• 1404 چهارشنبه 21 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6064 -
  • 1404 سه‌شنبه 20 خرداد

زنگ خطر يا فاجعه جمعيتي

محمدعلي غيبي

مردمان ايراني از ديرباز مردمان حماسه‌طلب و عدالتخواهي بوده‌اند. آنها همواره بر اساس هوش و توانمندي‌هاي ذهني و همچنين توانمندي‌هاي عملي و همچنين قوه اراده‌اي كه حتي رابيندرانات تاگور هم به آن اشاره كرده و مورد اخير را فرق ايرانيان و هنديان معرفي كرده بود توانسته‌اند در كنار تمام شكست‌ها و تلخكامي‌هايي كه تجربه كرده‌اند، حماسه‌هاي بزرگي نيز بيافرينند و موفقيت‌هاي غيرمنتظره‌اي را به دست آورند، هرچند معمولا بر اثر دخالت‌هاي قدرت‌هاي استعماري نهايتا باز كام‌شان تلخ شده اما هيچ‌گاه از مبارزه دست برنداشته و با نيروي ذهني و قدرت اراده خود همچنان مسير تلاش را ادامه داده‌اند. چنان كه مي‌دانيم مردم ايران نخستين مردمي در آسيا بودند كه مشروطه را با تلاش خود آوردند، ژاپني‌ها اگرچه پيش از ايران به پارلمان دست يافتند اما پارلمان درخواست مردم ژاپن نبود، بلكه امپراتور ژاپن خود به مردمش اين حق را بخشيد و در مورد عثماني هم اوضاع چنين است و سلطان عثماني نه بر اساس انقلاب مردم بلكه با اصرار مدحت‌پاشا مشروطه را پذيرفت كه البته همين مشروطه هم دو سالي نپاييد و آغاز دولت پارلماني در عثماني را بايد 30 سال پس از آن و در مشروطه دوم جست‌وجو كرد كه پس از آغاز دولت مشروطه در ايران بود. با وجود تمام انتقادات وارد بر مردم ايران، همچون «مردمي با حافظه كوتاه‌مدت هستيم» يا «اصلا حافظه نداريم» و... من مردمان ايران را بر اساس آنچه تاكنون در زندگي و به‌خصوص در تحصيل در مقايسه با دانشجويان خارجي و... ديده‌ام نشانگر اين است كه ما واقعا يكي از باهوش‌ترين و توانمندترين مردمان جهان هستيم. خوب به خاطر دارم كه زماني كه در مقطع كارشناسي در رشته مهندسي برق در دانشگاه تبريز تحصيل مي‌كردم و هنوز وارد رشته تاريخ نشده بودم، همراه تمام دانشجويان ديگر درس برنامه‌نويسي را همچون آب خوردني پشت سر گذاشتيم. بماند اينكه امتحان پايان‌ترمش را با امتحان رياضي اشتباه گرفتم و به جاي برنامه‌نويسي رياضيات خواندم و روز امتحان با ديدن واقعيت جلوي چشمم رنگم پريد اما 18 گرفتم، اما خوب به خاطر دارم كه جمعي از دانشجويان خارجي، اگر چه آن موقع رسم چنين بود كه پيش از ورود به مقطع كارشناسي زبان فارسي را كاملا در دانشگاه قزوين ياد مي‌گرفتند، اما همين درس برنامه‌نويسي را به چشم خود ديدم كه همين درس را پنجمين ترم پشت سر هم مي‌گذراندند تا پاس شوند و ديگر نفهميدم آن ترم پنجم پاس شدند يا خير؟! آنجا بود كه فهميدم تمام تحقيري كه وب‌سايت‌هاي مغرض رنكينگ بهره هوشي و آي‌كيو بر مردم ايران و توانمندي‌هاي‌شان مي‌كنند، عقده‌اي بيش نيست.

اما با اين وجود تغييرات جامعه ما بر اثر همين باهوشي فراوان بسيار سريع‌تر از ممالك همسايه‌مان رخ مي‌دهد. ما مردمي بوديم كه در قرون معاصر در هر زمينه‌اي بسيار سريع‌تر از همسايگان‌مان به بلوغ و البته تجربيات جديد مي‌رسيديم و حتي در بسياري موارد سرنوشت‌مان هم عبرتي براي آنها مي‌شد. در عين حال مشكلات هم ما را بيشتر از همسايگان‌مان تهديد مي‌كرد و هم‌اكنون همين ويژگي‌هاي شخصيتي‌مان و سرنوشت پرماجراي‌مان ما را در وضعيت فاجعه‌باري قرار داده است. ما يكي از برترين، توانمندترين و باهوش‌ترين نسل‌هاي‌مان يعني نسل دهه شصتي و دهه هفتادي خود را از دست داده‌ايم. نسلي مطالبه‌گر و بااراده، كه هوش سرشار خود را در درس و تحصيل به بهترين شكل به كار گرفته بود، چاره‌اي جز ترك كشور و جلاي وطن نديده و براي يافتن محيطي براي تبديل دانش و توانمندي خود به كار و گذران زندگي، در سطحي گسترده ممالك ديگر را براي زندگي برگزيده است. از كوچك‌ترين و گمنام‌ترين كشور‌هاي اروپايي گرفته تا كانادا و امريكا و به بيان شفيعي كدكني، «به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم...» ميزبان نخبگان ايراني بوده‌اند. از سوي ديگر در داخل ايران نه تنها تلاشي براي حمايت از اين طبقه توانمند و مستعد نشده، بلكه فرش قرمزي برايشان در جلوي اداره گذرنامه و فرودگاه پهن شده تا راحت‌تر و براي هميشه ايران را ترك بگويند و بدتر از آن تلاش شده تا با تبليغات فرزندآوري و... كه مخاطب‌شان دسته به‌خصوصي از طبقه اليگارشي هستند، جاي اين جوانان نخبه، با نوع خاصي از نسل جديد و بي‌دغدغه و بي‌مسووليتي پر شود. دسته‌اي كه هم‌اكنون به سن نوجواني مي‌رسد، دغدغه‌اش تنها خوشگذراني است و اينكه در دفاع از جايگاه زجرآورشان هرازگاهي در شبكه‌هاي اجتماعي توييت‌ها و ويدیو‌هايي منتشر كنند. آري بدترين قسمت فرار مغز‌ها جايگزين كردن چنين دسته بي‌دغدغه‌اي است. از همكلاسي‌هاي دوران كارشناسي‌ام و هوش بالاي‌شان گفتم. حال نياز است بگويم كه تقريبا همه‌شان در خارجند، همگي از مقطع دكترا ايران را ترك كردند و پايان دوره دكترا هم سبب بازگشت‌شان به ايران نشد، چرا كه در ايران ديگر براي بازگشت ايشان فرش قرمزي پهن نكرده ‌بودند. آنها در ايران شرايط مطلوبي را براي خود تصور نمي‌كردند، چنان كه فياض زاهد، در مصاحبه‌اي بسيار زيبا بيان مي‌كند كه در استخدام‌هاي ايران در چند سال گذشته گويي يك دستگاه هوشمند پخمه‌ياب قرار داده‌اند تا پخمه‌ترين و ناتوان‌ترين افراد را در ادارات و هيات علمي دانشگاه‌ها و... استخدام كنند.

شايد كسي بگويد مي‌توان وضعيت را تغيير داد و از مهاجرت نخبگان دهه هشتادي و بعد از آن ممانعت كرد اما اين يك خوش‌خيالي بيش نيست. دهه شصتي‌ها مطالبه‌گرترين و دهه هفتادي‌ها در عين حال باهوش‌ترين و توانمندترين نسل ما بودند و مهاجرت نخبگان اين دو نسل آسيبي نيست كه حتي در طولاني مدت قابل جبران باشد. نوجوانان و جوانان دهه هشتادي ويژگي‌هاي متفاوتي دارند. آنها افرادي با ذهنيتي كاملا متفاوتند. جوانان دهه هشتادي كلا شخصيت متفاوتي از ما دارند، آنها حتي پيرو خواننده‌اي به‌خصوص نيستند چه برسد به اينكه دنباله‌رو آراي انديشمنداني باشند. اگر چه مستقل بودن فكري هر شخصي بسيار ارزشمند است اما ما شاهد آنيم كه اين نسل تنها زماني انديشمندان را مي‌شناسد كه آن را سوژه‌اي براي خنده يا طنازي كند يا اينكه به درد دغدغه‌هاي كوتاه‌مدت‌شان بخورد. اين نسل حتي در بسياري موارد آهنگ‌هاي خوانندگان توانمند ايراني را به هيچ گرفته و مبتذل‌ترين آهنگ‌ها را كه حتي معلوم نيست از كجا پيداي‌شان مي‌كنند براي مسخره بازي در رانندگي كه بسيار مطلوب‌شان است، پخش مي‌كنند. نسلي كه هر چيزي را از كودكي در دسترس ديده‌اند، در حسرت هيچ اسباب‌بازي و لوازم الكترونيك نمانده‌اند، حتي اينترنت را هم از آغاز توانمندي‌شان در يادگيري در كنار خود ديده و حتي براي يافتن پاسخ سوالات خود و تحقيقات خود نيز چندان به زحمت نيفتاده‌اند چرا كه در دسترس بودن تمام اطلاعات در اينترنت حتي قوه مطالبه‌گري را از ايشان گرفته، تربيت منحصر به فردي پيدا كرده‌اند. آنها در تلاش براي بهبود اوضاع كشور اگرچه حتي به اندازه 10 درصد ما هم تلاشي نكرده‌اند اما زودتر از ما دچار فرسايش رواني شده و فورا پا پس كشيده و روحيات آنارشيستي پيدا كرده‌اند. آنها هر مبارزه و تلاشي را به راحتي زير سوال مي‌برند و برايشان اهميتي ندارد كه آينده ايران چه وضعيتي داشته باشد. تاريخ و شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ ايران بيشتر از آنكه علاقه‌اي براي مطالعه كتب تاريخي در ايشان برانگيزد وسيله‌اي براي فخرفروشي و نژادپرستي برايشان فراهم مي‌كند. اين نسل حتي ديگر حوصله خارج رفتن را هم در خود نمي‌بينند و با وجود آنكه هم‌اكنون به سنين پايان تحصيل و يافتن حرفه‌اي براي گذران زندگي خود رسيده‌اند حتي روحيه كار كردن را هم در خود نمي‌يابند. تمام جهان غرب هم چنين نسلي را داشته، حتي پيش از ما آن را تجربه كرده اما جهان غرب آن نسل طلايي خود را كه هم‌سنگ نسل دهه شصتي و دهه هفتادي ما بوده به اين راحتي از دست نداده و با آنها پيشرفت خود را كرده و به مرحله‌اي رسيده كه از ميان رفتن قوه اراده تأثير چنداني در اوضاع‌شان نمي‌كند اما براي ما كه بهترين نسل خود را فراري داديم و هم‌اكنون نهاد خانواده و اخلاقيات هم در حكم تفريحي بيش نيست، و مدرسه بيشتر از آنكه محفل تعليم و تربيت باشد، بازاري براي مافياي كنكور شده و عده كمي از دانش‌آموزان تبديل به دستگاهي همچون ماشين حساب براي حل تست‌ها شده و تبعات اين نوع از تحصيل را در دانشگاه خواهند ديد و دسته اكثريت توان اين نوع درس خواندن را در خود نديده و پا پس كشيده‌اند، آينده هم چندان بر وفق مرادمان نخواهد گذشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون