چگونه عوامل پيشيني گاهي درك اثر نمايشي را ناممكن ميكنند؟
كجتابيهاي عناصر پيشانقد
عليرضا قزويني
«پيشانقد» اصطلاحي است كه در فارسي براي توصيف وضعيتي به كار ميرود كه اثر هنري پيش از مواجهه با آن مورد نقد يا قضاوت قرار بگيرد. به بيان ديگر شنونده يا تماشاگر پيش از ديدن نمايش يا خواندن متن، بر اساس عوامل بيروني - مثل شهرت نويسنده يا جنجالهاي پيشين كارگردان - نظرات خود را شكل ميدهد. اين واژه در متون رسمي نقد ادبي ثبت نشده، اما در ميان منتقدان و رسانهها مرسوم شده است. براي مثال ميگويند: «فرويد پيشانقد ميشود»؛ يعني نظريههاي بزرگ پيش از بررسي عيني در معرض پيشداوري قرار ميگيرند. از نظر اخلاق حرفهاي هم توصيه ميشود منتقد با ذهني باز و بدون پيشداوري نسبت به هنرمندان يا آثار به تحليل بپردازد. در واقع، وجود «پيشانقد» خلاف اين ايده بنيادين است كه اثر هنري پس از توليد از خالق آن جداست.
پديده پيشانقد در عرصههاي مختلف هنري ديده شده است. از نمونههاي قابل ذكر در سطح جهاني ميتوان به اثر جنبش MeToo در سينما و تئاتر اشاره كرد. تحقيقها نشان ميدهد پس از آغاز اين جنبش، تعداد نقدهايي كه آشكارا به اتهامات اخلاقي هنرمندان (مثلا كارگردانان متهم به تعرض جنسي) ميپرداخت، افزايش چشمگير يافت. به نحوي كه بسياري منتقدان صحت و كيفيت اثر را مستقيم به اتهامات شخصي سازنده وصل كردند. در پژوهشي كه توسط «جاد دوگمن» و «وائل خريش» در سال ۲۰۲۵ منتشر شد، بيش از ۱۷ هزار نقد فيلم بررسي شد تا ميزان سوگيري جنسيتي در نقدهاي حرفهاي پس از جنبش Me Too سنجيده شود. اين مطالعه نشان داد فيلمهايي با بازيگران زن محور تا ۱۴۹٪ بيشتر در معرض نقدهاي خصمانه قرار ميگيرند. پژوهش تأكيد ميكند كه پيشداوريهاي جنسيتي بر ارزيابي منتقدان از آثار زنانه تأثير منفي دارد. به اين ترتيب، برخي منتقدان اتهامهاي اخلاقي را جزیي جداييناپذير از «محتوا و كيفيت فيلم» دانستند. در تئاتر نيز شاهد چنين قضاوتهايي هستيم. به عنوان مثال، در برادوي نيويورك دو نمايش نوشتههاي دو نمايشنامهنويس زن به نامهاي «پائولا وگل» و «لين ناچينگ» تحت نقدهاي «نسبتا ضعيف» نيويوركتايمز بسته شدند. خود وگل با عصبانيت در توييتر نوشت كه «پاتريارشي در حال خم كردن ماهيچههايش است»؛ او انتقاد ميكرد كه منتقدان تئاتر مرد - به گفته او «مردان مستبد و سفيدپوست» - باعث تعطيلي نمايش زنان شدهاند. به عبارت ديگر، اين نمونه نشان ميدهد قضاوت رنگي يا جنسيتي منتقدان ميتواند پيش از مواجهه با متن، بر برخورد هنري تأثير بگذارد. نمونه ديگري در سينما، ماجراي كارگردان پرحاشيه رومن پولانسكي است. هنگامي كه او در سال ۲۰۲۰ برنده جايزه بهترين كارگرداني جشنواره سزار فرانسه شد، بسياري از هنرمندان و مخاطبان معترض شدند. بازيگر معروف فرانسوي، آدل انل گفت كه «تقدير از پولانسكي همچون تف انداختن در صورت همه قربانيان است.» به اين ترتيب، حتي تمجيد از خود اثر سينمايي هم تحتالشعاع اتهامات جنسي او قرار گرفت. به طور خلاصه، اين گونه موارد نشان ميدهد خوانندگان و مخاطبان گاه عمدا يا ناخواسته پيش از تماشاي اثر با ذهنيتي آمادهتر بر اساس اخبار و تبعات سياسي و اخلاقي هنرمند قضاوت ميكنند.
پيشانقد در تئاتر و تئاتر ايران
در ايران نيز مساله پيشانقد بارها مطرح شده است. به عنوان نمونه، زهرا شايانفر در يك سمينار تئاتري گزارش كرد كه بررسي ميداني در ميان دانشجويان تئاتر نشان ميدهد عملا «۱۰۰ درصد افراد درباره كارها پيشداوري ميكنند.» او فهرستي از دلايل اين پيشداوريها را ذكر كرد؛ عواملي مانند «آشنايي با كارگردان، گروه و كارهاي قبلي آنان»، «سليقه و زمانبندي شخصي دانشجو» يا «بياعتمادي به اتفاقات هنري و پر شدن ذهن از پيشداوريهاي ديگران.» در همين مقاله تأكيد شده تماشاگراني كه با پيشداوري وارد سالن ميشوند، معمولا به جاي منطق، به دنبال تأييد سوگيريهاي قبلي خود هستند؛ در واقع «پيشداوري منفي مانع تعامل منطقي بين اثر و مخاطب ميشود.» اين يافتهها نشان ميدهد در جمع مخاطبان تئاتر ايران نيز ذهنيتهاي پيشين نادرست، تجربه واقعي اجرا را تحتالشعاع قرار ميدهد.
در فضاي نقد هنري ايران نيز بارها بر ضرورت تفكيك اثر هنري از زندگي شخصي خالق آن تأكيد شده است. بسياري از منتقدان معتقدند اگر چه آگاهي از پيشينه يا شخصيت هنرمند ميتواند به درك زمينههاي توليد اثر كمك كند، اما نبايد قضاوت درباره كيفيت هنري يك اثر صرفا بر پايه اين عوامل انجام شود. ناتواني در جدا كردن «هنر» از «هنرمند» ممكن است به نوعي وسواس فرهنگي بدل شود كه مانع رشد گفتوگوي انتقادي سالم در جامعه ميشود. هنوز در ميان بخشي از مخاطبان اين باور نادرست رايج است كه نقد يك اثر در واقع حمله به شخصيت صاحب اثر است؛ در نتيجه، به جاي پرداختن به محتواي خود اثر، واكنشها اغلب احساسي و شخصي ميشوند. اين رويكرد، فضاي نقد را از مسير تخصصي و تحليلي منحرف ميكند. نتيجه اينكه وضعيت پيشداوري در جامعه هنري ما موضوعي پذيرفته شده نيست و پيش از مواجهه با نمايش، بارها حرف از مقايسه كردن اثر با شخصيت هنرمند ميشود.
معايب پيشانقد
پيشانقد تأثيرات منفي فراواني بر فرآيند نقد و تجربه هنري دارد. نخست اينكه سوگيريهاي پيشين، كارگاه نقد را مخدوش ميكند. پژوهشها نشان ميدهد وقتي هويت هنرمند (مثلا زن يا رنگينپوست بودن) قبل از ارزيابي كار او فاش شود، اثر او ناخودآگاه كمارزشتر تلقي ميگردد. در يكي از اين مطالعات، دانشجوياني كه فكر ميكردند نويسنده يك طرح تحقيق زن است، همان متن را كمتر ميپسنديدند. به عبارت ديگر «سوگيري ناآگاهانه عليه يك هنرمند ميتواند باعث شود آثار او را كمتر ارزشمند بدانيم و به دنبال خطاها بگرديم.» به همين دليل يك منتقد تأكيد ميكند وقتي تماشاگر با پيشداوري وارد ميشود، در طول اجرا دائما به دنبال تأييد پيشقضاوت خود ميگردد و در نتيجه تعامل منطقي با اثر را از دست ميدهد.
دوم اينكه پيشانقد موجب ناديده گرفتن لايههاي واقعي اثر ميشود. منتقدي كه ذهنش متأثر از اخبار قبلي باشد، ممكن است به اشتباه ويژگيهايي را به نمايش نسبت بدهد كه در متن وجود ندارد. مثلا به دنبال مضمون سياسي بگردد چون سازنده نمايش در مصاحبهاي سياسي حرف زده است. همانگونه كه پژوهشي در تئاتر نشان ميدهد، گاهي منتقد با فرضيههاي نادرست پيشين («نگاه انسانشناسانه») به اثر نگاه ميكند و فرم واقعي نمايش را از دست ميدهد. در واقع او مضمون قضاوت را جايي غير از متن نمايش جستوجو ميكند. سوم اينكه پيشانقد فضا را مسموم ميكند؛ آثار هنري گاهي به جنبشهاي اجتماعي يا مناقشات اخلاقي ارتباطي ندارند، ولي مخاطب با انديشهاي بسته ميتواند به آن برچسب سياسي يا فرهنگي بزند. برخي صاحبنظران معتقدند وسواس بيش از حد براي پيوند زدن اثر هنري با شخصيت يا زندگي هنرمند، ميتواند فضاي نقد را از مسير تحليلي و تخصصي منحرف كند. اين نگرش، تمركز را از درونمايه و ساختار اثر به حواشي آن منتقل ميكند و در درازمدت، مانعي بر سر راه شكلگيري گفتمان انتقادي مستقل و رشد فرهنگي خواهد بود. نقد حرفهاي نيازمند آن است كه حتي در صورت اطلاع از پيشينه بحثبرانگيز خالق اثر، ابتدا خود اثر به طور مستقل و بيطرفانه بررسي شود.
دقيقا به همين خاطر است كه حرفهايها هشدار ميدهند نقد هنري بايد مبتني بر شواهد درونمتن و استدلال منطقي باشد. به عبارتي «منتقد بايد تلاش كند نظرات شخصي، پيشداوريها و سلايق خود را در نقد دخالت ندهد.» وقتي پيشانقد غالب شود، نقد ماهيتي سليقهاي و جانبدارانه پيدا ميكند. به عنوان مثال گاهي ديده شده منتقدي تنها به اين دليل از آثاري كه یک هنرمند ساخته ناراضي است، انگهاي «طرفداري فلان چهره» يا «دستمزد گرفتن» ميخورد؛ اينها همه نشانههايي از ناتواني جامعه در پذيرش نقد منصفانه است. در نتيجه، پيشانقد نهتنها به آثاري كه هنوز نديدهايم بيانصافي ميكند، بلكه فرهنگ نقد و گفتوگوي ادبي را نيز تخريب ميكند.
مزاياي پيشانقد
اگرچه اغلب نفعي براي پيشانقد برميشمارند، برخي كاركردهاي ظاهرا مثبت براي آن هم مطرح ميشود. مثلا از جنبهاي ميتوان گفت مخاطب حق دارد بر اساس معلومات قبلي خود انتخاب كند كه اثري را ببيند يا خير؛ به عبارتي حفظ حق انتخاب شخصي. در دوران پس از جنبش Me too شاهد آن بوديم كه عدهاي اعلام كردند فيلمسازاني كه متهم به سوءرفتارهاي جدي هستند را نخواهند ديد و در نقد خود اين مساله را لحاظ كردند. از اين منظر، پيشداوري ميتواند نوعي مسووليت اخلاقي مخاطب باشد كه نميخواهد از هنرمندي حمايت مالي كند كه ارزشهايش را نميپسندد. نمونه متافيزيكي اين موضوع را ميتوان در جريان تحريم آثار رومن پولانسكي مشاهده كرد؛ جايي كه بسياري به صراحت گفتند تحت حمايت قرار گرفتن پولانسكي برايشان قابل قبول نيست.
همچنين برخي منتقدان معتقدند بررسي زمينه اجتماعي يا اخلاقي هنرمند بخشي از تحليل جامع است. آنها استدلال ميكنند نقد نبايد صرفا به تشريح زيباييشناسي اثر محدود بماند بلكه لازم است سازندگان اثر و داستان پشت صحنه را نيز در نظر بگيرد. پژوهشها نشان داده است كه منتقدان در عمل روشهايي براي «حفظ فاصله انتقادي» و مشروعيت بخشيدن به واكنشهاي احساسي خود دارند؛ يعني آنها گزينشي عمل ميكنند تا اطلاعات نامطلوب درباره هنرمند را وارد ارزيابي اثر كنند. اين يعني در نظر برخي، قرار دادن اثر در متن واقعي خود (مثلا زندگي و عقايد پديدآورنده) ميتواند ارزيابي را انسانيتر كند.
به طور خلاصه، هرچند پيشانقد ميتواند منجر به قضاوت نادرست شود، اما گاه از آن به عنوان ابزاري براي مسووليتپذيري اخلاقي و صرفهجويي در وقت مخاطب ياد ميشود. به هر حال اغلب كارشناسان تأكيد دارند كه تأمل دقيق در خود اثر اهميت دارد و نقد حرفهاي بايد هر چه بيشتر بيطرف و مبتني بر شواهد درونمتن باشد. با اين حال، كاربرد متعادل پيشداوري در برخي موارد ميتواند مخاطب را در حفاظت از موازين فرهنگي و اخلاقي ياري بدهد.