ايران زخمي اما بيدار است
قادر باستاني تبريزي
ساعات اخير، براي ملت ايران ساعتهايي خونبار و تلخ بودهاند. در يكي از گستردهترين حملات مستقيم نظامي اسراييل به خاك ايران، دهها نفر از هموطنانمان به شهادت رسيدهاند، صدها نفر مجروحاند و هنوز خبرهاي ضد و نقيض از ادامه حملات منتشر ميشود. ما با واقعيتي به نام جنگ روبهرو هستيم؛ جنگي كه شايد آغاز آن در آسمان بوده، اما اثرش به زمين، به خانهها، به دلهاي مردم رسيده است. به عنوان يك روزنامهنگار، بيش از آنكه به بُعد نظامي و سياسي ماجرا بينديشم، به پرسشي بزرگتر فكر ميكنم: ملت ما در برابر اين فاجعه چه خواهد كرد؟ آيا بهسان گذشته، همبسته و مسوولانه از اين مرحله عبور ميكنيم يا در گرداب روايتهاي رسانهاي، اختلافات جناحي و بياعتمادي متقابل گرفتار ميشويم؟ در ابتدا بايد تأكيد كرد كه اين حمله، در ذات خود نه فقط حمله به خاك ايران، كه حملهاي به موجوديت ايران است؛ حمله به خاطره مشترك، به غرور جمعي، به اميدي كه مردم براي ساختن آينده دارند. در اين سطح، مساله ديگر صرفا سياست خارجي يا پاسخ نظامي نيست، بلكه دفاع از معناي «ايران» بهمثابه يك كل زنده، متكثر و واحد است. از همينرو، هرگونه تحليل و اقدام، پيش از آنكه فني و تاكتيكي باشد، بايد ملي، اخلاقي و جامعهشناختي باشد. شايد مهمترين ويژگي واكنش امروز مردم ايران، خودجوش بودن و اصالت عاطفي آن باشد. برخلاف بسياري از بحرانهاي پيشين كه واكنشها از سوي نهادهاي رسمي آغاز شد، اينبار مردم جلوتر از حاكميت به ميدان آمدند. در فضاي مجازي، در مراكز درماني، در شبكههاي امداد مردمي، در بازارها و حتي در خيابانها، موجي از اندوه و همدلي ديده ميشود كه نه بهفرمان، كه بهفراست اجتماعي برخاسته است. اين امر حامل يك پيام بسيار روشن است؛ مردم هنوز به سرنوشت جمعي خود حساساند. هنوز ايران برايشان مهم است. و اين مهمترين نقطه اتكاي نظام اجتماعي در روزهاي آينده خواهد بود. در اين ميان، نخبگان مسووليت مضاعفي دارند. جامعه دانشگاهي نبايد منفعل بماند. اساتيد، پژوهشگران و دانشجويان بايد در بازخواني علمي و مستند اتفاقات، در مقابله با شايعهسازي، در تقويت سرمايه اجتماعي و در پيوند دادن روايت ملي با ادراك عمومي نقشآفريني كنند. دانشگاهها ميتوانند محل گفتوگوي همدلانه باشند؛ نه سكويي براي انشقاق و نه عرصهاي براي سانسور. نسل جوان ما امروز بيش از هر زمان ديگري نيازمند فهم شفاف، صادقانه و چندجانبه از شرايط است. از سوي ديگر، فضاي رسانهاي ايران در معرض هجوم شديد روايتسازيهاي خصمانه است. رسانههايي چون ايران اينترنشنال و تلويزيونهاي فارسي زبان، تلاش ميكنند تصوير بيثبات، نااميد و دوپارهاي از ايران ارايه دهند. آنها بر طبل واگرايي ميكوبند، تفرقه را ترويج ميكنند و صحنه نبرد را به صحنه جدال داخلي بدل ميسازند. در برابر اين جنگ روايتها، رسانههاي داخلي، روزنامهنگاران شريف، و كاربران فعال در شبكههاي اجتماعي بايد با درايت، انسجام و شجاعت وارد شوند.
تكرار ادبيات تهييجي يا سكوت مصلحتانديشانه، هر دو خطرناك است. ما نيازمند روايتهايي هستيم كه همدلي بيافرينند، نه ترس؛ اميد بدهند، نه بيتفاوتي.
نبايد از نقش مهم بخش خصوصي، اصناف و بدنه اقتصادي جامعه نيز غفلت كرد. امروز حمايت از مردم فقط از طريق تأمين امنيت نظامي يا بيانيههاي رسمي ممكن نيست. بايد زندگي روزمره مردم را تابآور كرد. پرهيز از افزايش قيمتها، كمك به خانوادههاي آسيبپذير، حفظ اشتغال، تسهيل توزيع كالاهاي اساسي و حتي برپايي پويشهايي براي كمك به مجروحان، از وظايف عاجل بدنه اقتصادي كشور است. اصناف، اتحاديهها و شركتهاي بزرگ، ميتوانند با همكاري دولت و نهادهاي مدني، يك پشتوانه حمايتي ملموس براي مردم ايجاد كنند. جنگ، وقتي مردم احساس كنند پشتشان خالي است، به وحشت بدل ميشود. ولي اگر احساس كنند تنها نيستند، به همدلي تبديل ميشود. در اين ميان، دولت نيز بايد از حالت تدافعي خارج شود. شفافيت، آرامش، هوشمندي در اطلاعرساني، گفتوگو با مردم، و مشاركتدادن گروههاي اجتماعي و نخبگان در تصميمسازيها، از گامهاي كليدي براي عبور از بحران است. تكرار كليشههاي تبليغاتي يا واكنشهاي امنيتمحور، جز تقويت بدبيني و بياعتمادي اجتماعي، ثمري ندارد. دولت بايد نشان دهد كه در كنار مردم ايستاده، نه فقط در مقام حاكم، بلكه در جايگاه همراه. فراموش نكنيم كه ملت ايران، در حافظه تاريخي خود بارها بحرانهايي سختتر از امروز را تجربه كرده است. از جنگ تحميلي گرفته تا تحريمها، از فجايع طبيعي تا بحرانهاي اقتصادي، همواره عاملي كه ما را از فروپاشي نجات داده، انسجام ملي و احساس تعلق جمعي بوده است. اينبار نيز چنين خواهد بود، اگر نگذاريم اختلافات خُرد، بر «درد بزرگ» سايه بيفكند. دشمنان ايران، بيش از آنكه نگران قدرت نظامي ما باشند، نگران بازگشت حس ملي ما هستند. همان چيزي كه در اين روزها، در دلهاي زخمي و چشمهاي نگران مردم، دوباره زنده شده است. ما امروز در آغاز مسيري سخت ايستادهايم. ممكن است فردا سختتر باشد. اما يك واقعيت روشن است؛ ايران، هنوز براي ميليونها نفر از فرزندانش عزيز است. و آنهايي كه اين خاك را خانه خود ميدانند، در برابر متجاوز، تنها يك پاسخ دارند: ماندن، ساختن، و ايستادن كنار هم. اين آغاز يك عصر جديد است؛ نه از جنس نبرد صرف، كه لابد از سنخ آگاهي، هُشياري و مسووليت جمعي. و ملتهايي كه در لحظات سخت، با هم بمانند، شايستگي فرداهاي بهتر را خواهند داشت. ايران، امروز زخمي است، اما بيدار. و همين بيداري، بزرگترين ترس دشمنان اين سرزمين است.