دلتنگيهاي عاشق در ميدان الكساندر پلاتس
اسدالله امرايي
آدمهاي زندگي قبلي رمان تازه و تنوري فريبا وفي است كه در آستانه برگزاري نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران در نشر چشمه منتشر شده. «تازه متوجه ميشوم كليدي كه توي دستم است كليد خانه ايران است. خيره به آن ميمانم. دوتا هستند؛ يكي كوچك، يكي بزرگ. باور نميكنم كليدي كه كف دستم است قفلي در دنياي بيرون نداشته باشد. كليد دارم، اما خانه نه. احساس مالباختهاي را دارم كه همه دارايياش را در قماري باخته است.» زني تنها نشسته وسط ميدان الكساندر پلاتز آلمان و معلوم نيست به خاطر يادآوري گذشته گريه ميكند يا اضطراب آينده. زني تنها تازه مهاجرت كرده و پي چند آشناي قديمي ميگردد كه شايد به كمكشان بتواند زندگي تازهاي براي خود دست و پا كند. حتي شايد بتواند همسرش وحيد را كه چند سال پيش به اينجا آمده پيدا كند. آدمهاي زندگي قبلي تفاوت اساسي با كتابهاي ديگر فريبا وفي دارد. اگر چه اين بار هم قهرمان زن او زني تنهاست اما اين بار از كسي چيزي يا جايي كنده و سرانجام خود را رها و آزاد كرده. پرندهاي خانگي است كه يادش افتاده ميتواند پرواز كند. حالا در غربت دور ميدان الكساندر پلاتز نشسته لبه و پيش رويش، آدمها ميآيند و ميروند و اعتنايي به او نميكنند. المان داستان وفي رك و روراست و بيتعارف است و قهرمان زن داستان انگار در اين كشور، بعد از يك عالمه ماجراي داغ و پرالتهاب عشقي و خانوادگي و سياسي از دهه شصت، هفتاد، هشتاد و نود، حالا در سرماي اروپا نشسته تا لحظهاي فرصت نفس بكشد و در جمود اين شهر سرد سري به خودش و گذشتهاش بزند و آدمهاي زندگي قبلياش را يك دور مرور بكند و ببيند كدامشان كجا چه كردهاند كه او و خيليها مثل او حالا مجبور شدهاند اشكريزان و نالان ميدان الكساندر پلاتز بنشينند و فكر كنند كه بله آزادي شايد همين باشد. زني تنها در آستانه فصلي سرد در جغرافيايي سردتر. فريبا وفي از نوجواني به داستاننويسي علاقهمند بود و چند داستان كوتاهش در گاهنامههاي ادبي، آدينه، دنياي سخن، چيستا و مجله زنان منتشر شد. اولين داستان جدي خود را با نام «راحت شدي پدر» در سال ۱۳۶۷ در مجله آدينه چاپ كرد. نخستين مجموعه داستانهاي كوتاه او به نام «در عمق صحنه» در سال ۱۳۷۵ منتشر شد و دومين مجموعه با نام «حتي وقتي ميخنديم» در سال ۱۳۷۸ چاپ شد. نخستين رمان او «پرنده من» در سال ۱۳۸۱ منتشر شد كه مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. اين كتاب برنده جايزه بهترين رمان سال ۱۳۸۱، جايزه سومين دوره جايزه هوشنگ گلشيري و جايزه دومين دوره جايزه ادبي يلدا شد و در بنياد جايزه ادبي مهرگان و جايزه ادبي اصفهان از آن تقدير كردند. همچنين اين كتاب به زبانهاي انگليسي، ايتاليايي، آلماني و كردي سوراني و تركي استانبولي ترجمه شده است.