بيماري به مثابه يك گوي شفاف
غزل لطفي
دقيقا زماني كه بيمار ميشويم به يكباره همه مهربان ميشوند. نه اينكه قبلا مهربان نبودهاند اما حالا هر طور شده تلاش ميكنند بهنوعي اعلام كنند كه آماده كمك هستند. فرق ندارد يك بيماري ساده مثل سرماخوردگي باشد يا يك بيماري سخت كه درماني طولاني دارد. در اولي اعضاي خانواده و دوستان هستند كه خيل مهربانان را تشكيل ميدهند و در دومي تقريبا همه افرادي كه ميشناسيم با تماس و ديدار و گفتوگو سعي ميكنند تا ابراز همراهي كنند و اين همان تيمار روحي است كه بيمار به آن نياز دارد. انگار كه بيمار را در گوي شفافي قرار دادهاند تا دوره بازيابي سلامتي را بگذراند. از طرفي اطرافيان خيلي مراقب هستند تا گوي نشكند و در كنار اين مواظبت و رعايت فاصله و حريم مورد درخواست بيمار، دور گوي نشستهاند تا ياريرسان باشند كه روند درمان بهتر و سريعتر طي شود. اين حضور جمعي، يكي از بهترين تراپيها است تا دوران سخت بيماري و درمان با آرامش ادامه پيدا كند.
اما شايد اين سوال مطرح شود تا كجا و چقدر ميشود در كنار بيمار بود؟ پاسخ اين سوال، شفافيت ميان بيمار و اطرافيان را ميطلبد. بيمار بايد صريح بگويد كه چقدر همراهي را ميخواهد و قوموخويش و دوستان و فاميل هم بدون سوءبرداشت و قضاوت، بپذيرند كه در همان سطحي كه لازم است، حضور داشته باشند. مهمتر اينكه هم بيمار و هم اطرافيان به ارزشمندي همراهيهاي جمعي پي برده باشند. واقعيت اين است كه در بيماريهاي با درمان طولاني، بيمار در طول روز، هزاران بار از خود ميپرسد؛ آيا من درمان ميشوم؟ چقدر ديگر بايد اين شرايط سخت درماني را تحمل كنم؟ آخرش چه ميشود؟ و ....
در ميانه همين سوالات نگرانكننده و نهايت اضطراب، حضور و همصحبتي يك دوست و يك همراه، ميتواند از عمق و اوج افسردگي بكاهد و دوباره توان روحي از دسترفته را بازيابي كند و دستي باشد براي اينكه كمك برساند تا از زمين بلند شويم و با انرژي مضاعف، درمان را ادامه دهيم. من هم بارها در طول درمانم در چاه افسردگي فرو رفتهام و هر بار دستي از اطرافم بهسمتم دراز شد و من را به بالا كشيد تا كمتر بترسم و بيشتر اميد داشته باشم. حالا اين اميد به ميانه راه رسيده است و پس از طي كردن مرحله اول درمان يعني شيميدرماني، هفته آينده در همين روز، به اتاق عمل ميروم تا سختترين و البته مهمترين مرحله درمان كه جراحي است را هم بگذرانم و كمكم آماده شوم تا از شرّ اين مهمان ناخوانده در بدنم خلاص شوم. بهنظرم يكي از نكات مهمي كه ميتوانم از تجربيات دوران بيماري و درمان با خودم به دوران پسابيماري و بازگشت سلامتي ببرم همين شفافيت در بيان خواستهها بدون قضاوت است كه دوستيها را شيرينتر و ارتباطات را پايدارتر و البته سوءتعبيرها را هم كمتر ميكند.