• 1404 سه‌شنبه 14 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6109 -
  • 1404 سه‌شنبه 14 مرداد

نگاهي به نمايشنامه «آواره»ي ماتئي ويسني‌يك

روايت آوارگي انسان

نسيم خليلي

«آواره» نمايشنامه كوچك كم‌حجمي است دربرگيرنده مونولوگي تكان‌دهنده از يك آواره سرگشته در يك فضايي پادآرمانشهروار، خالي از سكنه، نوميد و منفعل. تك‌گويي تامل‌برانگيزي كه در يك كتابچه كوچك و نفسگير مخاطبش را متوجه تنهايي انسان مي‌كند، تنهايي انسان چگونه خواهد بود؟ زيستن در ديستوپيا چگونه خواهد بود؟به نظر مي‌رسد نمايشنامه‌نويس رومانيايي، ماتئي ويسني‌يك، با اين مونولوگ مي‌خواهد خشم خود را بر سر جهاني خالي كند كه آدم‌هايش هرگز در مواجهه با جنگ‌ها، مهاجرت‌ها،‌تنهايي‌ها‌و سرگشتگي‌هاي انسان، رهيافتي همدلانه ندارند كه او خود يك مهاجر بود و «پس از آنكه حكومت كمونيستي آثارش را در كشور خودش ممنوع كرد، از روماني مهاجرت كرد و تابعيت فرانسه را گرفت و از آن تاريخ به بعد آثارش را – كه اكنون بر بيست نمايشنامه بالغ مي‌شود – به زبان فرانسه نوشته و مي‌نويسد» و از آن جمله آن نمايشنامه تاثيرگذار و تاريخي ضد جنگش: «پيكر زن همچون ميدان نبرد در جنگ بوسني» را. «آواره» كه يادآور گونه‌اي زيرژانر آخرالزماني براي مخاطب است، با اين مطلع شروع مي‌شود، مطلعي با ويژگي‌هاي بصري كه مخاطب ميخكوب بر صندلي سالن تئاتر در پس ذهنش مي‌تواند تجسمش كند: «همه چي با يه روز زيباي بهاري يا بهتر بگم از يه روز جمعه شروع ميشه. يه دفه با درد شديدي روي شقيقه‌هات از خواب مي‌پري. چند دقيقه احساس خوبي تجربه مي‌كني و هنوز درك نمي‌كني چه اتفاقي داره مي‌افته. بعدش متوجه مي‌شي فقط سكوت شهر بوده كه از خواب بيدارت كرده.» راوي از خانه بيرون مي‌زند، خيابان ساكت است و محتويات چمدان‌هايي كه آدم‌ها براي فرار از جنگ و آوارگي با خود مي‌برند، بر سنگفرش خيابان‌هاي خالي فكنده شده است. دهشتناكي اما آنجاست كه راوي، تنهايي خود را عميق‌تر مي‌بيند وقتي مي‌فهمد كه حتي پرنده‌ها هم از شهر رفته‌اند و هر حيوان ديگري كه مي‌توانست آرام جان باشد: «حتي پرنده هم تو آسمون شهر پر نمي‌زنه. تو تمام شهر حتي يه گربه، يه سگ، يه موش هم به چشمت نمي‌خوره. حتي از نسيم خبري نيست. حيوون‌ها و حشرات هم با ناپديد شدن آدم‌ها غيب شدن. انگار تموم دنيا بهت زل‌زده و چشم ازت برنمي‌داره. سنگيني سكوت حاكم به فضا توي وجودت رخنه كرده. حتي درخت‌ها هم يه جورايي خشك‌شون زده. انگار خواسته‌ باشن خودشون رو از زمين بكنن و همراه آدم‌ها برن يه جاي ديگه، اما سركوفت زمين اونها رو سر جاشون نشونده باشه.» پرنده‌ها، درخت‌ها، حتي نرمه‌باد بعدازظهر بهاري هم از خشونت و ناامني جهان آدم‌ها، از استبداد و جنگ ميل به گريختن دارند. راوي دارد صعوبت زيستن در اين جهان ناامن اندوهگين را به اين ترتيب به مخاطبانش يادآوري مي‌كند. اما اين همه تاثيرگذاري و اهميت درام ويسني‌يك نيست. مخاطب غرق در چنين تاويل‌هايي، و در مواجهه با قهرمان رسته از جهان كه در برابر نعماتي كه در اختيارش قرار گرفته است، كم‌كم به وارستگي و استغنا رسيده، ناگهان با يك پايان‌بندي كوبنده روبه‌رو مي‌شود كه طومار همه آن تاويل‌هاي پيشين را درهم مي‌پيچد اما همچنان ناظر بر تنهايي انسان است اين‌بار در ميان جمعي ناهمگون كه بخشي از جامعه را به كلي ناديده گرفته‌اند، پايان‌بندي غافلگيركننده‌اي كه شايد طعنه‌اي غمبار باشد از سوي نويسنده به ايسم‌هاي مدعي انسان‌گرايي در تاريخ جهان.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون