گفتوگو براي درمان بيگانگي
محمد صادقي
فِرِد دالمير، فيلسوف و نظريهپرداز سياسي، در كتاب «در جستوجوي زندگي خوب» همانطور كه در ابتداي كتاب اشاره دارد، به جاي ارايه يك پاسخ نهايي، خواسته به طرح مساله بپردازد. او در پي يك فراخوان است، فراخواني براي انديشيدن به اينكه در جهان سياست تا چه اندازه شادكامي و بهروزي مردم در نظر گرفته ميشود؟ و چرا شبح جنگ همچنان وجود دارد؟
نويسنده در همان مقدمه كتاب، كار بسيار هوشمندانهاي انجام ميدهد و ما را با افكار و آراي روزنامهنگاري امريكايي با نام والتر ليپمن آشنا ميكند. ليپمن، در كتابي (جامعه خوب) و در سال 1936، يعني در آستانه سربرآوردن قدرتهايي ويرانگر به نقد قدرت مطلقه و خودكامه ميپردازد. به نظر ليپمن، اينكه بتوان يك جامعه را با اراده معطوف به قدرت و در غيابِ تعليم و تربيت اخلاقي اداره كرد، خيالي باطل است. ليپمن، مدافع آزادي و مكتب ليبراليسم است، اما به شرطي كه اين با اقتصاد بازار گره نخورده باشد. به باور او، ليبراليسم از آغاز در تقابل با قدرت مطلقه و خودكامگي بود، بر اين اساس «ليبراليسم نظريه اقتصاد آزاد نبود تا همه چيز را به امان خدا رها كند و بگويد ما كه سير شديم، بيخيال هرچه گرسنه است»، بلكه در نظر داشت كه وضعيت عمومي را بهبود ببخشد. اما چگونه؟ با تكيه بر قانون.
ليپمن با صراحت ميگويد: «بنيان قوانين بر تعهدها و مسووليتهاي اخلاقي استوار است. اين بنيانها در ظاهرِ قوانين ذكر نميشوند، اما قاطعانه حضور دارند. صادقانه شهادت دادن، معقول و منطقي استدلال كردن، اعتماد و حسنظن داشتن در جريان جلسات، از جمله اين بنيانهاي اخلاقي هستند.» نويسنده تأكيد دارد كه به نظر ليپمن، براي ايجاد يك نظم خوب، ضرورت دارد كه مردم «راستگوتر، عاقلتر و منطقيتر، عادلتر و منصفتر و شرافتمندتر از آني باشند كه ظاهر قوانين از ما ميخواهد.» دالمير پس از آنچه در مقدمه كتاب بيان ميكند، نخست، پيامدهاي سياست بدون اخلاق را در ذهن ما برجستهتر ميكند و دوم، تعليم و تربيت اخلاقي را راهي براي برونرفت از اين وضعيت ميشناساند.
او در بخش نخست كتاب، به آموزگارها و جستوجوگرهاي قديمي و در بخش دوم به آموزگارها و جستوجوگرهاي جديد و معاصر پرداخته است و ما را با دنيايي از نگرشها و آموزههايي آشنا ميكند كه بسيار جاي انديشيدن دارند. به نظر مترجم كتاب «ويژگي بسيار مهم فكر دالمير اين است كه به سرشت اجتماعي اخلاق و نيز جوهره فرهنگي سياست عميقاً باور دارد و نكبتِ سياست بدون اخلاق و فرهنگ را به صد زبان سرزنش و مذمت ميكند. بهزعم او، حلقه مفقوده سياست امروز، پرورش فضيلت و تربيت اخلاقي و مدني شهروندان است.»
اما ترجمه فارسي كتابِ دالمير با نوشتاري خواندني از مصطفي ملكيان آغاز ميشود. به نظر ملكيان، چكيده سخنِ دالمير اين است كه: «انسانِ متجدد غربي جهاننگرياي خودمحورانه دارد كه سبب شده است كه با ديگران احساسِ بيگانگي كند. اين احساسِ بيگانگي نه به سودِ خودِ اين انسان است و نه به سودِ هيچكسِ ديگر و بنابراين بايد درمان شود. راهِ درمانِ اين بيماري و رفعِ اين عيبونقص، گفتوگوي اين انسان، با خود، با ديگري و احياناً با آن بكلي ديگر، يعني خدا، است. اين گفتوگو، اگر به معناي حقيقي و درستاش، انجام گيرد احساسِ بيگانگي را، نرم نرمك، به احساس يگانگي و اتحاد، بل وحدت، تبديل ميكند.»
ملكيان سپس اشاره دارد كه اين سخن، از جنبههاي توصيفي، تبييني و توصيهاي در چهار مرتبه و سطح تكرار و مصداقيابي ميشود (در فرهنگِ عمومي غربِ متجدد، در اخلاقِ بينالاشخاصي، در رفتارِ متقابل شهروندان و حكومت و در روابطِ بينالمللي) و البته در پايان ميافزايد: «ممكن است پارهاي از ايرادات و نقدهاي دالمير درست و وارد باشند و پارهاي نباشند. نيز ممكن است پارهاي از اين ايرادات و نقدها در سدهها و دهههاي گذشته درست و وارد بوده باشند اما در سده و دهههاي كنوني، كمكم، ورود و درستي خود را از دست داده باشند، به اين معنا كه عيوب و نقائصِ فرهنگ متجدد غربي، نرم نرمك، اصلاح يا كمتر شده باشند. ولي، آنچه محرز و مسلم است اينكه مصاديقي از اين عيوب و نقائص كه در اين كتاب عرضه شدهاند و راههايي كه براي رفعِ آنها پيشنهاد شدهاند قوياً چشمگشا و درسآموزاند و جاي تأمل و تفكر دارند.»
در ادامه، اگر بخواهم نقدي نيز درباره اين اثر ارزشمند مطرح كنم، چيزي نخواهد بود جز آنچه دالمير هم وقتي به شناساندنِ بخش دوم كتاب ميپردازد به آن اشاره دارد. او مينويسد: «به گمان من دلآزارترين نقص اين بخش، غيبت مهاتما گاندي است؛ كسي كه مبارزه خشونتپرهيزانهاش در جستوجوي زندگي خوب، سالها براي من در حكم يك فانوس دريايي در عالم سياست بود.» با اين حال، به نظرم، اين نقصي چشمگير در كتاب است، زيرا اگر دغدغههاي نويسنده را در نظر بگيريم، مايه تعجب است كه با همه علاقه و عشقي كه به گاندي دارد، شرحي درباره زندگي باشكوه و آموزههاي زندگيساز او را از قلم انداخته است! زيرا واكاوي انديشه، روش و منشِ گاندي كه هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملي، بسيار راهگشا و آموزنده است، ميتوانست بيش از هر چيزي به نويسنده و خوانندگانِ كتاب كمك كند. سخن پاياني اينكه، مترجم ارجمند اين كتاب (امير يوسفي) هم اثر درخشاني را براي ترجمه انتخاب كرده و هم ترجمه خوبي از آن پيش روي ما گذاشته و اين كوشش زيبا و سودمند، جاي سپاس فراوان دارد.