا بسازيد. البته اگر جان و اراده كار كردن داشتيد و... با همكيشانتان (آنها كه پي دنيايي عاري از صلح هستند) آنجا جمع شويد آنقدر بر سر هم بمب بريزيد تا جانتان در بيايد. سربازانتان را هم از ميان عزيزان خودتان انتخاب كنيد. آنطوري طعم واقعي جنگ را بهتر ميچشيد. مثل بعضي از طرفداران تحريم و قطع ارتباط با دنيا در ايران نباشيد كه سفرهشان روز به روز بزرگتر و پرتر ميشود و سفره خالي افراد زيادي را نميبينند.