ما ملت عزتمندي هستيم
مرجان يشايايي
چندين سال قبل، خبر دادند استاد دانشگاهي از كانادا به ايران آمده و ميخواهد محله قديمي كليميان تهران را ببيند. حسب مهماننوازي ايراني و البته كمي كنجكاوي به محل اقامت ياكوب رابكين رفتم تا به اتفاق عازم اودلاجان شويم كه اولين محل ورود يهوديان به تهران حدود 200 سال قبل و سپس زيست آنها تا حدود هفت دهه قبل بود. بعد از شروع مدرنيزاسيون در دوره پهلوي اول و همزمان با ورود بنيادهاي جهاني يهودي كه مدارس به شكل امروزي را براي دختران و پسران كليمي ايراني تاسيس كردند و باعث بالا رفتن سطح سواد و مهارتهاي جامعه يهودي ايران شدند، كليميان به تدريج از اودلاجان به بخشهاي شماليتر تهران رفتند و با شرايط بهتري زندگي كردند، اما با وجود اين كوچ درونشهري، هنوز ريشهها و نشانههايي در محله قديمي اودلاجان از زيست آنها وجود دارد.
رابكين، آدمي موقر در دهه هفتاد زندگي با قد بلند و چشمان آبي، همان خصوصيات ظاهري كه ما از خارجيها سراغ داريم، استاد دانشگاهي در كانادا و روستبار بود. تحصيلات مردمشناسي را در دانشگاه مسكو به انجام رسانده بود و در دانشگاهي در كانادا مردمشناسي درس ميداد و حالا براي اولينبار به ايران آمده بود تا اين كشور عجيب و پراز رمز و راز را از نزديك ببيند. يهودي متشرع و سخت مدافع حقوق فلسطينيها بود. در طول راه از ترافيك تهران گلايه ميكرد و اينكه نميداند چرا تهرانيها اصلا از دوچرخه استفاده نميكنند. خودش در كانادا خودروي شخصي نداشت و وسيله نقليهاش براي ترددهاي درونشهري يك دوچرخه بود.
بعد از عبور از چند چراغ قرمز شلوغ بالاخره ماشين را كنار خيابان مصطفي خميني پارك كردم و از ورودي محله اودلاجان مركزي كه حالا كوچه برادران براهمه نام دارد، وارد بافت قديمي شديم. اجداد من ساكن آن محله بودند و پدرم به همراه مادرش تا پايان دانشجويي در اودلاجان زندگي ميكرده و به دليل همين پيشينه خانوادگي ما از زمان بچگي هرازگاهي سري به آن محل ميزديم از آن زمان تا امروز كه همراه دوستانم و با كمك مردمي كه دلبسته ميراث تاريخي خود هستند، دست به كار مرمت و احياي كنيسه عزرايعقوب، بزرگترين كنيساي تاريخي اودلاجان، شدهايم، همواره يكي از علائق من سردرآوردن از رمز و رازهاي اين محله بوده. در گشت و گذارم با دكتر رابكين تلاش ميكردم تا برخي رويدادها و كاربري برخي اماكن را درست توضيح دهم: «اين ميدانچه را كه در واقع كانون محله بوده، سرچال ميگفتند. محل مبادله كالا و خلاصه هر امر جماعتي. سرچال درواقع همان عكس عكاس معروف سوروكين است كه از محله يهوديان تهراني غريب 160 سال قبل گرفته شده. اينجا كوچه هفت كنيسه است كه حالا از آن كنيسهها كه هر كدام به اندازه اتاقي بوده و مختص انجام فرایض ديني خانوادهاي، تنها خرابههايي باقي مانده. آنجا خانه پدري من بوده. اين يكي راستهاي كه زماني گوشت و مرغ و پنير كاشر[1] در آن ميفروختهاند و در اين كوچه هم كنيساي حاداش قرار دارد كه با كمك كارشناسي وزارت ميراث بازسازي شده و از همه مهمتر بيمارستان دكتر سپير[2] كه مايه غرور و افتخار جامعه يهوديان ايران است.»
كوچه به كوچه ميرفتيم تا اينكه ناگهان رابكين صحبت من را قطع كرد: «به من گفتي اينجا الان محله جرمخيز و محروم و مهاجرنشين است. من به اغلب شهرهاي خاورميانه و اين منطقه سفر كرده و با مردمانش نشست و برخاست داشتهام و محلات گوناگون آنها را ديدهام. در بغداد، اسلامآباد، لاهور، دمشق، و [چندين شهر ديگر كه در خاطرم نمانده] محلههاي محروم را ديدهام. من خارجي نميتوانستم راحت در آن محلهها راه بروم. مدام مردم دنبالم ميافتادند و از من دلار گدايي ميكردند. الان بيش از نيم ساعت است داريم راه ميرويم، اما حتي يك نفر از من پولي گدايي نكرده. تعجب ميكنم. فكر ميكني چرا؟» جواب من به اين استاد دانشگاه چيزي بود كه شايد تا ايراني نباشي يا مردم ايران را خوب نشناخته باشي نميتواني درك كني: «چون ما ملت عزتمندي هستيم.»
بنيانگذار جامعه فارغالتحصيلان يهودي ايران
[1] مطابق با اصول شريعت موسي (ع)
[2] از اولين مراكز درماني در جنوب تهران كه با بودجه جامعه كليمي و همت پزشكان كليمي بر پا شد و چندين دهه از مهمترين مراكز درماني منطقه بود.