• 1404 يکشنبه 5 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6101 -
  • 1404 يکشنبه 5 مرداد

آخرين حرف‌هاي يك مرد مقاوم-2

مردي براي دوران صلح

مهردادحجتي

مهندس مهدي بازرگان طي مراسمي روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ از سوي آيت‌الله خميني به عنوان نخست‌وزير موقت دولت انقلاب معرفي شد. او در آن هنگام ۷۱ساله بود. كوله‌باري از تجربه با خود داشت. به يقين باتجربه‌ترين فرد نزديك به رهبران انقلاب بود. هرچند كه رهبر اصلي سياسي او دكترمحمدمصدق بود، اما مبارزه طولاني او و آيت‌الله خميني، آن دو را در بهمن ۵۷ به هم رسانده بود. مهندس بازرگان زمان شاه، در كنار مصدق، به تيم او دعوت شده بود و با حكم او، مامور خلع يد انگليس از نفت ايران در جنوب - آبادان - شده بود. سال‌ها بعد هم پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، بازداشت، محاكمه و به زندان افتاده بود. اما همواره ترجيح داده بود از راه استدلال و گفت‌وگو مبارزه خود را پيش ببرد. به همين خاطر هم اساسا فردي انقلابي و تندرو نبود. شعارهاي ساختار‌شكن نمي‌داد و كسي را هم تشويق به تندروي نمي‌كرد. به همين خاطر اعضاي جوان نهضت آزادي كه روحيه‌اي انقلابي داشتند بيشتر جذب آيت‌الله طالقاني مي‌شدند، چون او ميانه‌اش با جوانان انقلابي خوب بود. در آن سال‌ها - دوران شاه - جوانان مذهبي انقلابي، عمدتا جذب سازمان مجاهدين خلق مي‌شدند. سازماني كه در آن سال‌ها به‌شدت محبوب بود و بسياري از جوانان نخبه مذهبي را به‌خود جذب كرده بود. كساني همچون مجيد شريف واقفي كه در شمار دانشجويان نخبه دانشگاه صنعتي آريامهر بود. همان جوان نخبه‌اي كه پس از متوجه شدن انحراف در رهبري سازمان، تصميم به جدايي از سازمان گرفته بود و به دست عوامل تقي شهرام ترور شده بود. در همان روزها ماجراي ترور او پس از كشف جسد سوخته‌اش در بيابان‌هاي مسگرآباد تيتر روزنامه عصر شده بود و مدتي بعد هم پس از دستگيري وحيد افراخته جزييات آن ترور هم فاش شده بود. اما تا پيش از انحراف در مشي سازمان، آن سازمان يكي از محبوب‌ترين تشكل‌ها در نزد دانشجويان مذهبي نخبه بود و گرايش بيش از حدي در ميان آنها براي جذب به وجود آورده بود. به خصوص از زماني كه دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد چهره شده بود، گرايش به مذهب انقلابي رونق گرفته بود. تا جايي كه به نظر ديگر گرايش‌هاي عقيدتي-سياسي را تحت تاثير قرار داده بود و آنها را به حاشيه رانده بود. خصوصا در سال‌هاي منتهي به انقلاب ۵۷ كه گرايش حداكثري به سخنان دكتر شريعتي به اوج خود رسيده بود. در آن سال‌ها هر كس عليه رژيم تندتر سخن مي‌گفت شجاع‌تر و انقلابي‌تر بود. به همين خاطر هم نزد نسل جوان محبوب‌تر هم بود. اما مهندس مهدي بازرگان اين‌گونه نبود. او اهل تندتر شدن نبود. هر چند هم او، هم طالقاني و هم شريعتي هر سه زير سقف يك تشكل - نهضت آزادي - گرد آمده بودند، اما جنس‌‌شان با هم فرق داشت. شريعتي با همه احترامي كه به بازرگان مي‌گذاشت به طالقاني نزديك‌تر بود. شايد به همين دليل هم مدت حبس طالقاني از همه بيشتر و طولاني‌تر بود. او هر چند يك روحاني بسيار شجاع و انقلابي بود، اما شخصا يك روحاني حقيقت‌‌گو و منصف بود. هميشه و در همه حال، جانب حق را مي‌گرفت. به همين خاطر نزد چپ‌هاي كمونيست هم محبوب بود. بر خلاف بازرگان كه هيچ‌گاه زبان نافذي نداشت، زبان او به‌شدت نافذ بود و روي اطرافيان تاثيري عميق و ماندگار داشت. سال‌ها بعد از مرگش، در گفت‌وگوي مشروحم با محمود دولت‌آبادي -كه در روزنامه شرق - منتشر شد، او به نيكي از آيت‌الله طالقاني به خاطر رفتار پدرانه‌اش با زندانيان در دوران شاه ياد كرده بود. دولت‌آبادي از قدم زدن و سيگار كشيدن با او در حياط زندان خاطراتي گفته بود و از احترامي كه ميان زندانيان عقيدتي-سياسي به‌خود جلب كرده بود، سخن به ميان آورده بود. دكترشريعتي اما نسخه دانشگاه رفته و شيك و اتوكشيده و امروزي سيدمحمودطالقاني بود. آنچه سال‌ها طالقاني و مهندس بازرگان در قالب گفتار و تبيين عقايد نتوانسته بودند در گفت‌وگو با جوانان حاصل كنند، شريعتي جوان توانسته طي مدت كوتاهي حاصل كند. مهندس بازرگان سال‌ها كتاب نوشته بود. كتاب‌هايي كه مذهب را به زمان روز نزديك كرده بود و تصويري امروزي‌تر از مذهب براي نسل‌هاي جوان ارايه كرده بود. آيت‌الله طالقاني هم سال‌ها در مسجد هدايت جوانان را مخاطب قرار داده بود و از دين براي آنها تصويري قابل فهم‌تر ارايه داده بود. تصويري به روزتر كه بتوان خود را به آن نزديك ديد. اما هيچ يك از آن تلاش‌ها به اندازه عمق نفوذ كلام و گفتار شريعتي در جوانان انگيزه و علاقه براي جذب شدن به مذهب ايجاد نكرده بود. خصوصا در ميان اقشار تحصيلكرده كه در همه آن سال‌ها در معرض افكار چپ ماركسيستي قرار داشتند و حالا با ظهور چهره و صدايي كاريزماتيك - به‌نام دكترشريعتي - همه به يك‌باره جذب افكار و انديشه‌هاي او شده بودند. تا جايي كه شب‌هاي سخنراني او در حسينيه ارشاد جاي سوزن انداختن نبود. به گفته خود او، جواناني از دورترين نقاط پايتخت از ساعت‌ها قبل روانه آن نقطه در شمال شهر مي‌شدند تا زودتر از ديگران جايي در سالن بيابند و شانس حضور در آن محفل را از دست ندهند. تا آن اواخر - پيش از پلمب حسينيه ارشاد به دست ساواك و به دستور پرويز ثابتي - كه از شهرهاي دور و نزديك هم به پايتخت و آن نقطه خاص مي‌آمدند تا سخنران محبوب را از نزديك ببينند، شريعتي تبديل به قطب جوانان تحصيلكرده شده بود و اين همان آرماني بود كه هم طالقاني و هم مهندس بازرگان خواهان تحقق آن بودند. محبوبيت روز افزون شريعتي به قدري در چشم ساواك ترسناك جلوه كرده بود كه چاره را فقط در تخته كردن در حسينيه ارشاد و بازداشت شريعتي ديده بود. اتفاقي كه در سال ۵۴ رخ داده بود و ساواك را بيش از پيش در چشم مخالفان شاه منفور كرده بود. شريعتي ۱۸ ماه در سلول انفرادي نگه داشته مي‌شود. در اين مدت او هرگز شكنجه جسمي نمي‌شود، اما هرروز و هرشب به اشكال مختلف شكنجه روحي مي‌شود. آن حبس و سپس خروج شريعتي از كشور پس از آزادي از زندان و مرگ ناباورانه‌اش در انگليس، انقلاب را جلو انداخت. محبوبيت او كار خودش را كرده بود. آنچه در فاصله مرگ او - در ۲۹ خرداد ۵۶ - تا ۲۲ بهمن ۵۷ رخ داد همه‌چيز با دور تند جلو رفته بود و رخدادهاي ديگر را هم با خود بار كرده بود. يكي از آن اتفاق‌ها به نخست‌وزيري رسيدن مهندس مهدي بازرگان بود. اولين امام جمعه تهران كه نمازهايش با جمعيت ميليوني برگزار مي‌شد و دومين رييس شوراي انقلاب پس از ترور آيت‌الله مطهري و نماينده مردم پايتخت در مجلس خبرگان بررسي قانون اساسي با بالاترين راي. 
مهندس بازرگان هرچند مورد احترام اقشار مذهبي سنتي بود، اما چندان مورد پسند انقلابيون دو‌آتشه در آن مقطع توفاني و آتشين نبود. آنها نخست‌وزير و رييس دولتي انقلابي از جنس آيت‌الله خميني مي‌خواستند. كسي كه از خود قاطعيت نشان دهد. همه امور را با سرعت جلو ببرد. با دادگاه‌هاي انقلاب و اعدام‌ها همراهي و موافقت كند. در شور انقلاب بيشتر بدمد و اوضاع را از آنچه هست انقلابي‌تر و ‌‌پرشورتر كند. به گفته انقلابيون، «طاغوتي‌ها را همچون آشغال با خاك‌انداز از وزارتخانه‌ها بيرون بريزد »! و «در افشاي افراد طاغوتي، از ديگران پيشي بگيرد ». چنانكه انقلابيون ديگر اين كار را مي‌كردند. آنها بي‌هيچ ملاحظه‌اي براي خوشايند مردمان مطالبه‌گر انقلابي، بر شدت و شتاب اعمال خود مي‌افزودند و تند و تند «طاغوتي‌ها » را تصفيه و حتي مجازات مي‌كردند. مثل صادق قطب‌زاده كه بلافاصله پس از ورود به تلويزيون، گروه پر شماري از هنرمندان و چهره‌هاي شاخص را تصفيه و اخراج كرده بود و ليست اسامي آنها را در اختيار مطبوعات قرار داده بود. خلخالي هم در سوي ديگر سرش به كار دادگاه‌هاي انقلاب گرم بود و تكليف بسياري از چهره‌هاي سياسي دوران شاه را با شتابي عجيب روشن كرده بود. اما مهندس بازرگان اصلا انقلابي نبود. بيشتر يك اصلاح‌طلب بود. يك مصلح كه قصد آرام كردن فضا و برقراري آرامش داشت. او بارها در سخنانش آشكارا خواستار جلوگيري از تندروي شده بود. او شتاب دادگاه‌هاي انقلاب را نمي‌پسنديد. با خلخالي و دادگاه‌هاي او زاويه داشت. بر سر دادگاه هويدا هم او بود كه در همان بهمن ۵۷، مانع ادامه آن دادگاه شبانه شد. خلخالي نيمه شب، هويدا را به دادگاهي غير معمول فراخوانده بود و در اقدامي عجيب او را به‌شدت زير فشار قرار داده بود. هويدا هم در همان آغاز به آن نحوه دادرسي اعتراض مي‌كند و آن شيوه را غيرعادي مي‌خواند. مثل اعتراضش به نورافكني كه براي فيلمبرداري، نزديك صورت او روشن شده بود و چشم او را مي‌آزرد يا اين جمله‌اش كه در همان ابتدا گفته بود، مرا از خواب بيدار كردند در حالي كه عادت دارم شب‌ها با قرص خواب مي‌خوابم با حالتي خواب‌آلود و ناهوشيار مرا به دادگاه آورده‌اند. بازرگان فرداي آن از دادگاه مطلع شده بود و با مراجعه به آيت‌الله خميني تقاضا كرده بود از چنين عملي، آن هم در همان ابتداي پيروزي انقلاب در نزد خبرنگاران و رسانه‌هاي جهان جلوگيري شود. پس از آن بود كه به دستور آيت‌الله خميني روند آن نوع از دادرسي‌ها متوقف مي‌شود. دادگاه هويدا نزديك به دو ماه به تعويق مي‌افتد، اما خلخالي كه از سران رژيم گذشته نفرت داشت و تصميم خود را از قبل براي مجازات يكايك بازداشت‌شدگان گرفته بود، در جلسه دوم كار را تمام كرد و هويدا را در فاصله تنفس دادگاه تيرباران كرد. بعدها روايت‌هايي از آن اتفاق - اعدام هويدا- منتشر شد كه معروف‌ترينشان روايت رييس وقت زندان قصر است كه با روايت دكتر فرشته انشاء - از بستگان هويدا - مشابهت‌هايي دارد. هم او كه جنازه هويدا را در سردخانه پزشكي قانوني به امانت مي‌گذارد و چندماه بعد بي‌سر وصدا در گوري گمنام دفن مي‌كند. او جاي دو گلوله يكي به گردن و يكي به سر هويدا را ديده بود و گفته بود اثري از تيرباران نبود، بلكه هويدا با شليك از نزديك - با كلت - از پا درآمده بود. آن روز هم خلخالي همه سران و رهبران انقلاب را غافلگير كرده بود، چون بازرگان باز هم تلاش بسياري براي جلوگيري از اعدام هويدا كرده بود. تماس‌هاي مكررش با زندان قصر بي‌جواب مانده بود و دست آخر، خبر اعدام هويدا، از طريق رسانه‌هامنتشرشده‌بود . 
ادامه بخش دوم از هفته قبل، بخش سوم این ستون فردا منتشر می‌شود

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون