روزنههاي اميد در دنياي ديپلماسي
محمد حسني
شايد اين روزها بيشترين جملهاي كه مخاطبان رسانههاي فارسيزبان در اخبار شنيدهاند، واكنش اروپا به استفاده از «ماشه» در برجام باشد. اينكه چرا دقيقا در اين زمان، اين تهديد از سوي كشورهاي اروپايي عليه ايران مطرح ميشود، پرسشي جدي در اذهان عمومي ايجاد كرده است. هدف اروپا از احياي اين مكانيسم چيست؟ چرا حالا؟ و آيا اين اقدام آنها بيشتر سياسي است يا حقوقي؟ براي پاسخ به اين سوال، بايد نگاهي دوباره به برجام و مسير طيشده بيندازيم. توافقي كه در سال ۲۰۱۵ بين ايران و كشورهاي اروپايي به همراه چين، روسيه و امريكا به امضا رسيد، ايران را متعهد ميكرد كه در صورت اجراي دقيق تعهدات خود، بتواند از سال ۲۰۲۵ به بعد با رفع كامل تحريمهاي بينالمللي، به تعاملات تجاري و مالي عادي با ديگر كشورها بازگردد، اما در دل اين توافق، بندي گنجانده شد به نام «مكانيزم ماشه» يا Snapback. اين بند، به طرفين برجام اجازه ميداد كه در صورت احساس نقض توافق از سوي ايران، بتوانند تمام تحريمهايي را كه طبق برجام لغو شده بود، در چارچوب شوراي امنيت بازگردانند؛ بدون آنكه هيچ كشوري حق وتوي آن را داشته باشد. استفاده از اين بند عملا پايان برجام خواهد بود. با خروج امريكا از برجام، اين توافق عملا به قراردادي ميان ايران و اروپا، چين و روسيه بدل شد. حالا، طبق گزارش روزنامه اينديپندنت در تاريخ ۱۶ جولاي، سه كشور اروپايي (آلمان، فرانسه و بريتانيا) توافق كردهاند كه اگر مذاكرات با ايران به نتيجه نرسد، با فعالسازي مكانيزم ماشه، تحريمهاي شوراي امنيت را بازگردانند. اين تصميم با واكنش فوري ايران روبهرو شد. عباس عراقچي، معاون وقت وزير خارجه ايران، در نامهاي خطاب به تروييكاي اروپايي تصريح كرد: «اين تهديدها نه مبناي حقوقي دارد، نه اخلاقي. اروپا، كه پس از خروج امريكا خود ناقض برجام بوده، امروز نميتواند خود را واجد صلاحيت براي استفاده از اين مكانيزم بداند.» حتي انديشكده اروپايي ECFR (شوراي روابط خارجي اروپا) نيز در مقالهاي تحليلي خطاب به سه كشور اروپايي هشدار داده بود كه اولا پس از جنگ اخير ايران با اسراييل و امريكا، اروپا نبايد به دنبال فعالسازي اين مكانيزم باشد. ثانيا پيشنهاد داده بود كه اروپا بهجاي استفاده از ماشه، به دنبال نقشهراهي براي تمديد مهلت قانوني آن باشد. چرا؟ چون فعالسازي ماشه، احتمال درگيري نظامي در منطقه را افزايش ميدهد و اين اتفاق بهوضوح به ضرر اروپاست. در اين ميان، نكتهاي كليدي فراموش نميشود: اروپا حدود ۳۰درصد انرژي خود را به صورت مستقيم از طريق تنگه هرمز تامين ميكند. در شرايطي كه اين قاره هنوز درگير تبعات انرژي ناشي از تحريمهاي روسيه است، وارد شدن به يك بحران ديگر در خليجفارس ميتواند براي اروپا بسيار پرهزينه باشد. اين مواضع اروپا درحالي است كه پس از نشست استانبول ميان ايران و سه كشور اروپايي، تروييكاي اروپا نتيجه مذاكرات را نااميدكننده توصيف كردند. اما در واكنش به اين نگاه، سخنگوي وزارت خارجه ايران، آقاي بقايي، در گفتوگويي با ايرنا تصريح كرد: «اين نشست فرصتي براي اروپا بود تا بتواند از مواضع قبلي و غيرسازنده خود فاصله بگيرد و آن را اصلاح كند.» جالب آنكه، سه كشور اروپايي هنوز بهصورت رسمي موضع نهايي خود را اعلام نكردهاند و ترجيح دادهاند از طريق اظهارنظرهاي غيررسمي در رسانههايي مثل سيانان يا يورونيوز پيامهاي خود را منتقل كنند.
در بسياري از اين نقلقولها، ايران مجددا به استفاده از مكانيزم ماشه تهديد شده است؛ هر چند پيشنهاداتي نيز براي تعويق اجراي آن مطرح شده، مشروط به آنكه ايران همكاري خود را با آژانس بينالمللي انرژي اتمي ادامه دهد. همچنين در همين مواضع غيررسمي، برخي كشورها نگرانيهاي خود را از توسعه صنعت موشكي ايران نيز مطرح كرده و خواستار توقف پيشرفت آن شدهاند. اين درحالي است كه موضوع موشكي از ابتدا بخشي از برجام نبوده و ورود به آن، ورود به حوزهاي كاملا مجزا از توافق هستهاي است- و همين مساله بر ابهامات درباره نيت واقعي اروپا دامن زده است. در ميان اين فضاي تهديد و فشار، اروپا نشان داده هنوز نتوانسته خود را به عنوان بازيگري مستقل در حوزه روابط بينالملل با ايران معرفي كند. تهديدهاي اخير فرانسه، آلمان و انگليس درباره استفاده از مكانيزم ماشه ذيل قطعنامه ۲۲۳۱ شوراي امنيت درحالي مطرح ميشود كه هر سه كشور درگير بحرانهاي متعدد داخلي و خارجي هستند؛ از جنگ اوكراين و تبعات آن گرفته تا بحران انرژي و فشارهاي اقتصادي. گزارش موسسه اقتصادي CEBR (مركز تحقيقات اقتصاد و كسبوكار بريتانيا) با استناد به دادههاي بانك مركزي انگلستان، نشان ميدهد كه تعرفههاي وضعشده ازسوي امريكا بر صنايع اروپايي حدود ۱۵درصد بوده و اين تعرفهها حدود ۲۰ ميليارد پوند به اقتصاد اين كشورها زيان وارد كرده است. در چنين شرايطي، آيا واقعا تهديد ايران در اولويت سياست خارجي اروپا قرار دارد؟ يا اينكه امريكا و نهادهايي مثل آيپك در واشنگتن سعي دارند از اروپا در مسير اعمال فشار به ايران به عنوان ابزار استفاده كنند؟ از اين زاويه، ميتوان گفت اروپا در حال حاضر بيش از آنكه بازيگر مستقل باشد، در نقش مكمل يك سياست فشار حداكثري امريكايي ظاهر شده است؛ سياستي كه نه تنها نتيجهاي نداشته، بلكه فقط باعث فرسايش بيشتر اعتماد متقابل ميان ايران و غرب شده است. با تمام اين شرايط، اين سوال اساسي باقي ميماند: آيا اروپا از تاريخ درس گرفته يا نه؟ آيا قرار است بار ديگر مكانيزم ماشه، مثل شمشير داموكلسي بالاي سر ايران قرار گيرد؟ يا اينكه ميتوان از همين فرصت تهديد، راهي براي بازسازي مسير ديپلماسي يافت؟ به نظر ميرسد اگر اروپا واقعا به دنبال راهكار ديپلماتيك پايدار است، بايد به جاي تكرار تهديدها، نقشه راه جديدي بر پايه احترام متقابل، حفظ برجام و ارايه ضمانتهاي قابلسنجش ارايه دهد. فعالسازي ماشه بدون اينكه به تبعات آن فكر شود، نه تنها وضعيت را بهتر نميكند بلكه احتمالا منطقه را به ورطهاي تازه از تنش ميكشاند و اين چيزي نيست كه اروپا بتواند از آن جان سالم به در ببرد.
كارشناس مسائل سياست خارجي