سنپترزبورگ شهر شعر و موسيقي و رقص و مقاومت
مرجان يشايايي
مردم ما روسيه را بيشتر به دليل موضعگيريهاي سياسي و تاريخ معاهدههاي گلستان و تركمانچاي ميشناسند، اما اين كشور تاريخ غني دارد سرشار از شعر و موسيقي و رقص و معماريهاي نفيس و در گنجينه تاريخي خود وقايع درخشاني مانند مقاومت ملت روس در برابر حمله سال 1812 ناپلئون بناپارت و بيش از صد سال بعد، در هم شكستن ارتش مقتدر نازي در سال 1943 را ثبت كرده. با اين نگاه، روسيه كشوري است متفاوت و ديدني. چندي قبل فرصتي براي ديداري از كشور روسيه پيش آمد. مقصد اول ما سنپترزبورگ بود. اين شهر كه پيش از اين پتروگراد و در زمان اتحاد شوروي لنينگراد ناميده شده، دومين شهر بزرگ روسيه بعد از مسكو است. با هوايي عالي در تابستان و مناظر و تاريخي جذاب. روز اول سفر به سنپترزبورگ براي بازديد از كاخ تابستاني كه به كاخ فوارهها هم معروف است و بعضي ديگر از بناهاي دوره تزاري، با كشتي به جزيره پطرهوف در نزديكي خليج فنلاند رفتيم. هواي صبح كمي خنك و با نم باران كه همه جا را شسته و جلا داده بود، صفايي داشت و به قول همسفري، براي ما كه از توي تنور تهران آمده بوديم! حسابي دلچسب بود. سوار كشتي شديم و بعد از مدتي، از كشتي پياده شديم و قدمزنان بهطرف كاخ سابق تزار رفتيم. بايد بگويم، اگر كاخ تابستاني سنپترزبورگ را نبينيد، درواقع بخش بزرگي از سفرتان به روسيه را از دست دادهايد. فضاي بسيار زيبايي كه انبوهي از درختان سرسبز احاطهاش كردهاند. كانال آبي در وسط ديده ميشود كه به گفته راهنما زماني در گذشته كه هنوز خاندان رومانوفها بر روسيه حاكم بودند، آنقدر عريض بوده كه قايقها ميتوانستند تا نزديكي كاخ بيايند. كاخ مانند بسياري از بناهاي مناطق سردسيري پنجرههاي كوچكي دارد و از بهارخوابهاي ارگهاي بزرگ كشور ما كه براي لذت بردن از خنكاي دم غروب روبهروي بنا ايجاد ميشوند، در آن خبري نيست. دو طرف اين بناي عظيم را پلكاني طولاني دربر گرفته كه تنها راه رسيدن به كاخ است و جنب كاخ، باز هم كليسايي با گنبد طلايي كه نشان از حضور عميق و ريشهدار مذهب در بين حكمرانان سابق و مردم روسيه دارد. در فضاي بين دو پلكان، مجسمهها و فوارهها با نظمي زيبا و چشمنواز چيده شدهاند. بسياري ميگويند نيروي آبي كه بهصورت فوارهها بيرون ميزند، منشا طبيعي دارد، مانند فين كاشان خودمان. مجسمهها با روكش طلا زير آفتاب آن روز روسيه كه با گردشگران مشتاقش همراهي كرده بود، برق ميزدند. اولين حسي كه از آن فضا در وجود من بر آمد، تحسين و شادماني بود، از ديدن ساخته دست بشر كه با آن زيبايي نظر همه را به طرف خود ميخواند. اين كاخ هم مانند ساير بناهاي سنپترزبورگ (لنينگراد سابق) تاريخ بسيار پرفرازونشيبي دارد. آلمانها در جنگ جهاني دوم، حوالي سال 1943، تا نزديكيهاي اين شهر پيش آمدند و هرچه را سر راهشان بود يا در تيررسشان، كوبيدند و خاك كردند. كاخ تابستاني هم از اين تاراج درامان نماند. 14هزار درخت اطراف كاخ را آلمانها قطع كردند و بنا بر آنچه عكسهاي مربوط به آن زمان در موزه كاخ نشان ميدهند، از خود كاخ و آنهمه مجسمههاي طلايي و آبنما و پلكان و كليسا جز يك ديوار و تل خاكي نمانده بود. برخلاف موزه ارميتاژ كه ارتش سرخ توانسته بود، گنجينهاش را از دست متجاوزان نازي در جايي دور در سيبري پنهان كند، نازيها اشياي گرانبهاي كاخ را يكسره به تاراج بردند. امروز كه داستان داعش را ميشنويم، از آنهمه بيرحمي و خشكمغزي تعجب ميكنيم، غافل از آنكه بشر حتي در قلب اروپا تابهحال بارها كمر به نابودي خود بسته است. خلاصه آنكه بعد از پايان جنگ، باز هم مردم به كمك دولت وقت ميآيند و تصميم ميگيرند همهچيز را از نو بسازند. درختها دوباره نشانده ميشوند، ديوارها دوباره بر پا ميايستند و مجسمهها از نو ساخته و با روكش طلا پوشانده ميشوند. آنچه امروز در برابر چشم ما از ويرانههاي كاخ تابستاني جوانه زده و باليده، شاهكار اراده انسان است.