• 1404 يکشنبه 18 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6062 -
  • 1404 يکشنبه 18 خرداد

كالبدشكافي جامعه‌شناختي يك تراژدي: قتل الهه حسين‌نژاد به‌ مثابه يك فاكت اجتماعي

سيد محي‌الدين حسيني‌مقدم

مرگ دلخراش الهه حسين‌نژاد، فراتر از يك پرونده جنايي، به عنوان يك فاكت اجتماعي به معناي دوركيمي كلمه است، كه آسيب‌شناسي‌هاي عميق ساختاري و بحران‌هاي هنجاري جامعه ما را با وضوحي ترسناك به نمايش مي‌گذارد. تحليل اين فاجعه مستلزم فراتر رفتن از سطوح فردي قاتل و مقتول و بررسي نيروهاي اجتماعي كلاني است كه چنين وقايعي را توليد و بازتوليد مي‌كنند.

۱. آنومي و فرسايش وجدان جمعي

در لايه زيرين اين جنايت، وضعيتي وجود دارد كه اميل دوركيم آن را آنومي يا بي‌هنجاري توصيف كرده است. آنومي به وضعيتي اطلاق مي‌شود كه در آن، هنجارها و ارزش‌هاي مشترك كه وجدان جمعي جامعه را شكل مي‌دهند، تضعيف يا محو مي‌شوند. در چنين خلأيي، كنترل‌هاي اجتماعي كارايي خود را از دست مي‌دهند. قتل يك انسان براي سرقت تلفن همراه يا مقداري پول، نشان‌دهنده فرسايش شديد يك هنجار بنيادين است: حرمت جان انسان. وقتي اين حرمت در برابر ارزش مبادله‌اي كالا رنگ مي‌بازد، ما با يك بحران عميق در وجدان جمعي روبه‌رو هستيم. در اين تحليل، قاتل نه يك هيولاي ذاتي، بلكه محصول نهايي يك فرآيند طولاني هنجارزدايي است.

۲. خشونت ساختاري و منطق بقا

از منظر نظريه تضاد و به‌ويژه مفهوم خشونت ساختاري كه توسط يوهان گالتونگ مطرح شد، اين جنايت فريادي بر نابرابري سيستماتيك است. خشونت ساختاري در تاروپود ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي تنيده شده و افراد را از دستيابي به نيازهاي اوليه‌شان بازمي‌دارد. در جامعه‌اي با شكاف طبقاتي عميق، بيكاري گسترده و تورم بي‌رحمانه، نظام اقتصادي خود به يك عامل خشونت‌زا تبديل مي‌شود.

فردي كه براي تأمين معيشت دست به چنين جنايتي مي‌زند، هم عامل خشونت مستقيم است و هم قرباني خشونت ساختاري. در اين شرايط، منطق كنش او از يك چارچوب اخلاقي به يك منطق بقا تغيير مي‌كند. در اين منطق بي‌رحمانه، ديگري نه يك هم‌نوع با حقوق و روياها، بلكه يك ابزار يا مانع براي رفع نيازهاي فوري تلقي مي‌شود. اين همان چيزي است كه ماركس از آن تحت عنوان ازخودبيگانگي و شيء‌وارگي روابط انساني در سيستم سرمايه‌داري ياد مي‌كرد؛ جايي كه ارزش انسان‌ها تا حد ارزش كالايي‌شان تقليل مي‌يابد.

۳. بحران در كارگزاران جامعه‌پذيري

چرا كنترل‌هاي دروني فرد تا اين حد فرو ريخته است؟ پاسخ در ناكارآمدي نهادهاي مسوول جامعه‌پذيري نهفته است:

الف) خانواده: اين نهاد بنيادين، تحت فشار خردكننده اقتصادي و اجتماعي، توانايي خود براي انتقال ارزش‌هاي اخلاقي و ايجاد دلبستگي ايمن را از دست داده است. خانواده‌اي كه خود درگير بقاست، چگونه مي‌تواند همدلي، كنترل خشم و احترام به ديگري را به نسل بعد منتقل كند؟

ب) نظام آموزشي: سيستم آموزشي ما به‌طور فزاينده‌اي از كاركرد اصلي خود يعني پرورش تهي شده و به يك سازوكار صرفا كاركردي براي اعطاي مدرك و آماده‌سازي نيروي كار تقليل يافته است. در اين سيستم، جايي براي پرورش هوش هيجاني، تفكر انتقادي و مسووليت‌پذيري اجتماعي باقي نمي‌ماند. ما در حال توليد انبوه فارغ‌التحصيلاني هستيم كه از نظر فني باسواد، اما از نظر اجتماعي و اخلاقي، توسعه‌نيافته‌اند.

ج) نهاد دين و رسانه: اين دو نهاد نيز در بسياري از موارد نتوانسته‌اند گفتماني موثر براي تقويت سرمايه اخلاقي جامعه توليد كنند.

در نهايت آنچه كه ما را به تفكر و تأمل در اين شرايط وا‌مي‌دارد اين‌ است كه مرگ الهه حسين‌نژاد، صداي آژيرهاي قرمزي‌ است كه سال‌هاست ناشنيده گرفته شده‌اند و اينكه تشديد مجازات‌ها يا موعظه‌هاي اخلاقي هم نه‌ تنها كافي نيست، چون‌كه اينها تنها به معلول مي‌پردازند و نه علت. راه‌حل بنيادين نيازمند يك بازنگري ساختاري است.

به عبارتي جامعه ما بر روي گسل‌هاي عميق اجتماعي- اقتصادي ايستاده است و قتل الهه‌ها، پس‌لرزه‌هاي اين وضعيت بي‌ثبات است. اگر اين تحليل‌هاي ساختاري به سياست‌گذاري‌هاي كلان و اقدامات عملي منجر نشود، شوربختانه ما تنها در حال شمارش قربانيان بعدي در اين تراژدي ادامه‌دار و سريالي خواهيم بود. اين يك انتخاب ميان اصلاحات ساختاري و عادي‌سازي فاجعه است.

كارشناس ارشد مطالعات فرهنگي و رسانه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون