نگاهي به «شوق بامداد» نمايشگاه آثار پرييوش گنجي
تجلي نور نقاشي از تبريز تا توكيو
اين نمايشگاه از 9 خرداد تا 31 تير در بنياد لاجوردي برپا بود
حسين نوروزي
در نيمقرني كه گذشت، نام «پرييوش گنجي» بهتدريج بدل شد به نماد زن ايراني هنرمند، كاونده و روشنگر. هنرمندي كه با زبان رنگ و فرم، جهان درون و بيرون را چون آينهاي روشن در برابر ما گسترد. او در سال ۱۳۲۲ در شهر تبريز چشم به جهان گشود؛ شهري كه ديرزماني است خاستگاه ريشهدارترين جلوههاي هنر ايراني است: از كاشيهاي لاجوردي مسجد كبود گرفته تا نقاشيهاي قاجاري و خط شكسته نستعليق. تبريز با آن حافظه تاريخي پرصلابت، گويي نخستين جرقههاي فهم زيباييشناسي را در وجود اين دختر هنردوست روشن كرد؛ دختري كه بعدها نقاشي را نه بهمثابه تصويرسازي كه بهمثابه مراقبهاي معنوي در پيش گرفت.
شرقِ درون، شرقِ بيرون
پرييوش گنجي در دوران جواني خود راهي لندن شد و در مدرسه هنرهاي سنتمارتين تحصيل كرد؛ اما شايد مهمترين تغيير مسير هنري او زماني رخ داد كه در دهه ۱۹۷۰ ميلادي به ژاپن رفت. آنجا در سرزمين آفتاب تابان، به آموختن هنر سومي - نقاشي با جوهر- پرداخت. سومي، برخلاف سنتهاي تصويري غرب بر خلوص فرم، نرمي خط و تجريدي روحاني استوار است. اين تاثير ژاپني، كه گنجي خود نيز به آن معترف است، همچون نسيمي مدام در جان نقاشيهاي او جاري است: رنگهاي لطيف، فضاهاي خلوت و تركيببنديهايي شبيه به تنفس.
اما او تنها دريافتكننده نبود؛ بلكه با خود چيزي از ايران به ژاپن برد. از كاشيكاريهاي صفوي، از خطوط اسليمي، از هندسه منور اسلامي، چيزي در جانش با هنر شرق دور آميخت و زبان بصرياش را ساخت. نه كپيكار بود، نه مقلد. گنجي در پي آن بود كه از دل اين برخورد تمدنها، صدايي تازه بسازد؛ صدايي كه در عين ايراني بودن، جهانشمول باشد.
نقشمايههاي نور و سكوت
در آثار پرييوش گنجي، ما با جهاني روبهرو هستيم كه در آن صداها خاموش شدهاند، اما هر سطح، هر منحني، فريادي دروني دارد. او نه روايت ميكند، نه بازنمايي ميسازد، بلكه «حال» ميآفريند. بومهايش، ميداني براي خلوت و تأملاند. نقطه، دايره، موج، لكههاي رنگ... همه چيز در نقاشيهاي او بر بنيان سكوتي آگاهانه و معنوي شكل ميگيرد. رنگ در نقاشيهاي او يك عنصر تزييني نيست، بلكه جوهر معناست. آبيها، زرينها، لاجوردهاي سوزان، برآمده از جهان اسلامي و عرفانياند. گنجي از فيگور انساني فاصله ميگيرد اما انسان در آثارش جاري است؛ نه در شكل كه در تجربه زيستن و ديدن.
در مجموعههايي چون «نقش آفتاب»، «رقص نور» يا تازهترين آثارش كه در گالري بنياد لاجوردي به نمايش درآمد، ما با جهاني مينيمال، شفاف و خالص روبهرو هستيم. نقاش در اين آثار نه تنها از شلوغي پرهيز كرده، بلكه با حذف و كاهش، به روح فرم دست يافته است.
نقاشي به مثابه مراقبه
پرييوش گنجي بارها در گفتوگوهايش تاكيد كرده كه نقاشي براي او حالتي مراقبهگونه دارد. آنچه ما به عنوان «اثر» ميبينيم، حاصل ساعتها مكاشفه، تكرار، حذف و رسيدن به نوعي خلوص است. در اين معنا، گنجي بيشتر به سنت نقاشان شرقي نزديك است تا نقاشان مدرن غربي. او از هيچ چيز نميترسد؛ نه از سفيدي بوم، نه از سادگي، نه از ابهام.
نگاه او به نقاشي، نوعي زيستجهان است؛ جهاني كه فرم در آن صرفا ابزار نيست، بلكه هدفي خودبسنده است.
زن بودن در جهان هنر
شايد كمتر هنرمند زني در ايران توانسته باشد همچون پرييوش گنجي، در عين حفظ استقلال فردي، جايگاهي استوار و فاخر در عرصه جهاني براي خود بسازد. او زن بود، ايراني بود و در عين حال جهاني انديشيد. بدون وابستگي به نهادهاي رسمي، بدون غوغاسازي رسانهاي، راه خود را رفت. نه در حاشيه ماند، نه فرياد كشيد؛ بلكه با تمركز بر جوهر كار خود، به هنرمندي بدل شد كه آثارش در توكيو، لندن و تهران به يك اندازه خوانا هستند. زن در آثار گنجي غايب است اما حضور دارد؛ نه در قامت سوژه، بلكه در ژرفاي شهود و لطافت ديداري.
آخرين تجلي: گالري بنياد لاجوردي
نمايشگاه اخير او در بنياد لاجوردي -كه مجموعهاي از آثار تازه و نيز بازنگريشده پيشين را شامل ميشود- خود سندي است بر زنده بودن اين نگاه. در اين آثار، نقاش ديگر در پي ابداع نيست، بلكه در مرحلهاي از زندگي هنرياش قرار دارد كه آنچه پيشتر آزموده را به صيقليترين شكل ممكن ميرساند.
فرمها در اين آثار كمتر جنبش دارند، اما تأملبرانگيزترند. رنگها اشباعشدهترند، اما هنوز شفافاند و شايد مهمتر از همه، حضور زمان در اين آثار مشهودتر است: گذر زمان، تجربه، سنجش دوباره و درنهايت رسيدن به جوهر فرم.
پيوند شرق و مدرنيته
نقاشيهاي پرييوش گنجي نه به سنت وفادارند و نه به مدرنيته گردن نهادهاند. او راه سومي ساخته كه در آن عرفان شرقي، هندسه اسلامي و رويكردهاي تجريدي مدرن در هم تنيدهاند. اين هنر، نه «شرقزده» است و نه «غربگرايانه» بلكه گونهاي از نقاشي است كه درونزا، مستقل و خودبسنده است.
او همانقدر از مكتب تبريز و كاشيكاريهاي مسجد كبود تاثير گرفته كه از زِن ژاپني، مينيماليسم و حتي نقاشي انتزاعي امريكا. اما اين تاثيرات به چسب ناهمگون بدل نشدهاند، بلكه در وجودي روشنفكرانه، هنرمندانه و زنانه آميختهاند و محصولي كمنظير ساختهاند.
جمعبندي: روشنايي آرام
پرييوش گنجي هنرمندي است كه از هياهو ميگريزد و در سكوت، جهاني از نور و تأمل بنا مينهد. او از شهر تبريز برخاست، در جهان زيست، از فرهنگهاي دور آموخت و بازگشت تا از دل اين همه، نقاشيهايي بيافريند كه در آنها ايران و ژاپن، شرق و غرب، زن و هنر، رنگ و معنا درهم تنيدهاند.
آثار او چون آينهاي زلال، نه گذشته را بازنمايي ميكنند و نه آينده را پيشگويي، بلكه اكنون را روشن ميدارند؛ اكنونِ ديدن، اكنونِ انديشيدن، اكنونِ زيستن.
پرييوش گنجي با زبان سكوت و رنگ، ما را به جايي ميبرد كه واژهها از توصيف بازميمانند؛ به جايي كه فقط ميتوان نگاه كرد، مكث كرد و در دل گفت: «اينجا، چيزي هست.»