ايران واحد ؛ با حكمت ايراني
حسين ضيايي
ايران با شرايط امروزين خود بيش از هر زمان ديگر نياز به يك خيزش عمومي درجهت شناخت وآگاهي از تاريخ پرافتخار وهويت بيبديل و شكستناپذير خود دارد. اين « شناخت تاريخي » حس دفاع وحفاظت از كيان ايران را بهرغم همه مشكلات موجود بر هر ايراني نهادينه ميكند . دراينميان آگاهي از درخت تنومند «حكمت ايراني» كه سرشار از نيروي هويت بخش و وحدت بخش ملي و آيندهسازي؛ فراراه ايران امروز است از هرحيث حايز اهميت بسيار است .
حكيم فردوسي؛ سهروردي؛ ملاصدرا وشهيد مطهري چهار فيلسوف و حكيم برجسته و بزرگ ايراني را بايد از بنيانگذاران مسير «هويت ايراني » و«وحدت ايراني» براساس و بنيان «حكمت ايراني » به حساب آورد.
آنها توانستند اساسنامه و شناسنامه فكري و فلسفي ايرانيان از بدو تولد تمدن ايراني تا عصر حاضر را گردآوري و تدوين كنند و به درستي مسير وحدتبخش ملي و مذهبي ايران و زنجير ناگسستني وحدت ايراني براساس آرمانهاي يكپارچه ملي وديني ايرانيان برگرفته از نظام انديشگي يكپارچه و منسجم ايراني در قبل و بعد از اسلام را پي ريزند. همان هويت و وحدتي كه هم به داد ديروز ايران رسيد و هم به داد امروز ايران خواهد رسيد . درحقيقت «حكمت ايراني» يكي از اصليترين پايههاي فكري و فلسفي در تاسيس و زنده نگاه داشتن فرهنگ و هنر و تمدنديرپاي ايران است. حكمتي مدنيتساز وحدتبخش و راهگشا كه كمتر ذهن جستوجوگري در افكار عمومي امروز ما ايرانيان بدان توجه كرده و به آن پرداخته است . حكمت ايراني همان سپر دفاعي فكري فلسفي و منظومه ملي در نظام انديشگي است كه ايران را از امواج هولناك تاريخ؛ تاكنون سالم و سلامت بيرون آورده است. درحقيقت ملتي كه فلسفه نظري يا حكمت ملي ندارد اساس و بنيان ندارد و ملتي كه روح ندارد (روح ملي) هويت ندارد. ماخرسنديم كه از جمله ملتهايي هستيم كه بهرغم حوادث سنگين تاريخي درديروز وامروز ايران از اين دو نعمت بزرگ برخورداريم. اين درحالي است كه در طول تاريخ معاصر كشورمان ما با يك مانع بزرگ درراه استقرار و تحقق همهجانبه؛ كامل و كارساز حكمت ايراني نيز روبهرو بودهايم . تعجب برانگيز است اگر بدانيم كه يكي از بزرگترين «موانع تاريخي » و «پنهان » در برابر «فرآيند توسعه يافتگي» و «يكپارچگي ايران » در درون و در دل تاريخ خود ايران رشد و پرورش يافته است ! اين مانع واقعي عبارت است از وجود چند جريان نيرومند داخلي افراطي و راديكالمنش در عصر معاصر ايرانكه با تكيه بر مدلهاي راديكاليستي و افراطيگري خود؛ جامعه ايراني را با ترويج انديشههاي دوقطبيساز؛ تجزيهخواه و تقسيمكننده ايران به قبل و بعد از اسلام؛ عملا دولت ملت ايراني را به «تقابل تاريخي » با يكديگر فرا ميخوانند. آنها با اين تضادسازي و تقابل كه منجر به تشكيل يك « ستيز اجتماعي » ديرپا درايران گرديده؛ توانستند درطي قرنها يك « قفل بزرگ» سياسي ايدئولوژيك برسر راه توسعه و وحدت ملي ايرانيان قرار دهند و ايران را به يك «بن بست تاريخي » هدايت كنند. به همين سبب است كه بايد بهدرستي در ايران اولويت اول توسعهيافتگي را در «باز كردن اين قفل تاريخي » قرار داد. قفلي كه تاكنون باعث اصلي در بروز رنج؛ آزردگي؛ شكاف عظيم اجتماعي سياسي و تشديد اختلافات فرقهاي وفرهنگي و... در بين ايرانيان شده است. اين درحالي است كه جوهر تاريخ ايران بر اساس و برمبناي «حكمت ايراني » كاملا يكپارچه؛ توحيدي و همسو است . درحقيقت اگرچه در نگاه اول طرح اين تقسيمبندي تاريخي؛ خيلي طبيعي؛ علمي و ساده بهنظر ميآيد اما مشكل از آنجا آغاز ميشود كه بسياري از مغرضين افراطي از دل اين تقسيم بندي؛ بيش از دوقرن؛ نوعي تقابل ومنازعهاي سخت؛ جانكاه و بنبستآفرين را برسرراه تولد دوباره «قدرت ايراني » پديد آوردهاند . بدينترتيب ما خواسته يا ناخواسته يك تاريخ و «تمدن تقابلي» از ايران ساختهايم كه در طول تاريخ به ويژه تاريخ معاصر بهطور جبري در برابر هم صفآرايي ميكنند؛ در حالي كه واقعيت آن است كه ايران وتاريخ آن يك «حقيقت واحد» است. ايران وتمدن ايراني همواره و در همه اعصار پرچمدار توحيد و متكي بر يك واقعيت انكارناپذير و بههم پيوسته است و آن همانا «حكمت ايراني» است. «حكمت ايراني» با ساختار و بناي توحيدي؛ حلقه اتصال و بههم پيوستگي ايرانيان از آغاز تاريخ تا عصر حاضر است. «حكمت ايراني » نقشه راه وتنها « مسير راهبردي» ايران به سمت ايران واحد و ظهور سومين بار «امپراتوري ايراني» است. «حكمت ايراني» بهنوعي شبيه يك «كهكشان راه شيري» است كه همواره در آسمان پاك تاريخ ايراني ميدرخشد . كاشفان اين « مسير طلايي» چهار فيلسوف وحكيم فرزانه ايراني يعني « فردوسي»؛ «سهروردي »؛ «ملاصدرا » و « شهيد مطهري » هستند. در اين ميان سهروردي و مطهري را ميتوان شهيدان راه ترويج انديشه « حكمت ايراني» برشمرد زيرا افراطگرايان ايدئولوژيك هيچگاه حكمت ايراني را برنميتابند. اين چهار متفكر بزرگ ايراني با كشف «حقيقت واحد ايراني » با پردازش ايدهها و دستگاهاي نظري و معرفتي برسه پايه «حكمت خسرواني»؛ «فلسفه اسلامي» و «عقل وتجربه جهاني » برمحور توحيد و يكتاپرستي وخردمندي ايراني؛ بنيانگذاران تاريخ وتمدن «ايران واحد» شدهاند .
تاسفبار اينكه افراطگرايان و مخالفان ايران واحد در قالب باستانگرايان؛ غربگرايان؛ شرقگرايان اسلامگرايان افراطي همواره بهدنبال دوقطبيسازي ايران واحد به نفع تفكرات سياسي و ايدئولوژيك خود و قطعه قطعه كردن تن واحد ايران بوده و هستند .
واقعيت انكارناپذير اينكه روح ايراني هيچگاه هيچ تعلق خاطري به باستانگرايي افراطي يا اسلامگرايي افراطي يا غربگرايي افراطي يا شرقگرايي افراطي ندارد و همواره فقط به ايرانگرايي خالص و برگرفته از ايران فرهنگي تمدنساز و بدون رگههاي نفوذ بيگانه ميانديشد. تاسفبار اينكه اكثر جريانات سياسي و افراطي برآمده طي دوقرن اخير در ايران با هرگونه پرچم و تابلويي جلو آمدند جز «پرچم ايراني»! كه حامل انديشه زلال و خالص ايراني باشد . حقيقت آنكه ايران تمدني به هم پيوسته و يك صداست. به عبارت ديگر در جوهر و ذات تاريخ و تمدن ايراني هيچ گسل و جدايي وجود ندارد زيرا تاريخ و تمدن ايراني در همه اعصار خود ذاتي يكپارچه؛ حكمت آميز وتوحيدي داشته و دارد . ايران؛ «سرزمين مقدس» است و توحيد وخرد دوپايه اصلي ايران از اول تولد آن تاكنون بوده و هست . در اين ميان «فردوسي» در قرن چهارم هجري قمري (۴۱۶- ۳۲۹) با ارائه و خلق شاهكار بزرگ وشگفتانگيز « شاهنامه» كه جوهر والا و ارزشمند آن متكي برحكمت بالغه ايراني- اسلامي است نخستين پايهگزار حكمت پرمغز ايراني درقالب يك حماسه تاريخي است . « سهروردي » (۵۷۸- ۵۴۹ هجري قمري) «شهيد تفكر » دومين معمار و كاشف «ايران واحد» با طرح حكمت اشراق و حكمت ايراني بهشمار ميآيد .يكي از آثار گرانقدر او زيرعنوان « عقل سرخ »كه دراوج حاكميت عربگرايي بر ايران به زبان اسرارآميز و قدرتمند فارسي نگاشته شده؛ پيوند توحيدي بين ايران درقبل و بعد از اسلام و رفع تقسيم جوهر توحيدي ايران به قبل و بعد از اسلام را درقالب حكمت ايراني به ايرانيان ارائه ميكند . درحقيقت «عقل سرخ » يكي از آثار فاخر و نمادهاي صريح فلسفي و فكري سهروردي است كه بههم پيوستگي؛ درهم تنيدگي و يكپارچگي تاريخ وتمدن ايران را به رخ تاريخ كشيده است . «ملا صدرا » (۹۷۹- 1045هجريقمري) كه با فلسفه جوهري و «حكمت متعاليه »خود اوج بالندگي و بلوغ يافتگي حكمت ايراني را به تصوير كشيد به عنوان سومين حكيم ايراني به صف حقيقت ايران واحد پيوست. او حكمت ايراني را از فلسفه عربي متمايز كرد و بار اصلي فلسفه اسلامي را بردوش حكمت ايراني گمارد. «ملاصدرا» با به هم پيوستن حكمت ايراني برپايه چهار ركن يكتاپرستي ايرانيان (نور الهي) در قالب حكمت خسرواني؛ فلسفه اسلامي؛ عقل وعرفان به تجميع حكمت ايراني و دميدن آن به روح و تن ايران واحد، تجليبخش يكپارچگي ايرانيان شد .
كتاب ماندگار و تاريخي «الاسفار الاربعه » سمبل كندوكاو فكري ملاصدرا بر ريشههاي حكمت ايراني و حكمت خسرواني (بناي حكمت خسرواني بر توحيد است) است. در حقيقت حكمت متعاليه ملاصدرا تلفيقي هنرمندانه وخلاقانه از فلسفه وكلام اسلامي؛ حكمت اشراقي عرفاني سهروردي و تفكر مشايي ابنسينا است. اين آشتي خردمندانه؛ موجبات موفقيت بيبديل ملاصدرا در دستگاه نظري فلسفياش را فراهم و پي ريخت . دست آخر در عصر حاضر «شهيد مطهري » نيز با ارايه اثر پر ارزش خود تحت عنوان «خدمات متقابل ايران واسلام» مسيري متفاهم، راهگشا و تمدنساز را پيش پاي ايران عصر جديد گشود.
اين درحالي است كه اكثر روشنفكران، انديشمندان و سياستمداران افراطي در ايران همچنان با توسل به «تاريخ تقابلي » و «تاريخ تفكيكي »؛ «تقابل » را به اصليترين سد و مانع اتحاد و توسعه ايرانيان بدل كرده و موجب و دليل اصلي در گسترش و تشديد گسلهاي فكري و فلسفي در ساختار انديشهاي، اجتماعي و سياسي ايران شده و ميشوند .
روزنامهنگار و تاريخ پژوه