نگاهي انتقادي به موضع يورگن هابرماس درباره جنگ اسراييل با فلسطين
عقلانيت ابزاري بهمثابه الگوي انكار
هوشمند مشايخي
مقدمه
يورگن هابرماس، فيلسوف و نظريهپرداز آلماني و از چهرههاي كليدي مكتب انتقادي فرانكفورت، به واسطه نظريه «كنش ارتباطي» و تاكيد بر عقلانيت مبتني بر گفتوگو و تفاهم متقابل مشهور است و يكي از تاثيرگذارترين متفكران معاصر در حوزه فلسفه سياسي و جامعهشناسي به شمار ميرود. او كه در پي نقد عقلانيت ابزاري و روشنگري، به دنبال بازسازي عقلانيتي رهاييبخش و اخلاقي است، بحرانهاي مدرنيته را ناشي از تسلط ساختارهاي اقتصادي و سياسي بر فضاي ارتباطي و اجتماعي ميداند. آثار كليدي هابرماس، مانند «نظريه كنش ارتباطي» و «دگرگوني ساختاري حوزه عمومي» چارچوبي نظري براي فهم دموكراسي، عدالت اجتماعي و نقد سرمايهداري فراهم كردهاند. هابرماس لااقل در حوزه نظري بر اين باور است كه تحقق دموكراسي واقعي تنها از طريق گفتوگوي آزاد و مشاركت برابر شهروندان در حوزه عمومي ممكن است. او علاوه بر نقش فلسفي، به عنوان روشنفكري فعال در مباحث سياسي معاصر، تلاش ميكند فلسفه را به عرصه عمل اجتماعي پيوند بدهد و با بازسازي عقلانيت و كنش ارتباطي، چشماندازي براي جامعهاي عادلانه و دموكراتيكتر ارايه كند.
پرسشي از هابرماس
با اين مقدمه مختصر درباره انديشههاي اين نظريهپرداز مكتب فرانكفورت و به بهانه بيانيهاي كه ازسوي او و تني چند از همكارانش در محكوميت حمله هفتم اكتبر صادر شد، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا نظريهپردازي در باب گفتوگوي عقلاني و حوزه عمومي به سياقي كه هابرماس مطرح ميكند، به هجوم و اشغال سرزمين فلسطين و آغاز خشونت دخلي دارد؟ يا صرفا نظريهاي غربي است كه به ساحت شرقي راه نميبرد و هر جا پاي منافع گروهي و نژادي در ميان باشد حتي نظرورزي آكادميك بهاصطلاح بيطرف هم سمت طمطراق و هياهو و دروغپردازي ميايستد. آن گزارههاي عميق فلسفي چگونه پيش چشمان فيلسوف تيزبين ما را گرفته بودند كه تاريخ طولاني رنجي كه بر مردم به ستوه آمده اين سرزمين رفته است، يكسره در ابهام تغافل محو ميشود؟ تو گويي واكنش حماس به اشغال و تهديد، محدوديت و محاصره اساسا هيچ ضرورت و مشروعيتي ندارد.
كنش ارتباطي يا عقلانيت ابزاري؟
قضيه از اين قرار بود كه يورگن هابرماس در بيانيهاي، حمله هفت اكتبر حماس به اسراييل را اقدامي تروريستي و نابخشودني توصيف كرد و واكنش اسراييل را حق دفاع مشروع دانست كه بايد با رعايت اصولي چون تناسب، اجتناب از كشتار غيرنظاميان و تلاش براي صلح همراه باشد. او در اين بيانيه نسبت دادن نسلكشي به اسراييل را رد كرده و بر ضرورت جلوگيري از يهودستيزي در آلمان و جهان غرب تاكيد دارد. هابرماس اين حق دفاع را نه فقط به عنوان يك امر حقوقي، بلكه به عنوان بخشي از «فرهنگ سياسي آلمان» و پاسداري از «هستي يهوديان و حق موجوديت اسراييل» معرفي كرده است. اين بيانيه بهرغم تاكيدش بر رعايت اصولي چون تناسب و اجتناب از كشتار غيرنظاميان، هيچ اشارهاي به وضعيت اشغال، محاصره غزه و فجايع انساني كه فلسطينيان متحمل شدهاند، ندارد.
كنش ارتباطي و عقلانيت ابزاري
در انديشه هابرماس به اين اصل اشاره شده كه هر كنش زباني در ذات خود داراي مقاصدي است كه روي مخاطب تاثير ميگذارد و به سوي تفاهم و توافق هدايت ميشود. عبارت «پاسداري از هستي يهوديان و حق موجوديت اسراييل» يا «حق دفاع مشروع» اسراييل كه در اين بيانيه با صراحت به آنها تاكيد شده قاعدتا چيزي است كه هابرماس از وضعيت مخاصمه طولاني و مساله فلسطين ميفهمد. از نظر هابرماس درك «مقاصد ارتباطي» براي دستيابي به تفاهم و توافق در كنش متقابل ضروري است. زماني كه گوينده و مخاطب هر دو مقاصد خود را بهوضوح بيان و بهدرستي درك كنند، امكان رسيدن به يك فهم مشترك و توافق بر سر يك موضوع افزايش مييابد. اما در اين بيانيه چنانكه روشن است هابرماس بهصراحت حمايت از حق مشروع اسراييل و بهتبع آن ناديده گرفتن حقوق مسلم فلسطينيان را فرض ميگيرد. البته او مقصود خود را بهدرستي و صراحت بيان كرده است؛ اما درك واژگان او در عرصه نمادين زندگي تحت كشتار و آوارگي بههيچوجه امكانپذير نيست. به اين ترتيب است كه كنش ارتباطي مدنظر او دستكم در اين بيانيه عقيم و سترون باقي ميماند، چراكه بهزعم خود او در جزييترين «كنشهاي ارتباطي» كه نياز به توافق طرفين وجود دارد، وجود مفاهيم و زبان مشترك امري ضروري است. سوژه تحت محدوديت و محروميت و اشغال در مفاهيم و عبارات بيانيه هابرماس هيچ ردي از درك فهم وضعيت پيچيده خود نميبيند، به همين دليل است كه ساقط شدن مفهوم كنش ارتباطي به درافتادن در ورطه عقلانيت ابزاري ميانجامد كه به گفته هابرماس بر منافع و اهداف فردي استوار است. منافعي كه به واسطه سازش با محدوديتهاي حوزه «فرهنگ سياسي آلمان» و فشارهاي بيامان رسانهاي بدون قيدوشرط از اسراييل محقق ميشوند.
الگوي انكار
جوديت باتلر، فيلسوف فمينيست امريكايي، سوژه را نه محصول صرف اجماع عقلاني، بلكه برساخته آسيبپذيري و امكان سوگواري در نظر ميگيرد. باتلر با نقد مفهوم سنتي سوژه، نشان ميدهد كه سوژه به عنوان يك فرد، ساخته و پرداخته عوامل اجتماعي و فرهنگي نيز هست. او بر اين باور است كه هابرماس در تئوريهاي خود عمدتا بر عقلانيت و اجماع تمركز ميكند و اهميت عواطف، آسيبپذيري و تجارب زيسته حاصل از خشونت را درنظر نميگيرد. باتلر تاكيد دارد كه اتكاي صرف بر عقلانيت و اجماع نميتواند تجربه زيسته افراد، بهويژه قربانيان خشونت و حاشيهنشينان را بهدرستي تبيين كند، به همين دليل است كه رنجي كه بر مردم فلسطين به واسطه اشغال و تحقير هموار شده است، از نگاه هابرماس دور ميماند و با تحتتاثير فضاي رسانهاي و توافقي كه مدنظر او است، بر حق اسراييل بر دفاع از خود تاكيد دارد.
باتلر معتقد است كه تاكيد هابرماس بر «كنش ارتباطي» و فرآيند دستيابي به توافق عقلاني اغلب ابعاد جنسيتي و موقعيتهاي آسيبپذير اجتماعي را ناديده ميگيرد.
به باور او، نظريه كنش ارتباطي هابرماس بيش از اندازه به عقلانيت و توافق تكيه دارد و از توجه به نحوه تاثيرگذاري زبان بر بدنها و هويتهاي اجتماعي -به ويژه زنان و اقليتها- غفلت ميورزد. جايي كه هابرماس زبان را ابزاري براي رسيدن به تفاهم و اجماع ميبيند، خود زبان ميتواند عاملي براي طرد و حذف اجتماعي باشد. جالب اينجاست كه خود هابرماس معتقد است سرشت همهجايي و همهشمول رسانهها، هيچ راهي براي شكلگيري و باليدن تفكر انتقادي يا كنش انتقادي براي افراد باقي نميگذارد. وقتي قدرت برخورد انتقادي و سازنده افراد با دانش و اطلاعاتي كه از بالا دريافت ميكنند به يغما ميرود، آنان به صورتي منفعل و منزوي در «زيستجهان» بهسر ميبرند و روالهاي مكرر روزمره را بدون تفكر ميپذيرند. ناديده گرفتن رنج مردم فلسطين كه سالهاي سال در شديدترين محدوديتها بهسر ميبرند، محصول همين سرشت همهجايي و شمول رسانههاي ريز و درشت قابل اعتماد «زيست جهاني» است كه ديوارهاي بلندش امكان ديدن دوردستهاي شرقي ناممكن را حتي به فيلسوف تيزبين و خلاق فرانكفورتي نميدهد.
به اين ترتيب بيانيه صادر شده از سوي هابرماس را ميتوان بخشي از الگوي انكار موردنظر باتلر درنظر گرفت كه به باور او اغلب ازسوي كساني طرح ميشود كه به واسطه محدوديتهاي داخلي ناشي از فشارهاي رسانهاي و سمت و سوهاي سياسي و فرهنگي، بايد بدون قيد و شرط از اسراييل حمايت كنند تا هدف اتهامات يهودستيزانه قرار نگيرند. با اين حال محكوم كردن جنايات اسراييل در غزه از سوي انديشمنداني همچون باتلر اين اميدواري را برجاي ميگذارد كه الگوي انكار هنوز هم با انكار كساني روبهرو ميشود كه در منطق پر سروصدا و متظاهر رسانهاي و برخي مفهومپردازيهاي جعلي حوزههاي شبه آكادميك تحليل نرفتهاند.
منابع
هابرماس، دگرگوني ساختاري حوزه عمومي: پژوهشي درباره كاركرد رسانههاي تودهاي. ترجمه جمال محمدي، نشر افكار.
هابرماس، نظريه كنش ارتباطي، ترجمه كمال پولادي، نشر مركز.
Butler, J. Precarious Life: The Powers of Mourning and Violence.2004 Verso.
Butler, J. (2020) . The Force of Nonviolence: An Ethico-Political Bind. 2020 Verso.
Habermas, J., Deitelhoff, N., Forst, R., & Günther, K. (2023, November 13) . Principles of Solidarity. Normative Orders, Goethe University Frankfurt. Available at: https: //www.normativeorders.net/en/open-letters/1323-principles-of-solidarity
Kopka, A. Mourning and Grievability: Several Remarks on Judith Butler’s Politics of Living Together. praktyka teoretyczna, 4 (38) /2020
اين پرسش از هابرماس مطرح ميشود كه آيا نظريهپردازي در باب گفتوگوي عقلاني و حوزه عمومي به سياقي كه هابرماس مطرح ميكند، به هجوم و اشغال سرزمين فلسطين و آغاز خشونت دخلي دارد؟ يا صرفا نظريهاي غربي است كه به ساحت شرقي راه نميبرد و هرجا پاي منافع گروهي و نژادي در ميان باشد حتي نظرورزي آكادميك بهاصطلاح بيطرف هم سمت طمطراق و هياهو و دروغپردازي ميايستد. آن گزارههاي عميق فلسفي چگونه پيش چشمان فيلسوف تيزبين ما را گرفته بودند كه تاريخ طولاني رنجي كه بر مردم به ستوه آمده اين سرزمين رفته است، يكسره در ابهام تغافل محو ميشود؟ تو گويي واكنش حماس به اشغال و تهديد، محدوديت و محاصره اساسا هيچ ضرورت و مشروعيتي ندارد.
در انديشه هابرماس به اين اصل اشاره شده كه هر كنش زباني در ذات خود داراي مقاصدي است كه روي مخاطب تاثير ميگذارد و به سوي تفاهم و توافق هدايت ميشود. عبارت «پاسداري از هستي يهوديان و حق موجوديت اسراييل» يا «حق دفاع مشروع» اسراييل كه در اين بيانيه با صراحت به آنها تاكيد شده قاعدتا چيزي است كه هابرماس از وضعيت مخاصمه طولاني و مساله فلسطين ميفهمد.
از نظر هابرماس درك «مقاصد ارتباطي» براي دستيابي به تفاهم و توافق در كنش متقابل ضروري است. زماني كه گوينده و مخاطب هر دو مقاصد خود را به وضوح بيان و به درستي درك كنند، امكان رسيدن به يك فهم مشترك و توافق بر سر يك موضوع افزايش مييابد. اما در اين بيانيه چنانكه روشن است هابرماس بهصراحت حمايت از حق مشروع اسراييل و بهتبع آن ناديده گرفتن حقوق مسلم فلسطينيان را فرض ميگيرد. البته او مقصود خود را بهدرستي و صراحت بيان كرده است.