• 1404 يکشنبه 18 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6061 -
  • 1404 شنبه 17 خرداد

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني-23

قانون

اميرعلي مالكي

در سال 1917، در نمايشگاه انجمن هنرمندان مستقل نيويورك، رويدادي انقلابي در شرف وقوع بود. اثري موسوم به «چشمه» در معرض نمايش قرار گرفت. اين «چشمه» يك كاسه توالت سراميكي بود كه روي آن امضاي «R. Mutt 1917» خودنمايي مي‌كرد. اين امضا منتسب به مارسل دوشان بود، نقاش و مجسمه‌سازِ شهير فرانسوي. از نظر دوشان، برخلاف بسياري كه اين اثر را از مفهوم هنر به‌دور مي‌ديدند و براي آن ارزشي قائل نبودند، چنين چشمه‌اي: «به عنوان آزموني در رابطه با ذائقه است؛ من ابژه‌اي را انتخاب كردم كه احتمال كمتري دارد كه مردم به آن علاقه‌مند باشند... لذتِ هنري در معرض خطر است. اما درصورتي‌كه تلاش كنيد، مي‌توانيد هرچيزي را به خورد مردم بدهيد و اين چيزي است كه اتفاق افتاده است.» دوشان، در قامت هنرمندي داداييست، به‌شكلي آوانگارد در تلاش بود تا معنا و ماهيت هنر را به زير سوال ببرد. هنر براي دوشان، به‌خصوص در مواجهه با اين كاسه توالت كه آن را «حاضرآماده» مي‌ناميد، قدرت انتخاب بود، نه مهارت خلق اثر. بنابر تفسير پير كبين، اين «چشمه جوشان» نشان داده بود كه «هرچيزي مي‌تواند هنر باشد.» شايد به همين علت بود كه پير بورديو تاكيد مي‌كرد: «امري» عيني كه «هنر» را ايجاد كند، چه ازسوي هنرمند باشد يا نهادهاي هنري، وجود ندارد. شايد با خود فكر كنيد كه اين موضوع چه ارتباطي با قانون دارد؛ بااين‌حال، با بهره از استدلال اندرو ميله، استادِ حقوق و جرم‌شناسي، قانون و تعريف جرم در متنِ آن، مي‌تواند «هرچيزي» باشد. همان‌طور كه دونالد كريسي باور دارد، مطالعه قانون و فهم چيستي آن هيچ نيست مگر: «فرآيندهاي تصويب قانون، نقص قانون و واكنش به نقصِ آن.» باتوجه به فعلِ دوشان و تفسير ما از قانون، چيستي و مطالعه قانون، چون هنرِ مدرن، در قالب هرآن‌چيزي كه در دايره ارتباطي قانون قرار مي‌گيرد، جامه تحقق به خود مي‌پوشاند. به بيان ديگر، به سبك انديشه‌ورزي ديويد دانزِ جرم‌شناس، قانون «به‌صورت كلي»، ميعادگاه موضوعات است؛ محلي براي تلاقي انديشه‌هايي از رشته‌هاي مختلف كه درخصوص مساله قانون مي‌انديشند. بااين‌اوصاف، قانون مي‌تواند شكلي از وقوع «مناسك» باشد؛ البته با تفسيري «گادامرمحور» از اين موضوع. 
براي اين فيلسوفِ آلماني، مناسك از زبان «نقش‌ها»يي مشروط به «فرهنگ» سخن مي‌گويند، مفاهيمي كه ما را به يك بازي، به عنوان شهروندي براي اعمال وظايف روزمره خود، دعوت مي‌كنند، اما درعين‌حال فراتر از صورت‌هايي از زندگي‌اند كه اراده، تفكر و وجود ما را برمي‌سازند. بازي براي گادامر، صرفا انجام يكسري امور خاص نيست، بلكه باهم‌بودن و در يكديگر سهيم‌بودن است. امري كه برخلاف باورِ متقدم‌تر شيلر، با حضور در زندگي روزمره جان مي‌گيرد و يك تجربه واقعي از «بودن» و به «درون رخدادي كشيده شدن» را نمايندگي مي‌كند. ما در بازي با مناسك «هستيم»، «كنش» مي‌كنيم و از «معناي» نقش خود در آن خبر داريم، اما دقيقا و به‌شكلي شفاف نمي‌دانيم كه در اينجا «چه» مي‌دانيم. قانون نيز چون بازي با مناسك، پيوسته احساس شده و اعمال ما را تحت‌تاثير خود قرار مي‌دهد، اما به‌درستي قابل لمس نيست. به عبارت ديگر، «همه‌جا بودگي» قانون باعث شده تا در هر موقعيتي حضور داشته باشد و دقيقا به همين علت به‌وضوح ادارك نمي‌شود، چراكه «بس كه شد چشم آشنا با روي دوست، دوست را ديگر نمي‌بيند درست». بازي با قانون يا همان پذيرش و همراهي با آن، هرگز تماما فهم نمي‌شود يا به بياني بهتر، همواره ما را از حضورِ خود در زندگي روزانه‌اي كه داريم آگاه نمي‌كند، زيرا اين امر تجربه‌اي ويژه و زمان‌مند، از حاضربودن در چيزي، براي يك برهه خاص است. بدين سبب، قانون چنان امري هرمنوتيك‌وار، يعني چيزي كه «در جريان» تحقق مي‌يابد، درك مي‌شود؛ زباني كه از فرهنگ ويژه هر سرزمين برمي‌خيزد، با آدمي به‌ گفت‌وگو مي‌پردازد و در هر موقعيتي - بدون آنكه به‌راحتي قابل لمس باشد - حضور داشته و با ما به تعامل مي‌پردازد. اگر ما بخواهيم در اين لحظه با زبانِ شلينگ سخن بگوييم، بنيانِ عقل، بنياد تفكر و احساسِ ما، نسبت به هرآن‌چيزي، ولو قانون، داراي عنصري «ازپيش‌ ناانديشيدني» است. اين عنصر در پسِ عقل انسان قرار دارد و در دو معنا، يعني همچون چيزي كه عقل هرگز نمي‌تواند از آن سبقت بگيرد و همزمان در مقام چيزي كه عقل را ممكن مي‌سازد، مقولات نافراخورِ زمان، همانند قانون را در بطن فرهنگ، پديدار مي‌كند. از همين رو است كه قانون جز در گفت‌وگو با بشر (در هر محيطي) ازجانب واژگان خاصِ زبان خودتغيير نمي‌كند و تا چيزي در متنِ آن با زبانِ متناسب خويش براي آينده‌ ايجاد مساله نكند، ماوراي آن ناپيدا به نظر مي‌رسد؛ مگر مي‌شود بدون وجود چيزي درباره آن صحبت كرد و نظر داد؟ همان‌طور كه مسكويه رازي در تحليل اخلاق فضيلت‌مندانه مي‌گويد، تمدن - كه قانونِ خوب از نمايندگان آن است - در پيوند با ديگران عمل مي‌كند، يعني نيازمند زباني است كه بتواند در هر موقعيتي انسان را، بدون آنكه مستقيما احساس كند، در مسير آموزش‌پذيري صحيح، مجاز به بازي و استفاده از آن كند، زيرا يك نظام قانوني صحيح نه با درجازدن، بلكه با غوطه‌ورشدگي در دريايي از واژگانِ موجود و مستعد براي گفت‌وگو با خود ازجانب هم‌پيمانانِ خويش، معنا مي‌يابد. بازي با قانون به‌هيچ‌عنوان مساله‌اي جزم‌انديشانه نيست، زيرا به ما اين اجازه را مي‌دهد تا در ميداني از وقايع تصميم بگيريم كه با به‌هم چسباندن هر مفهوم، به چه نتيجه‌اي مي‌توانيم برسيم، چون بالشتي كه براي يك بازي كودكانه مي‌تواند در قالب‌هايي متفاوت، چون «مبارزه» و «خانه‌سازي»استفاده شود. بنابراين، قانونِ خوب چون آدمي نقدپذير است كه با صحبت از شخصيتِ خود ما را دعوت به روانكاوي خويش مي‌كند و از ما، چون دانشمنداني فهيم مي‌خواهد تا به او براي تكامل آن، مشاوره بدهيم: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت، گواهي دهيد.» (مائده، 8) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون