به بهانه زادروز جليل ضياءپور
كوبيسم و نقاش نوگراي ما
حجت اماني
از زماني كه شرايط اجتماعي جوامع خاورميانه تغيير كرد، هنرمندان اين نواحي نيز از وضعيت خود نسبت به گذشته آگاهي بيشتري به دست آورده و در تلاش بودند كه در اين مرحله، گسستي كه با حال و گذشته خود دارند را به نوعي ترميم و بازنگري كنند. آنها پس از فراگيري و آشنايي با شيوههاي آكادميك غربي اعتماد به نفس خود را به دست آوردند و از طريق انتخاب موضوعات محلي و بومي كه عموم مردم ميتوانستند با آنها ارتباط برقرار كنند سعي كردند پل ارتباطي با گذشته و حال خود در جامعه برقرار سازند. به اين ترتيب چهرههاي زنان روستايي و محلي جاي حوريان و زنان زيباروي غربي دورههاي ركوكو و باروك را گرفت و نقاشي از مناظر مختلف ايراني، عراقي، مصري، تركي و ... رونق و گسترش يافت. هرچند كه اين تغيير، قدم كوچكي در اين مسير بود اما راه را براي بازگشت هنرمندان به خويشتن باز كرد. با افزايش ارتباط با غرب همزمان هنرمندان اين نواحي از تجربههاي آكادميك فراتر رفته و به سمت گرايشهاي پساامپرسونيستي و به ويژه كوبيسم كه نسبت به زمان خود نوعي تحول اساسي و دگرگوني عميق در آثار تصويري غرب به شمار ميآمد، سوق داد. هنرمندان پيشرو اين مناطق پس از بازگشت به موطن، از اين گرايشها به عنوان شيوهاي در جهت موضوعات محلي و منظرههاي كشورهاي خود استفاده ميكردند كه در بهترين حالت همچنان فارغ از همه عناصر غربي نبودند و ريشههاي غربگرايي در آثارشان خودنمايي ميكرد. در اين مرحله هنرمندان كه حال خود را تكهتكه ميديدند در تلاش براي جستوجوي هويت بودند و آن را تنها ابزاري براي حفظ خود ميديدند. برخي از اين هنرمندان معتقد بودند هنر امري جهاني است و ضرورتي براي استفاده از ميراث فرهنگي خود نميديدند و در مقابل عدهاي تنها به سوژهها و موضوعات محلي خود در قالبهاي اروپايي ادامه دادند و در تلاش براي بومي كردن شيوههاي غربي بودند. در ايران نيز كه همچنان تاثيرات آموزههاي مكتب «كمال الملك» بر جو هنري حاكم بود، بازگشت جليل ضياءپور با آموزههاي نوين در قالب همكاري در راهاندازي انجمن «خروس جنگي» (1) به ترويج ايدههاي نوين در حوزه هنرهاي تجسمي و بهرهگيري از ميراث فرهنگي ملي انجاميد، با وجود اينكه تداوم نداشت اما تاثيرات خود را بر فرهنگ تصويري ايران گذاشت. شرايط اجتماعي و ظهور ناسيوناليسم و قدرت آن در منطقه و همچنين شكلگيري هويتهاي جديد بعد از جنگ جهاني دوم هنرمندان نوگرا را به سمت سنتهاي تجسمي محلي و بومي كه پيش از اين توسط معلمان غربي به عنوان غير هنري رد ميشد هدايت كرد، به اين ترتيب هنرمندان در اين مناطق شروع به بازگشت به ريشههايشان كرده و ميراث خود را كاويدند. در اين رهگذر آثار شكل گرفته را تنها ميتوان برداشت سطحي از جنبشهاي هنري غرب دانست چرا كه دگرگوني تصويري در غرب به يك باره شكل نگرفته بود و جنبشهاي هنري به تدريج يكي پس از ديگري به دنبال يافتن نگاه تازهاي به جهان بودند كه با اين وجود نيز با كنشهاي منتقدان نيز روبهرو بودند.
دريافت ضياءپور از كوبيسم، تنها محدود به گستره سطوح و تقسيمبنديهاي سطح اثر با موضوعات بومي و مردمي بود و با آنچه در غرب تجربه شده بود تفاوت آشكاري داشت. به نظر ميرسد با توجه به اظهارات هنرمند كه به دنبال«سخن نو» بود تغيير در فرهنگ تصويري و دستيابي به تصويري تازه در نقاشي ايران بود كه تا حدود زيادي در اين مسير موفق شد. او توانست موضوعات ملي و فرهنگ بومي را در قالب تازهاي كه از كوبيسم برداشت كرده بود (فهم شخصي از كوبيسم) به تصوير درآورد.
1- انتخاب نام خروس كه در فرهنگ مهري به عنوان نويد دهنده سپيده دمان و صبح صادق است به عنوان نماد فرهنگ ايراني، براي بيداري و برانگيختگي در جامعه هنري بود.