سياست ترس و طمع بردگي و تجارت
عباس عبدي
فرمانده نظامي در يكي از شهرهاي شمال پروژهاي را به نام «ساعت به وقت بهشت» افتتاح كرده كه در عمل بازسازي و پل صراط و مثلا آتش جهنم است. چنين كار بسيار عجيبي بازتابهاي فراواني داشت که در اين يادداشت ريشهيابي رويكردي ميشود.
انگيزههاي بشر در هر رفتاري از چه مولفههايي تاثير ميپذيرد؟ در يك قالب كلي و بسيار عقلاني، موازنه هزينه و فايده است. هر گاه فايده يك عمل و رفتار بيشتر از هزينه آن برآورد شود، انجام ميشود. البته گفتن اين گزاره ساده است. ولي توصيف دقيق اينكه «هزينه» چيست؟ «منافع» چيست؟ «ارزيابي موازنه» آن چگونه است؟ اينها ماجرا را خيلي پيچيده ميكند. گذشته از اين مشكل كليت آن را ميتوان پذيرفت، از اين حيث سياستهاي تربيتي و حكومتداري برحسب اينكه بر كدام مولفه تاثيرگذار بر رفتار تاكيد ميكنند، متفاوت ميشوند. يك سياست مبتني بر افزايش هزينه براي دور كردن فرد از رفتار به خصوصي است. حكومتداري با چنين رويكردي هر كاري را نميپسندند، جرم اعلام ميكنند و كوشش آنان براي افزايش مجازات است.
اعدام كه اوج مجازات است، در بسياري از جرايم متداول ميشود. در سطح فردي و خانوادگي نيز تنبيه اساس تربيت و سر به راه كردن عضو خانواده ميشود. اين رويكرد دقيقا از موضع ترس و ضعف است و البته اين خطاي اساسي را هم دارد كه هزينه و تنبيه در اغلب رفتارها هنگامي موثر است كه در درجه اول با شرايط ديگري همراه باشد و نيز از حد متعارفي بالاتر نرود. همچنين نبايد شرايط به گونهاي شود كه منافع رفتاري را كه ميخواهند منع كنند، بسيار افزايش يابد. سياست كيفري در ايران و تا حدي هم در افكار عمومي، هزينهمحور و مبتني بر عامل ترس است. گمان ميكنند كه اگر مردم بترسند رفتار معيني را انجام نميدهند، حتي اگر از نظر اعتقادي و ارزشي خواهان انجام آن رفتار باشند از ترس عقوبت و مجازات از ارتكاب آن پرهيز ميكنند. اين تصور باطل است. تجربه هم نشان داده در هر جامعهاي كه بر مجازاتهاي سنگينتر و بر عامل ترس تاكيد شده، اتفاقا جرم هم بيشتر است كه كمتر نيست. در واقع عامل ترس و مجازات عامل اصلي شكلدهي به رفتارها نيست، چه بسا نتيجه معكوس هم داشته باشد. نكته جالب اينكه كساني بر اين عامل تاكيد زيادي ميكنند كه خودشان بيشتر تابع هزينه رفتار هستند. يعني ترس عامل اصلي شكلدهي رفتار آنان است.
عامل بعدي منافع است. رويكرد افزايش منافع و به تعبيري طمع هم براي جهتدهي به رفتارها شايع است. اگر ترس بازتابي از ويژگي بردگي است، طمع نيز بازتاب سودجويي و خودمحوري است. برخلاف ترس و هزينه كه اِعمال آن عليه مردم ساده است و نياز چنداني به منابع مادي ندارد، كاربرد عامل فايده نيازمند منابع است و منابع نيز نه تنها محدود است، بلكه گروهي كه دنبال جهت دادن به رفتار ديگران هستند، منفعت را براي خودشان ميخواهند و حاضر نيستند كه با ديگران شريك شوند. منابع و سود محدوديتهاي جدي دارد. با اين حال تاكيد بر سود نيز چندان گرهگشا نيست. هر دو عامل ترس و طمع به شرطي اثرگذاري جدي دارند كه رفتار مورد نظر تا حدي از سوي مردم دروني شود.
رويكرد دیگر و موثر پذيرش اعتقادي يك رفتار است. سود و نفع در ذيل اين رويكرد معنادار و موثر ميشود. رويكرد كلان سياستهاي جاري در ايران، در درجه اول مبتني بر ترس سپس طمع است. كار چنداني به اقناع ندارند، انتظار دارند ديگران وظيفه دارند كه چشم بسته مثل آنان فكر كنند...
در حالي كه افكار رسمي آنان از نظر بنيادهاي فكري بسيار ضعيف است. همانگونه كه گفته شد طراحي و نمايش پل صراط و جهنم در شمال كشور موجب حيرت جامعه شد، ولي كمتر كسي به اين پرداخت كه اين نمايش در ذيل سياست ترس معنادار است. البته در همين مورد نيز سياست طمع و ايجاد بهشت را حذف كردند، چون نشان دادن نهرهاي عسل و حوري و انواع خدمات مجاني و... خيلي پرهزينه است. برخي موارد را هم كه نميتوان نمايش داد. با وجود اين، مساله مهمتر آنجاست كه اساسا چگونه ميتوان عظمت و بزرگي جهنم يا بهشت كتاب مقدس را بازسازي كرد؟ بهطور قطع پردهخواني و نقاليهاي قديمي تصويرسازي بهتري ميكردند. به علاوه آيا اصولا توضيحات آنها در كتاب مقدس واقعي است يا نمادين؟ آيا اصولا ديدن اين نمايشها اثري بر كسي دارد؟ آيا بيننده را مومن و پرهيزگار ميكند؟ حالا فرض كنيم ترسيدند، آيا اين ترس پايدار است؟ اگر اين مساله را هم در نظر نگيريم، آيا وظيفه نيروي نظامي اين است كه مردم را انذار از جهنم دهد؟ از كي تا حالا آنان خود را در مقام هدايتكننده مردم تعريف كردهاند؟ مگر هدايتگري كار وظيفهبگيران حكومتي است؟ كدام پيامبر و امام و هدايتگري كارمند و مزدبگير حكومتها بوده است؟ اينها فقط نشانهاي از استيصال فكري و عملي است كه با شواهد ديگري در يادداشت بعدي به آن خواهم پرداخت.