خانه انديشه ايراني و بحران تفكر
كساني كه از يكسو در كارنامه فكري و فرهنگي و شخصيتي خود ذاتا با هرنوع انديشه و انديشيدن و نظام انديشگي در هرمدل و شكلبندي آن مخالف هستند و از سوي ديگر نيز طي دهههاي متمادي سعي كردند مرام خود را به زور « روياپردازيهاي خودساخته» به نام انديشه ايراني يا اسلامي در ساختار فاخر و ماندگار «انديشه ايراني و اسلامي » و افكار عمومي ملت هوشمند ايران جا بزنند.
از ناسازگاري ذاتي و كجسليقگي اين جريان همين بس كه در اوج جهش جهاني نظام انديشگي جهاني و عصر هوشمصنوعي در عرصههاي مختلف فكري فلسفي علمي فرهنگي و... (به عنوان اصليترين نماد ملي و منبع قدرت ملي هر كشور)؛ دستور تخليه و تعطيلي تنها كانون مشترك دركار توليد علوم انساني و «نفسگاه انديشه » در شهر تهران؛ پايتخت فرهنگي جهان اسلام را صادر ميكنند !!!
اين امر گرچه در ظاهر يك بدسليقگي عريان از سوي نظام مديريت شهري تلقي ميشود اما به هر حال به سمبل يك كشاكش تاريخي در نظام انديشگي در ايران بدل شده است .
كشمكشي كه قرنها موجب تعطيلي و آزار واذيت انديشه زلال ايراني اسلامي و عقبرفت «چرخه توليد تفكر » در ايران شده است . اين درحالي است كه ظهور و بروز اينگونه تحولات را از سويي ديگر نيز بايد به فال نيك گرفت!! چرا كه با نگاهي به تاريخ معاصر ايران بهوضوح ميتوان دريافت كه همواره «زنجيره بدسليقگي »هاي اينچنيني است كه موجبات اصلي را در بيداري و بههم پيوستگي ملت ايران در جهت احقاق حقوق معنوي و مدني و شهروندي خود فراهم ساخته و ميسازد .
زيرا جامعه ايراني ذاتا جامعهاي است «ديرجوش » كه بدون تكانههاي شديد اجتماعي هيچگاه به خود نميآيد و به اصل و اصالت تاريخياش براي كسب حقوق مدني واجتماعي خود مطابق قانون اساسي باز نميگردد !! بحران تفكر؛ تداوم بيحاصل و نافرجام منازعات فكري و « ديرجوشي » اجتماعي؛ مشكلاتي هستند تاريخي كه بيشتر محصول يك عمر تعطيلي انديشهورزي واقعي در ايران و فقدان اركان؛ قوانين و نهادهاي مدني وحمايتي در نظام انديشگي كشور است .
زماني كه «عدهاي خاص » رسانه ملي و كرسيهاي آزادانديشي را از يكسو و رسانههاي مدرن يا تحزب را از سوي ديگر عقيمسازي ميكنند و مانع از نيرومندسازي نظام انديشگي كشور (باهدف تقويت منافع و مصالح ملي منجر شود) ميشوند دانسته يا نادانسته كشور را به قربانگاه بدسليقگيهاي خانمانسوز خود ميبرند .
آنها هيچگاه به تبعات آتي و ويرانگر چنين بيمسووليتيهايي نه فكر ميكنند و نه قادر به تفكر پيرامون آن هستند .
در حقيقت جريان ضدتفكر ايراني در طول تاريخ معاصر ما همواره با موضوع تفكر به ويژه «تفكر علمي»، «تفكر فلسفي » و «تفكر تجربي » و «زايمان طبيعي» و آزاد تفكر درهر كوي و برزن و با هر آدرس و عنوان و نهاد چه در قالب اسلامي يا در قالب ايراني يا در قالب علمي و يا جهاني اساسا مشكل دارد!!
بدين سبب براي گشايش نظاممند در معضل تاريخي انديشهورزي در ايران به راهكارها و گشايشهاي روشمند ونهادمند و مسوولانهتري نياز داريم كه بتوانند موضوع و جايگاه استراتژيك و راهبردي چرخ انديشه ايراني را (كه منشأ پيشرفت و توسعه تمدن ايراني ميگردد) اول درست بفهمند و دوم آن را به سمت سازماندهي و سامانيابي غيرآمرانه هدايت كند.
اينكه در عصر و دوره هوش مصنوعي نيز ايران همچنان در موضوع چگونگي نظام تفكر و انديشيدن يا فلسفيدن!! با بحران روبهروست!! نشانه چندان زيبايي از اعتبار ما در ديرينگي تفكر؛ فرهنگ و تمدن ايراني نيست .!!
روزنامهنگار وتاريخ پژوه