خانه: جايي كه همهچيز از آن شروع ميشود و پايان نمييابد
خانه اصلاني؛ از ويراني تا زندگي
محمد حسنلي
شفق متولي
سرآغاز هر ايده و آرمان با گامهاي كوچك نخستين شكل ميگيرد. توجه به بافت ارزشمند تاريخي و قديمي شهر تهران نيز كه داراي بار پرمعنا و ارزشمندي از روزگار ديرين است، چندين دهه است كه مورد توجه علاقهمندان، مسوولان و شهروندان قرار گرفته است. بدون شك احياي اين ريشههاي هويتي ميسر نخواهد بود، مگر با كوشش و جديت براي حضور در مكان، زيستن دوباره در زمان و تداوم بخشيدن به جريان حضور.
براي يك همنشيني و گفتوگو، سري زديم به خانهاي در دل محله سيروس و در نزديكي بازارچه نايب السلطنه (آلآقا) كه در سالهاي اخير مرمت شده و با كاربري فرهنگي- مسكوني با نام «خانه اصلاني» درش را به روي اهالي محله و شهر گشوده است. بر سردر خانه، جمله اي منسوب به شيخ ابوالحسن خرقاني نوشته شده است كه «هر كه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد». در اين گفتوگو، آقاي ناصر امير اصلاني آذر، مالك اين خانه، همراه ما بودند.
به روايت ناصر اصلاني حدود سال 1353 غلامعلي اصلاني (پدرشان)، اين خانه را پس از گذراندن چند سال تجربه همزيستي با ديگر اقوام، از ديگر مالكان خريداري ميكند. پيش از تملك كامل سه خانواده و در مجموع 20 نفر در اين خانه زندگي ميكردند. حدود سال 1372 چون غلامعلي اصلاني ريهاش آسيب ديده بود و نياز به هواي سالم و دور از محيط شهري داشت، از اين خانه به روستاي آبا و اجدادي كوچ ميكنند. از آن موقع اين خانه در دست اقوام افتاد كه چنان دلسوزي براي اين خانه نداشتند.
آقاي ناصر اصلاني در زمان جنگ راهي جبهه شد. روحيه ماجراجويانه او، بعد از جنگ، او را واداشت كه به جهانگردي روي آورد و به مدت 10 سال با پاي پياده دور دنيا را سفر كند. اينكه چه بر سر او آمد خود مجال ديگري براي نوشتن مي طلبد، اما بعد از 10 سال و در حدود سال 1383 به خانه پدري باز ميگردد و آن را مانند گذشتهاش نميبيند. او در اين باره ميگويد: «وقتي حدود 10 سال به سفر رفتم، از اينجا دور افتادم. آن زمان خانواده از اينجا رفته بودند، وقتي برگشتم، خودم كه خانه ديگري داشتم و آمدم به اينجا سري بزنم و ديدم كه چقدر خوب است كه چيزهايي از قديم هنوز باقي مانده است و شروع به تميز كردن خانه كردم. آن زمان چون پول آب و برق را مدتي نداده بودند، قطع بود و آرام آرام پيگيري هاي وصل شدن آب و برق را انجام دادم. اين كارها همزمان شد با درگذشت پدرم و اين خانه در چرخه ارث و ميراث با خواهران و برادرم افتاد. مدت هشت سال طول كشيد اين خانه را از چرخه ارث و ميراث درآوردم و حدود يك سال و نيم زمان برد تا به كمك دوستان، آن را مرمت كرديم. البته در اين مدت، در اين خانه حيات اجتماعي وجود داشت و فقط قسمتي از آن خالي و متروك شده بود». ناصر اصلاني معتقد است مرمت اين خانه كاري جمعي بود كه همه دوستانش به آن كمك كردند و مجموعه خوبي براي مرمت كنارش جمع شدند، او فرآيند اين آباداني را به مانند روايت سيمرغ عطار ميداند. راهي كه پيمودنش يگانگي به رهروان هديه ميدهد. و آنچه مهم است و شايد بازتاب و جلوهاي در جامعه نداشته باشد، اين است كه كارهاي قشنگ و بزرگ همه خصوصي بوده. يعني كارهاي دولتي خاص و زيبا نداشتهايم و اگر پروژهاي هم به اسم دولت تمام شده، وقتي كنكاش ميكنيم رد پايي از يك فرد خصوصي را ميبينيم كه بنيانگذار آن بوده است.
ناصر اصلاني ميگويد: «من در خارج از ايران هر جايي كه بناي قديمي ميديدم ناخودآگاه لبخندي بر لب ميزدم و احساس خوبي داشتم. از ونيز تا بخارا و در داخل ايران مانند شهر اصفهان. يك باوري در من ايجاد شد كه انگار اين حس خوب به ريشه و اصل انسان بازميگردد. مانند اينكه انسان در كنار پدربزرگش است و احساس امنيت ميكند. بر اين اساس خواستم يك كار كوچكي انجام دهم و اين بنا را مرمت كردم». از دلايلي كه خانههاي قديمي ايجاد آرامش و حس خوبي دارند، حس نوستالژيك، فرمهاي معماري سنتي مانند قوس و هلالها و نيز وجود حياط در آن است كه چشمانداز بينهايت به انسان ميدهد. و اين حوض در گذشته نمادي از اتصال زمين به آسمان بوده است. فرصت حضور براي همه هست. بچهها بازي ميكنند، بزرگترها گپ ميزنند. كسي حوصلهاش سر نميرود. ناصر اصلاني ميگويد: «ديروز مهماني داشتيم كه بعد از نهار سكوتش را شكست ... گفت اين در و ديوارها ميگويد حرف بزن و از خاطرات خانه قديميشان و زندگي 25ساله با پدر و مادرش گفت. يا اين خانه دوستي دارد كه حتي اسمش را نميدانيم. از فالهاي حافظي كه ميآورد فهميدهايم چاپخانه دارد. ميآيد در حياط مينشيند و ميگويد آمده هوا بگيرد. به ياد پدرش بغضي ميشود و ميرود».
سنت مهمانپذيري همچون گذشته كه اقوام آقاي اصلاني به اين خانه ميآمدند همچنان پابرجاست. ايده مرمت و باززندهسازي اين بوده است كه حيات اجتماعي دوباره شكل بگيرد. خريد از بقال محله انجام شود. حمام عمومي محله (حمام خانوم يا قبله) رونق بگيرد و همچون گذشته فعال باشد. ناصر اصلاني ميگويد: «در اينجا طبق سنت حاكم در گذشته، به صورت عادي 20 نفر زندگي ميكردند. به غير از اين چون ما تبريزي هستيم، هميشه از بنيس (روستايي در محدوده تبريز) مهمان داشتيم. ولي هيچ احساس بدي نداشتيم و خيلي عادي بود، چون خانواده، بسيار مهمانپذير بود. براي شروع كارهاي مرمت نياز به مجوز داشتيم كه از مسير كسب مجوز براي راهاندازي هاستل اقدام كرديم. در ميراث براي هيچ كس مفهوم نبود كه چرا من ميخواهم خانه پدريام را مرمت كنم و نميخواهم بعد از مرمت از آن پول در بياورم. اگر اينجا مجوزهاستل، رستوران، كافيشاپ و ... داشت به قيمت خانه بسيار ميافزود. اما اين اختيار را از من سلب ميكرد كه درباره خانه بتوانم تصميم بگيرم و ميبايست براي ورود هر كسي محدوديتهايي قايل ميشديم و اصولا حالت خانه را از اين ساختمان ميگرفت». البته به جز خانه مسكوني، كاربريهاي فرهنگي ديگري هم در اين خانه برقرار است. پس از مرمت، بخشي از كتابخانه پدرم (غلامعلي اصلاني) را به اينجا آوردم كه جاي اصلي آن در گذشته بود. با برگزاري بازارچههاي محلي براي حضور خانمهاي كارآفرين محله كه تلاش شده است به بهانه فرصت بازديد از خانه امكان فروش برايشان ايجاد شود. يك كتابخانه كوچك وجود دارد كه ناشران با اعتماد به ريحانه ظهيري تجهيزش كردهاند. براي بچههاي محله، ماهي دو بار «خاله شيما»يي است كه براي بچههاي 4 تا 8 سال برنامههاي كتابخواني و فعاليت ميگذارد. بچهها براي كمك به درسشان هم اينجا ميآيند. براي همه آنهايي كه ميخواهند تجربه پيش بردن كاري را داشته باشند و جايي نداشتهاند مناسب است. مثلا پادكست بينهايت صفر جدا از مصاحبه با آقاي اصلاني، تعدادي از اپيزودهايش را هم اينجا ضبط كرد و البته امير كاظمي يكي از دوستان خوب اين خانه است. اين خانه هر روزش پر از ريزداستانهايي است كه از بستر دوست داشتن رشد ميكنند. همسايه ميوه درخت ميفرستد، براي روز پدر شيريني ميآورند يا اهالي مهمانشان را ميآورند كه «ببين محله ما چنين خانهاي دارد». اما مهمترين اتفاقي كه بعد از مرمت افتاد اين بود كه كساني آمدند و از اهالي اين خانه، سراغ خانههايي از اين دست را گرفتند براي زندگي يا محل كار. اين اميد بزرگي است. اين شهر مال آدم هايش است، اگر قرار است ساخته شود بايد آنها بسازند و از همه مهمتر با آگاهي بسازند. بسياري زندگي در برجهاي بلند را دوست دارند اما اين مزيتي نيست براي كساني كه داشتن حياط را انتخاب ميكنند. موضوع مهم اينجا براي ما عشق كاشتن است ... همانطور كه مولوي ميگويد: در اين خاك در اين مزرعه پاك / به جز مهر به جز عشق دگر هيچ نكاريم.
از آقاي اصلاني درباره اين موضوع پرسيديم كه با توجه به باريكي كوچه و نبود جاي پارك ماشين چه محدوديتهايي داريد؟ و او در پاسخ گفت: «اين از ويژگيهاي اين محله است و ما آن را پذيرفتهايم و با همين زندگي ميكنيم و به محدوديتهاي آن فكر نميكنيم. تمام زيبايي و كيف اين خانه اين است كه در اين بافت قرار دارد. ما به سبب اين خانه بازار و محله پايينشهر و باريك بودن كوچهها را تجربه ميكنيم. مانند پيرمردي كه چهره چروكيدهاي دارد و زيبايي خود را دارد و كسي كه هنرمند است به زيبايي آن پي ميبرد. يكي از جذابيتهاي اين بافت اين است كه مردم محله همديگر را ميشناسند و سلام و عليك داريم. نكته ديگر اينكه اين محله در حصار صفوي است و محلهاي تاريخي است. پس اين محله نبايد مطابق ميل ما ساخته شود، بلكه ما بايد مطابق ويژگيهاي اين محله خود را وفق دهيم».
اقدام براي مرمت اين خانه باعث ايجاد انگيزه براي افراد ديگر شد تا اقدامي مشابه انجام دهند. همچنان دلنگراني براي افراد بسياري وجود دارد كه اين محلهها نتواند نيازهاي جوامع را برطرف سازد يا اينكه افراد محله با مشكلات فراواني همراهند. اما با شكلگيري چنين خانههايي و زيست دوباره و بازگشت ساكنين قديمي و بااصالت آن رفت و آمد زيادتر شده و مشكلات اجتماعي محله كمتر ميشود. افراد زيادي به آقاي اصلاني پيشنهاد خريد اين خانه را ميدهند و او در پاسخ به آنها ميگويد كه يكي مثل همين براي خودت بساز! در نتيجه خانه اصلاني روي افراد زيادي تأثير گذاشت و موجب گسترش تفكر احيا و مرمت خانههاي قديمي شد.
شوربختانه بناهايي كه در اختيار فعاليتهاي دولتي قرار ميگيرند، آزادي و اختيار و حتي بازديد عمومي مردم از آن گرفته ميشود. وقتي از آقاي اصلاني درباره ثبت ملي شدن اين خانه پرسيديم او نيز همين موضوع را مطرح كرد و گفت: «نگران ثبت ملي شدن بنا و از دست دادن بنا نيستم. چون همانطور كه از گذشتگان به من رسيده است به آيندگان خواهد رسيد. اين خيلي مهم است كه اين خانه 200 سال قدمت دارد و كساني كه اين خانه را ساختهاند ديگر حتي نوههاي آنها هم از دنيا رفتهاند. و من هم يكي از آن افراد خواهم بود و اينجا بايد وظيفهام را درست انجام دهم و اين تمام فكري است كه دارم». در فرآيند مرمت اين بنا، بخشهايي تازه به آن اضافه شد از جمله نوسازي حمام و توالت و ديگر به روزرسانيهاي خانه كه از نيازمنديهاي روزگار نو است و همچنين يك آب انبار قديمي هم پيدا شد كه صاحبان قديمي از آن مطلع نبودند. ظاهرا در دهه 1330 و پس از لولهكشي آب شهر تهران، بخشنامهاي مبني بر لزوم پر كردن آبانبارهاي خانگي صادر ميشود و چون خانواده آقاي اصلاني در دهه 1350 اين خانه را خريده بودند از وجود اين آب انبار مطلع نبودند و با خاكبرداريهاي با حجم زياد، اين آب انبار قديمي جلوهنمايي كرد. در حال حاضر با توجه به سابقه آقاي اصلاني در جهانگردي و نقششان در اصلاح جاده ابريشم، عضويتشان در يونسكو و بازتاب حضورشان در مطبوعات كشورهاي ديگر، اين فضا در حال تجهيز به عنوان موزه جهانگرد محله سيروس است.
فعال گردشگري و ميراث فرهنگي
معمار و طراح شهري و از اعضاي گروه مطالعاتي تهران پلاك به پلاك