ادامه از صفحه اول
دوبال شوم خودباختگي نظام آموزشي
سوءمديريت: فاجعهاي كه ريشه در عدم شايستهسالاري و تصميمگيريهاي گعدهاي دارد. از برنامهريزيهاي غلط و ناكارآمد گرفته تا توزيع ناعادلانه منابع و فرصتها و انتصاب افراد در پستهاي كليدي، سوءمديريت در تمام اركان نظام آموزشي ريشه دوانده است. تصميمگيريهاي گعدهاي - كه در آن منافع شخصي و روابط دوستانه بر شايستگي و تخصص ترجيح داده ميشوند - باعث ميشود كه افراد در جايگاههاي تصميمگيري قرار بگيرند و سياستهايي اتخاذ كنند كه به جاي ارتقاي كيفيت آموزش، به دنبال حفظ منافع خود و گروهشان باشد. عدم شايستهسالاري، انگيزه افراد متخصص و دلسوز را از بين ميبرد و باعث ميشود كه نظام آموزشي از ظرفيتهاي خود به درستي استفاده نكند.
اين دو عامل، در تعامل با يكديگر يك چرخه معيوب را ايجاد ميكنند. هدايت تحصيلي اجباري، دانشآموزاني بيانگيزه و ناراضي را به نظام آموزشي تحميل ميكند و سوءمديريت، شرايط را براي اين دانشآموزان بدتر ميكند. در اين ميان، استعدادها به هدر ميروند، خلاقيتها سركوب ميشوند و نظام آموزشي به تدريج به سمت خودباختگي پيش ميرود.
اين امر نشاندهنده عدم وجود يك سيستم ارزيابي عملكرد صحيح، به حاشيه راندن نيروهاي متخصص و جوان و ناديده گرفتن ضرورت انطباق با تغييرات روز جهان است. استفاده از مديران ناكارآمد با تفكرات منسوخ شده، نهتنها مانع از ورود ايدههاي نو و خلاقانه به نظام آموزشي ميشود، بلكه باعث ميشود كه اين نظام از تحولات و پيشرفتهاي جهاني عقب بماند.
تحقيقات علمي نشان ميدهد كه با افزايش سن، تواناييهاي شناختي مانند انعطافپذيري شناختي (Cognitive Flexibility) كاهش مييابد. مطالعهاي كه در مجله «Human Brain Mapping» منتشر شده، نشان ميدهد كه انعطافپذيري شناختي در سالمندان با كاهش فعاليت در شبكههاي عملكردي خاصي در مغز مرتبط است (Xia et al., 2024). اين كاهش انعطافپذيري شناختي ميتواند توانايي افراد مسنتر براي انطباق با شرايط جديد و تغييرات را تحت تاثير قرار بدهد.
علاوه بر اين، مطالعات نشان ميدهد كه سرعت پردازش اطلاعات نيز با افزايش سن كاهش مييابد كه اين امر ميتواند توانايي تصميمگيري سريع و موثر را تحت تاثير قرار بدهد. اين عوامل ميتوانند منجر به تمايل بيشتر به حفظ وضع موجود و مقاومت در برابر ايدههاي نو در افراد مسنتر شوند. عدم شايستهسالاري و بازگشت افراد با وابستگي قومي و قبيلهاي به مسند قدرت، انگيزه افراد متخصص و دلسوز را از بين ميبرد و باعث ميشود كه نظام آموزشي از ظرفيتهاي خود به درستي استفاده نكند.
براي نجات نظام آموزشي از اين وضعيت، بايد اين دو بال شوم را شكست. بايد هدايت تحصيلي را اختياري و آگاهانه كرد. با استقرار نظام شايستهسالاري از تصميمگيريهاي گعدهاي جلوگيري كرد و افراد متخصص و دلسوز را در جايگاههاي تصميمگيري قرار داد. تنها در اين صورت است كه ميتوانيم نظام آموزشي خود را به نهادي سازنده، پويا و الهامبخش تبديل كنيم.
پژوهشگر فلسفه تعليم و تربيت ايران
سنت بنيانگذار در مورد آتشبس و خاتمه جنگ (۷)
قطعنامه ۶۲۰ شوراي امنيت سازمان ملل متحد در تاريخ 04/۰۶/1367 تصويب شد. مفاد اين قطعنامه، تاييد حملات شيميايي در جنگ ايران و عراق و تداوم استفاده از آن توسط عراقيها بود. قطعنامه ۶۳۱ در تاريخ ۱۹ بهمن ۱۳۶۷ تنها به توصيه به دوطرف براي اجراي كامل مفاد قطعنامه ۵۹۸ اكتفا كرد. قطعنامه ۶۴۲ در تاريخ ۷ مهر سال ۱۳۶۸ نيز همچون قطعنامه پيشين تنها به توصيه به دوطرف براي اجراي كامل مفاد قطعنامه ۵۹۸ اكتفا كرد. قطعنامه ۶۵۱ در تاريخ ۹ فروردين ۱۳۶۹ صادر شد و مربوط به تمديد ماموريت گروه ناظر نظامي سازمان ملل متحد در ايران و عراق براي يك دوره شش ماهه ديگر تا ۸ مهر ۱۳۶۹ بود. قطعنامه ۶۷۶ در ۵ آذر ۱۳۶۹ درباره تمديد ماموريت نيروهاي ناظر سازمان ملل تا تاريخ ۱۱ بهمن ۱۳۶۹ به تصويب رسيد. قطعنامه شماره ۶۸۵ در ۱۱ بهمن ۱۳۶۹ آخرين قطعنامه شوراي امنيت در موضوع جنگ ايران و عراق است كه نزديك به دو سال و نيم بعد از پايان جنگ صادر شد. در اين قطعنامه، ماموريت بازرسان سازمان ملل تا اسفند ۱۳۶۹ برابر با ۲۱ فوريه ۱۹۹۱ تمديد شد و همچنين بازرسان و دبيركل سازمان ملل موظف به ارسال گزارش شدند. ماهها پس از آتشبس، نيروهاي عراقي همچنان در قسمتهايي از خاك ايران حضور داشتند ولي شوراي امنيت بدون اينكه مستقيم به اين موضوع اشاره كند تنها از دو طرف درگير ميخواست كه مفاد قطعنامه ۵۹۸ را به اجرا در آورند. اين درحالي بود كه گروه نظارت سازمان ملل (يونيماگ) نيز در منطقه حاضر بود و وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در گزارشهاي متعدد خود تخلفات عراق را به اطلاع سازمان و دبيركل ميرساند تا اينكه با تغيير سياستهاي منطقهاي عراق و بعد از اشغال كويت توسط صدام، وي در تاريخ ۲۳ مرداد ۱۳۶۹ طي نامهاي به رييسجمهور ايران قرارداد ۱۹۷۵ الجزاير را مجددا پذيرفت و در تاريخ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ يعني دو سال پس از آغاز آتشبس، از خاك جمهوري اسلامي ايران عقبنشيني و شروع به آزادي اسرا كرد. ادامه دارد
سنت صلحطلبي در ديپلماسي ايران
روسها همچنان از در اختيار گذاشتن سلاحهاي پدافندي خودداري كردند.
كلام آخر آنكه: تاريخ ايران نشان ميدهد، صلح نه انفعال، عاليترين شكل عقلانيت راهبردي است.صلح توام با بازدارندگي به شكلي تلفيق توان دفاعي (موشكي) با ديپلماسي فعال ميتواند الگويي باشد كه در جنگ 12 روزه كارآمدي خود را ثابت كرد .
پيام مورخان: تحقق «صلح پايدار» نيازمند بازنگري در دكترين سياست خارجي با روش ائتلافهاي منطقهاي و بهكارگيري ديپلماسي فرهنگي مانند برگزاري جشنهاي نوروز در نيويورك با حضور ۲۰ كشور، استفاده از ظرفيت اربعين و تبادل دانشجو به عنوان ابزار اعتمادسازي است . اقتصاد هم به مثابه ابزار صلح با پيشنهاد «پيمان تجارت منطقهاي» توسط وزير خارجه آقاي عراقچي براي كاهش تنشها از طريق همكاري اقتصادي جواب ميدهد.سخن آخر آنكه ديپلماسي ايران در عمق تاريخ خود، دانش تبديل بحران به فرصت را نه از راه تسليم كه از مسير «عقلانيت» كسب كرده است.
دكتري تاريخ معاصر