• 1404 پنج‌شنبه 18 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6038 -
  • 1404 پنج‌شنبه 18 ارديبهشت

درباره نمايش «مِلت‌بلون» به كارگرداني مهرداد قيومي

ناكامي در تطهير جهان

محمدحسن خدايي

اجراي جمع‌وجور «ملت‌بلون» سرآغاز خوبي دارد و موقعيتش را به‌طور شايسته‌اي طرح مي‌كند. يك استاد دانشگاه سر كلاس مجازي با دانشجويانش، در باب ايده «قرباني» بحث كرده و با ارجاع به آثاري چون اديپ شهريار، اين مساله را توضيح مي‌دهد كه چگونه جوامع انساني براي دفع بلا و شر و همچنين تطهير كليت خويش از آلودگي و گناه، با قرباني كردن يك ابژه مقدس، تداوم زيست جمعي را ممكن كرده و همچون يك انسان زنده، سعادتمندي را طلب مي‌كنند. سال‌ها پيش «مارسل موس» در مقام يك جامعه‌شناس در باب مناسك «قرباني» در تاريخ بشر، كتابي مهم منتشر كرد و ايده‌هاي خويش را در رابطه با نقش و كاركرد «قرباني» توضيح داد.
از منظر مارسل موس «قرباني» جايگاهي بنيادين و جهانشمول در تمامي مذاهب الهي دارد و به نوعي ضامن حفظ و انسجام اجتماعي و ارزش‌هايي است كه روح جمعي را شكل مي‌دهد و همبستگي شهروندان را قوام مي‌بخشد. از اين منظر گفت‌وگوهايي كه مابين استاد و دانشجويان در طول برگزاري كلاس رد و بدل مي‌شود، كمابيش آشكار‌كننده تلقي اجرا از كنش قرباني‌كردن در دوران معاصر ما است كه با سيطره يافتن هراس فردي و جمعي بر زندگي تك‌تك افراد، ناگزيز شده به فاصله‌گيري اجتماعي تن دهد و شكل تازه‌اي از هستي اجتماعي را تجربه كند كه مبتني است بر انزوا و ملال‌زدگي.
 بسياري از فلاسفه و جامعه‌شناسان علوم اجتماعي بر اين نظر هستند كه انسان بعد از پاندمي، نمي‌تواند واجد همان اخلاقيات و عواطف و عقلانيت ماقبل پاندمي باشد، بنابراين روايت زندگي و بازنمايي انسان پساكرونايي ضرورت‌ها و زيباشناسي تازه‌اي را مي‌طلبد كه بر فاصله‌گيري اجتماعي و ترس از «ديگري» به مثابه عامل تباهي و مرگ تاكيد دارد.
حال كه دوران كوويد تا حدودي پايان يافته و مردمان شهرنشين كشورهاي مختلف جهان در تلاش هستند به زندگي عادي بازگردند و به نوعي با تمدن و طبيعت آشتي دوباره كنند، مي‌توان به ظرفيت‌هاي بالقوه تئاتر در رابطه با روايت‌مند كردن زندگي بسياري از افرادي فكر كرد كه اين دوره محنت‌افزا را با رنج طي كرده و عزيزي را از دست داده‌اند. تئاتر مي‌بايست به برآمدن فرم‌هاي بديع و تجربه‌نشده اجرايي فكر كند كه از پس كرونا و تروماهايش سربرآورد. حال با توضيحاتي كه بيان شد مي‌توان به فرم اجرايي نمايش «ملت‌بلون» پرداخت كه اين‌شب‌ها در سالن دو مجموعه تئاتر لبخند بر صحنه است و پذيراي مخاطبان اين روزهاي تئاتر. 
 نمايش «ملت‌بلون» را مي‌توان همچنان «پيشاكرونايي» دانست كه بر ايده بازنمايي واقعيت اجتماعي تاكيد دارد اما بحراني‌شدن اين بازنمايي را به واسطه بي‌معناشدن ارزش‌هاي عام بشري و به محاق رفتن همبستگي اجتماعي به دليل پاندمي، چندان كه بايد جدي نمي‌گيرد.
از قضا روح يك دوران تاريخي و هستي‌شناسي اجتماعي انسان‌هاي درگير پاندمي، به فرم‌هاي هنري تثبيت‌نشده‌اي ميدان مي‌دهد كه بازتاب‌دهنده توأمان ترس و رهايي است. بي‌شك تئاتر پساكرونايي كه تمناي روايت كردن دوران كرونايي را در سر مي‌پروراند مي‌بايست تفاوت خويش را با فرم‌هاي تثبيت‌شده گذشته به رخ بكشد و «امر نو» را فرابخواند. اما در نمايش «ملت‌بلون» شاهد هستيم كه به غير از ابتداي نمايش و كلاس درس مجازي كه يادآور حال و هواي دوران كرونايي است و به نوعي در تناسب با تئاتر كرونايي، ادامه كار بر هراس‌هاي ذهني و اكسپرسيونيستي يك استاد فلسفه و ادبيات در باب مرگ مادر بنيان مي‌يابد و شرح حوادث تلخ گذشته و پيش‌بيني‌ مصيبت‌هاي آينده بي‌آنكه فرم تازه‌اي را پيشنهاد دهد.
به بيان ديگر، اجرا دوست دارد ژست يك نمايش پساكرونايي را داشته باشد اما شوربختانه پيشاكرونايي اجرا مي‌شود و يادآور بازتوليد اغلب اجراهاي متعارف ماقبل كرونا. مهرداد قيومي در مقام نويسنده و كارگردان بيش از آنكه به چگونه گفتن بپردازد چه گفتن را مهم مي‌داند و در تلاش است احوالات يك مرد دانشگاهي گرفتار وسواس را بر صحنه رويت‌پذير كند كه به نظر مي‌آيد در پي انتقام و تطهير همزمان است.
 اين استاد دانشگاه كه اين روزها به شكلي بي‌محابا در حال سابيدن كف اتاق و تميز كردن همه‌چيز است به تازگي به دليل مرگ مادرش از بيماري كرونا، دچار وجدان معذب شده و احساس مي‌كند جهان را بايد از ناپاكي و سياهي پاك كند.
در نظر فرد كمال‌گرا و اصول‌مندي چون او، علت اصلي مرگ مادر نه بيماري كرونا كه قصور و سهل‌انگاري‌هاي بعضي افراد در زمينه رعايت مسائل بهداشتي و درماني است. پس جاي تعجب نخواهد بود كه مقابل ما تماشاگران بايستد و چنان با آب و تاب و دقت، از قتل‌هايي بگويد كه در واكنش به اين ابتذال فراگير انجام داده و به قول خودش جهان را جاي بهتري كرده است. نقش دكتر دادخواه را هومن كيايي بر‌عهده دارد. با آنكه كيايي با مهارت توانسته از پس اجرايي كردن كنش‌هاي دراماتيك شخصيت دكتر برآيد و باورمندي و بي‌باوري‌ ‌او را بر صحنه احضار كند اما همچنان نمايشنامه به دليل ساختار بسته‌اش، اين بازيگر توانا را به اين امر واداشته كه در بروز عواطف انساني چون خشم و كين، راه اغراق در پيش گيرد و در بعضي صحنه‌ها اين اشك و فرياد باشد كه قصه را به پيش برده و همدلي مخاطبان را طلب كند. به هر حال جامعه ايراني به دلايل مختلف، تجربه زندگي تروماتيك را كم نداشته و توانسته با تمامي مصيبت‌هاي تحمل‌ناپذير طبيعي و غيرطبيعي، همچنان با تاب‌آوري فردي و تا حدودي همبستگي اجتماعي مسير سخت زندگي را ادامه دهد.
پس نياز چنداني به اين حجم از نمايش عواطف و احساسات اغراق‌شده نيست. در هر صورت، به نظر مي‌آيد اين شكل از بروز عواطف انساني و بازنمايي واقعيت ذهني و اجتماعي دكتر دادخواه، سياست اجرايي مهرداد قيومي باشد كه گويي اولين تجربه كارگرداني‌اش است و هنوز در ابتداي كار و جا دارد كه بيش از اين در وادي كارگرداني تجربه بياموزد و از سعي و خطا نهراسد.
در مقابل با بازيگري چون سحر خطيبي روبه‌رو هستيم كه حضوري شبح‌وار در صحنه دارد و گويي دانشجويي است كه در مرگ مادر دخيل بوده و پديدار شدنش در صحنه معطوف به ذهنيت بيمارگونه اين روزهاي دكتر دادخواه. سحر خطيبي بازي متوسطي دارد و چندان كه بايد از پس اغواگري و شيطنت‌هاي آزاردهنده يك روح سرگردان برنمي‌آيد. بنابراين به لحاظ مهارت در بازيگري، تناسبي مابين دو بازيگر حاضر در صحنه وجود ندارد و در اين زمينه بهتر است تغييرات اساسي صورت گيرد. طراحي صحنه نمايش با توجه به فضاي محدود سالن دو مجموعه لبخند خلاقانه است. چند پرده نمايش مربوط به ويديو پروژكتور به شكل عمودي از سقف آويزان بوده و يادآور صفحه نمايش گوشي‌هاي هوشمند. در طول اجرا تصاويري از دانشجويان، تكه‌اي از چشم‌انداز خانه و پنجره‌هايش، همچنين پرتره‌اي از صورت مش رحيم سرايدار و عمه مهين به نمايش گذاشته مي‌شود. همچنان‌كه يك ميز اداري در وسط صحنه قرار دارد با سه گلدان فلزي كه مربوط مي‌شود به كساني كه پاكسازي شده‌اند.
اجرا مي‌توانست كمي از تعداد پرده‌هاي نمايش مربوط به ويديو پروژكتور بكاهد تا فضاي بيشتري براي رخدادهاي دراماتيك صحنه در اختيار بازيگران باشد. در زمينه نورپردازي، هنرنمايي حرفه‌اي علي كوزه‌گر در خدمت فضاسازي اكسپرسيونيستي اجرا است و توانسته حال و هواي ذهني يك مرد وسواسي را به خوبي رويت‌پذير كند. 
 درنهايت مي‌توان گفت نمايش «ملت‌بلون» مي‌توانست بيش از اين تماشاگران‌ را سرگرم كند اگر كه مقهور ايده مركزي‌اش در رابطه با دوران كرونا و مصايب زيستن در جهاني آلوده به ويروس نمي‌شد و اين همه عبوس و خشمگين به نظر نمي‌آمد. به هر حال بهتر است ملال زندگي روزمره را ملال‌انگيز اجرا نكنيم و با شوخ‌طبعي در پي راه‌هاي گريز باشيم. همچنان‌كه درخواست دكتر دادخواه از تماشاگران در مراجعت به يك خانه قديمي و كاشتن گل در گلدان خالي فلزي، مازاد چنداني نمي‌يابد و آرمان‌گرايي او را در تطهير جهان به سرانجامي خوش نمي‌رساند و از ستروني نمي‌رهاند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون