تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر
سعيد نفيسي ( 1345 – ۱۲۷۴ ش.) پژوهشگر ادبيات فارسي، تاريخنگار، مترجم، نويسنده و شاعر است. وي كتاب «تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر»، از آغاز سلطنت قاجارها تا پايان جنگ نخستين با روسيه را در سال ۱۳۳۵ش. به نگارش درآورده كه چاپ دوم آن توسط انتشارات بنياد در سال ۱۳۴۴ منتشر شده است. نفيسي در بخش «ديباچه» جلد اول اين كتاب به شرح روش تحقيق خود پرداخته كه متن آن بدين شرح است.
از روزيكه فرزند آدمي وارد زندگي اجتماعي شده است هميشه حوادث و وقايع جهانزاده علل و اسباب مادي بوده است. سراسر تاريخ جز تلاشهاي پيدرپي آدميزادگان براي تامين زندگي و بهبود يافتن آن زندگي چيز ديگر نيست. بههمينجهت تاريخ در نزد دانشمندان امروز مصداق و مفهوم ديگري دارد كه قرنها تاريخنويسان از آن غافل بودهاند. هميشه افكار و عقايد هر گروه و هر طايفهاي نيز زاده حوائج مادي آن قوم بوده است. بدينجهت حتي در تاريخ اديان و عقايد فلسفي و اجتماعي نيز بايد علل و اسباب مادي را جست و در ميان نهاد. در اين ترديدي نيست كه هرگز انديشه فرزند آدمي مجرد نبوده و جهات مادي فكري را فراهم كرده و آن را پروبال داده و نيرو بخشيده و از آن نتيجه گرفته و هر زمان كه آن علل و اسباب مادي از ميان رفته آن انديشه نيز رخت بربسته و انديشه ديگري كه دليل و محرك مادي ديگر داشته جانشين آن شده است.
سراسر تاريخ ايران جز جنب و جوش و تلاش ملت ايران براي تامين زندگي مادي خود چيز ديگر نيست. كسانيكه ميخواهند سرگذشت چندهزارساله نياكان ما را روشن كنند چارهای جز اين ندارند كه همين علل و اسباب و جهات مادي را بجويند و از تجزيه و تحليل آنها نتيجه بگيرند. ناچار چنين كاري چندان آسان نيست و جستوجوهاي بسيار لازم دارد كه هر روز وظيفه مورخ را دشوارتر و دامنه كار او را گشادهتر ميكند. هرچه روابط ميان اقوام و ملل بيشتر ميشود و موانع طبيعي كه در زمانهاي باستان مردم را محصور و دور از يكديگر نگه ميداشته است بيشتر از ميان برداشته شود كار مورخ دشوارترست. قطعا در زمان هخامنشيان آنچه در مغرب اروپا رخ ميداده در اوضاع ايران موثر نبوده است، اما امروز حوادث امريكاي جنوبي نيز در حوادث كشور ما موثر است چه برسد به آنچه در نواحي نزديكتر به ما رخ ميدهد.
دراين نيز جاي شك نيست كه پيوستگي شگرفي در ميان حوادث امروز و ديروز جهان هست. آنچه امروز پيش ميآيد قطعا دنباله آن چيزي است كه ديروز و پريروز و پار و پيرار روي داده است. حوادث جهان حلقههاي زنجير پيوسته به يكديگرند. به همين جهت هرگز نميتوان تاريخ دورهاي را از تاريخ دوره ديگر تفكيك كرد و ناچار هرچه دورهاي به دوران ديگر نزديكتر باشد آگاهي از آن براي اطلاع از دوره بعد واجبتر است. امروز در ايران توجه خاصي نسبت به تاريخ هست و اين توجه بسيار طبيعي و بجاست زيرا مردم ميخواهند بدانند آنچه امروز ميبينند از كجا سرچشمه ميگيرد. به همين جهت يكي از واجبترين كارها اين است كه ما مردم ايران را از گذشته پدرانش آگاه كنيم. هركسي از گذشته خبر نداشته باشد نميتواند آينده را بسازد. توجهي كه مخصوصا در اين زمان نسبت به تاريخ نزديك به زمان ما دارند بسيار طبيعي و حتي بسيار لازم است.
چندسال پيش هيات تحريريه مجله ارتش از من خواستار شد سلسله مقالاتي درباره «ايران در صدو هفتاد سال اخير» بنويسم. از همان زمان خود را آماده كردم كتابي در تاريخ اجتماعي و سياسي دوره معاصر ايران يعني از آغاز سلطنت قاجارها تا امروز آماده كنم. سلسله مقالاتي كه در مجله ارتش انتشار يافت مقدمهاي براي اين كار بود... چيزي كه باز مرا در اين كار استوارتر كرد اين بود كه ميديدم در اين روزها گروهي به اين كار دست زده و درباره برخي از ادوار تاريخ معاصر ايران بحث ميكنند. آنچه در اين زمينه نوشتهاند من خواندهام و بايد بگويم كه كمتر آن حقيقتي را كه در پيرامون اسناد و مدارك معتبر جاي گرفته است در اين كتابها ديدهام. برخي را ناداني برانگيخته و بيشتر خواستهاند كسي را بزرگ و كسي را بدنام كنند. تاريخ شريفتر و بالاتر از آن است كه به اين دوستيها و دشمنيها آلوده شود. كاري از اين زشتتر نيست كه كسي بخواهد حق و حقيقت را بفريبد. وانگهي تقريبا در همه اين كتابها تاريخ را به همان مصداق به دروس قديم به ميان آوردهاند. در پي علل و اسباب نگشته و حوادث را با وسايلي توجيه كردهاند كه آن وسايل جهت و علت اصلي و حقيقي بروز آن واقعه نبوده است. يك تن تا تني چند بسيار كوچكتر و ناتوانتر از آنند كه بتوانند حادثهاي را فراهم كنند يا برگردانند و جهت آن را تغيير دهند. حادثه است كه ايشان را با خود ميبرد و ايشان ميپندارند كه راهنماي آن حادثهاند يا آنكه كسي براي خوشامدگويي به ايشان ميكوشد ايشان را راهنماي حوادث قرار دهد. اينك دانشمندان جهان تعصب ورزيدن در تاريخ را بسيار زشت ميدانند و چه بسا بتهاي بزرگ را كه در اين زمانهاي اخير تاريخنويسان بيدار و بزرگوار شكستهاند. چه بسا مردان گمنام را كه نامآور كردهاند! اين انگيزهها مرا واداشت تدوين كتابي در تاريخ اجتماعي و سياسي دوران معاصر ايران آغاز كنم... تهران ۱۸مرداد ۱۳۳۵.
منبع: كتابخانههاي شماره يك
و ايرانشناسي مجلس