تهاجم مغولوار
تقي آزاد ارمكي در گفتوگو با «اعتماد» ابعاد پنهان تهاجم اسراييل عليه ايران را بررسي ميكند
اين رويارويي نبردي است بين ايران به عنوان مهد تمدن و فرهنگ جهاني با جامعه سرمايهداري
مهدي بيك اوغلي
آيا اين تهاجم، رويارويي ميان جمهوري اسلامي و رژيم اسراييل است يا اينكه پاي تهاجم به تاريخ و تمدن و هويت ايراني در ميان است؟ از منظر تاريخي تهاجم اسراييل به ايران شبيه كدام حادثه و رخداد تاريخي است؟ واقع آن است كه اين روزها، روزهاي خبر است و آگاهي از رخدادهاي به روز. كمتر كسي حال و حوصله خواندن تحليلها و ارزيابيهاي چند لايه را دارد. ايرانيان بيشتر از اينكه به دنبال ارزيابيهاي تحليلي و پشت پرده رخدادها باشند، تشنه اخبار لحظهاي هستند. در جستوجوي تصويري از لحظه اصابت موشكها و عملياتهاي تروريستي دشمن و وضعيت راهها براي سفرهايي كه تدارك ديده شده است. اما در كشاكش همين حوادث و رخدادها، لازم است كمي از لايههاي سطحي رخدادها عبور كرده و به لايههاي درونيتر برسيم تا راز چيستي، چرايي و چگونگي بروز رخدادها را دريابيم. تقي آزادارمكي، جامعهشناس ايراني كه همواره از سوي طيفهاي تندرو و راديكال به عنوان غربزده معرفي و نواخته شده، معتقد است كه روشنفكران، متفكران و استادان دانشگاهي آگاه بايد مردم را نسبت به واقعيت رخدادهاي پيش رو آگاه كنند. او معتقد است تهاجم اسراييل به ايران تهاجم يك ساختار سرمايهدار به مهد تاريخ و تمدن و فرهنگ مشرق زمين است. به اعتقاد آزادارمكي، اين تهاجم از منظر تاريخي بيشترين شباهت را به حمله مغول به ايران دارد. آزادارمكي تهاجم اسراييل به غزه و لبنان و سوريه را مغولوار ارزيابي كرده و معتقد است ايرانيان بايد از عمق اين نوع حملات آگاه شوند.اين جامعهشناس معتقد است «در برابر اين دوراهي مهم تاريخي قرار داريم. اينكه تسليم شويم. بياعتنا شويم، به خفت تن دهيم يا اينكه مقاومت كنيم و نهايتا سربلند بيرون بياييم؟» او در عين حال ميگويد كه تاريخ گواه است كه ايرانيان هرگز تن به خفت نداده و بر بلنداي تاريخ سربلند بيرون آمدهاند.
جامعه ايراني نسبت به رخدادهاي اخير و تهاجم اسراييل عليه ايران چه نوع واكنشي نشان داده و مردم به چه ميانديشند؟ طي روزهاي اخير ايرانيان مانند ايام نوروز يا ساير تعطيلات اينچنيني بار سفر بسته و راهي شمال و ساير مراكز تفريحي و مسافرتي شدهاند. اين رفتارها را چگونه ميتوان تحليل كرد؟
موضوع مهم در شرايط فعلي، فضاي عمومي جامعه است. به نظر ميرسد، جامعه ايراني پس از رخدادهاي اخير دچار نوعي بهت شده است. با اينكه اسراييل تهاجم گستردهاي عليه ايران را آغاز كرده، جامعه اين رخدادها را يك جنگ تمام عيار تلقي نميكند. اگر جامعه تلقي جنگ تمام عيار داشت، تهران را ترك نميكرد. انگار كه تعطيلاتي از راه رسيده و مردم به سفر ميروند تا دوباره بازگردند. يك چنين رفتارهايي نيازمند تامل در حوزه فرهنگ عمومي است كه چگونه جامعه به يك چنين معنايي دست پيدا كرده است.
مردم درباره اين رويارويي چگونه ميانديشند؟ آيا تمدن و تاريخ ايراني مورد تهاجم قرار گرفته يا اينكه يك رويارويي است که رخ داده است؟ حقيقت اين تهاجم را چطور ميتوان تفسير كرد؟
بسياري از منتقدان حكومت و مدافعان فروپاشي اينطور فضاسازي ميكنند كه اين جنگ بين دولت اسراييل و حاكميت جمهوري اسلامي ايران است و نه نبردي بين جامعه جهاني و جامعه ايراني! اين نوع فضاسازيها باعث شده مردم اين تلقي را پيدا كنند كه شايد نيازي به حضور آنها نيست و اين جنگ به زودي تمام ميشود و دوباره روز از نو و روزي از نو. تغيير اين تلقي به شوكدرماني نياز دارد و آگاهيبخشي در اين زمينه كه اين جنگ، پشت پردهاي دارد و اين پشت پرده براي مردم تشريح و صورتبندي شود. اينجا نقش روشنفكران، منتقدان و مصلحان و متفكران ايراني مشخص ميشود. ظاهر قضيه اين است كه جنگي بين جمهوري اسلامي و صهيونيسم اسراييلي رخ داده است. اما در حقيقت اين رويارويي نبردي است بين ايران به عنوان مهد تمدن و فرهنگ جهاني با جامعه سرمايهداري كه تصور متفاوتي نسبت به زيست خود دارد. اگر چنين صورتبندي انجام شود، احتمالا جامعه ايراني از وضعيت فانتزي فعلي جنگ و تصور داشتن از يك جنگ موقتي بدون تاثير عبور كرده و متوجه واقعيتهاي اين تهاجم ميشود. اين اطلاعرساني و آگاهيبخشي موضوع مهمي است كه رسانه توجهي به آن ندارد. رسانه ملي در گفتوگوي تعارض بين دو حكومت بحث ميكند تا اينكه دايره گفتوگوها و تحليلها را به رويارويي بين جامعه ايراني، فرهنگ ايراني، تمدن ايراني و تمدن غربي كه اسراييل بازيگري آن را به عهده دارد، برساند.
حقيقت اين تهاجم چيست و براي حفاظت از تماميت ارضي چقدر مهم است كه مردم از اين پشت پردههاي تحليلي آگاه شوند. فارغ از خطراتي كه ممكن است حاكميت با آن مواجه شود، چطور ميتوان ايران را از اين خطرات دور كرد؟
پشت پرده اين حمله اين است كه ايران در برابر يك خطر بزرگ قرار گرفته است. اگر قرار باشد نمونه تاريخي براي اين وضعيت در نظر بگيريم، ميتوانيم از سالهاي پاياني دوره خوارزمشاهيان نام ببريم. در اين دوره با بياعتنايي و سهلانگاري اجازه داده شد ساختاري كه دچار كژكاركري شده بود توسط مهاجمان كنار زده شده و ايران توسط مغولها تصاحب شود. اگر حادثهاي براي ايران در اين جنگ به وجود بيايد، حتما سرنوشتي از نوع حمله مغول پيدا ميكند. يعني قوم بيگانهاي روي كار ميآيد كه هيچ تناسبي با جامعه ايران ندارد. فرض كنيد خداي ناكرده، جنگ بين اسراييل و ايران با توفيق اسراييل همراه شود (كه هرگز اينگونه نميشود) اسراييليهاي صهيونيست هيچ تناسبي با جامعه و فرهنگ ايران ندارند. اگر جنگ بين ايران و افغانستان، ايران و جمهوري آذربايجان يا ايران و تركيه شكل ميگرفت، تناسبي و منطقي براي آن ممكن بود وجود داشته باشد. كانسپتي به نام جهان شرق يا تمدن اسلامي يا رويارويي تاريخي مفهوم داشت. ايران مثلا حتي اگر شكست ميخورد، ميدانستيم به سرعت خود را بازسازي كرده و دوباره برميخيزد. اما رژيمي با ايران سر جنگ دارد كه هيچ تناسبي به لحاظ تاريخي، فرهنگي و اجتماعي با ايران ندارد، اين رژيم تهاجم همهجانبهاي را آغاز كرده است. اگر خداي ناكرده توفيقي براي اسراييل شكل بگيرد، همان اتفاقي ميافتد كه در زمان حمله مغول رخ داد. كافي است كه به رفتار صهيونيستها در غزه و لبنان و سوريه توجه شود تا مشخص شود با چه ساختار ويرانگر و غير انساني طرف هستيم. در اين صورت اين تمدن و تاريخ و فرهنگ و جامعه ايران است كه شخم ميخورد. بيش از 200 سال طول كشيد تا ايرانيان تلاش كردند مغول را تهي كنند، استحاله كنند و به بازسازي تمدن و فرهنگ و آيين و اخلاق و مناسبات ايراني اقدام كردند. بايد به جامعه هشدار داد كه اين خطر باز هم بسيار جدي است. مساله فروپاشي سرزمين، فروپاشي فرهنگ، فروپاشي دوره تاريخي و... ايرانيان در ميان است.
اما مردم ايران طي ساليان و دههها و حتي قرون اخير تلاشهاي زيادي براي توسعه و دستيابي به امر و سوژه مدرن انجام دادهاند اما دستاورد قابل توجهي نصيب آنها نشده است. اين فقدان آيا باعث نميشود تا مردم در ناخودآگاه جمعي و تاريخيشان خسته شوند و سرنوشت خود را به رخدادهاي بيروني بسپارند؟
كاملا درست گفتيد، ايران در سده اخير تلاشهاي بسياري انجام داد تا به جهان مدرن وارد شود و توسعه را در آغوش بگيرد. زودتر از بسياري از كشورها از جمله چين و ژاپن و هند و مالزي و...ايران براي دستیابي به امر مدرن انقلاب مشروطه را پايهريزي كرد. ماجراهاي عجيب و غريبي را هم پس از انقلاب مشروطه پشت سر گذاشت. از انقلاب مشروطه به حاكميت رضاشاه رسيد. از اين حاكميت به شهريور 20 و پس از آن به دوره حكومت پهلوي دوم سرك كشيد. از دل پهلوي دوم هم جمهوري اسلامي برپا شد و دورههاي مختلف اصلاحات و جنبش سبز و زن، زندگي و آزادي و... شكل گرفت. به خوب بودن يا بد بودن اين ساختارها و رخدادها كاري ندارم. ولي ايران همواره در عرصه و كشاكش ورود به جهان مدرن و توسعه بوده است. ايرانيان از درون تلاش ميكنند و دستاوردهاي بزرگي هم خلق ميكنند. هيچ كشوري به اندازه ايران بيتاب توسعه و مدرنيزاسيون نبوده است. مجموعه جنبشهاي اجتماعي بزرگ در ايران در حال رقم خوردن است. جنبش زن، زندگي و آزادي از جمله اين جنبشهاست. قوميتها و جنبشهاي دانشجويي و... همه اين تلاشها ميخواهد جامعه و فرهنگ ايراني را بالادست نظام سياسي قرار دهد. در اين شرايط كه ايران آماده بلوغ و يك اتفاق بزرگ است. يك دولت بيگانهاي شروع ميكند به بمباران كردن جامعه ايراني. از بالا، جنگ را به ايران تحميل ميكند براي اينكه فروپاشي نهضتهاي اجتماعي، جنبشهاي اجتماعي و تحول جامعه اتفاق بيفتند. اينجاست كه ميگويم قصه سرزمين ايران، تاريخ ايران، زبان ايران و... موضوعيت پيدا ميكند. اينها را بايد به جامعه منتقل كرد تا بدانند مساله مهمتر از رويارويي جمهوري اسلامي با رژيم اسراييل است.
چگونه ميتوان جامعه را نسبت به اين موضوعات بسيار مهم حساس كرد و آنها را تذكار داد كه بحث اصلي بر سر چيست؟
با بحثهاي سخت و عميق ميتوان با جامعه گفتوگو كرد و آنها را متوجه اين واقعيتها كرد. اين موارد را به سادگي نميتوان وارد افكار عمومي كرد و به سادگي نميتوان وارد ساحت سياسي كرد. چون سياست محل رفتارهاي هيجاني و تبليغاتي و شعاري است. اين همان كاري است كه صدا و سيما در حال انجام آن است. اين بحثها بايد توسط روشنفكران ايراني مطرح شوند. اين بحثها شكل بگيرد تا از بطن آن سرزمين ايران، تاريخ ايران، فرهنگ ايران، هويت ايراني، ايرانيان، زندگي مردم، اقتصاد ايران، دين ايرانيان و... واجد اهميت شوند. تكتك اين موارد هم بايد صاحبان و مدافعاني پيدا كند و به جامعه هشدار داده شود. اما اگر اشتباه نكنيد و بتوانيد مقاومت كنيد مانند همه تجربههاي تاريخي قبلي، ايران نهايتا بيگانه را مضمحل ميكند. بيگانه از بين رفته و دستانش را بالا ميبرد و سر تعظيم فرو ميآورد و دنبال كار خود ميرود. ما در اين دوراهي مهم قرار داريم. اينكه تسليم شويم. بياعتنا شويم، به خفت تن دهيم يا اينكه مقاومت كنيم و نهايتا سربلند بيرون بياييم.