• 1404 سه‌شنبه 14 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6109 -
  • 1404 سه‌شنبه 14 مرداد

نگاهي به نمايش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به نويسندگي و كارگرداني ساناز بيان

عشق مادرانه، فراتر از قانون است

پرستو تقوي

عشق، عالي‌ترين و پيچيده‌ترين احساس انساني است؛ آنچه مي‌تواند ما را نجات دهد، ويرانمان كند يا حتي رهايي ببخشد و براي رنج‌هايمان معناي جديدي بسازد.
عشق، نه فقط يك احساس، بلكه مسيري است كه در آن مي‌تواند همه‌ چيز دگرگون شود: تصميم‌ها، روابط، رفتارها. 
عشق مي‌تواند در قالب آغوش و بوسه ظاهر شود يا به شكل خشم و جنگ. مي‌تواند لطيف و شاعرانه باشد يا سياس و خبيث؛ گويي احساسي است با هزار چهره، هزار روايت، هزار پيامد.
در تئاتر «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به نويسندگي و كارگرداني ساناز بيان، خبرنگاري از طريق گفت‌وگو با سه زن محكوم به اعدام، به بازخواني سه پرونده معروف قتل مي‌پردازد. اما در بطن اين مصاحبه‌ها، شكافي پديد مي‌آيد ميان واقعيتي كه رخ داده و حقيقتي كه در لايه‌هاي پنهان اين رويداد جريان دارد. روايت، با به تصوير كشيدن نمود متفاوتي از عشق در سه نقش زنانه-مادر، معشوقه و همسر-ذهن قضاوتگر مخاطب را به چالش مي‌كشد؛ زماني كه زيباترين احساس انساني، مي‌تواند به خشونت‌بارترين شكل ممكن خود را بروز دهد. از سوي ديگر، چيدمان همزمان اين سه روايت قتل، معناي تازه‌اي مي‌آفريند و نقش آسيب‌هاي فردي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي را پررنگ‌تر مي‌سازد. نمايش به ‌روشني نشان مي‌دهد چگونه روانِ انسان‌ آسيب خورده مي‌تواند «عشق» كه نوازشگرترين احساس انساني است را مسبب تلخ‌ترين صحنه‌هاي قتل يك جغرافيا كند.
عشق مادري: نسرين
نسرين، يكي از سه زن محكوم در نمايش، زني است ساده، بي‌ادعا و از طبقه فرودست. زني كه آنقدر گرفتار نان شب و فرزندان بي‌پناهش است كه زبان پيچيده احساس را در قالبي غريزي بيان مي‌كند. عشق در وجود نسرين نه در كلمات، بلكه در رفتارهايي ديده مي‌شود كه گاه غيرقابل درك به نظر مي‌رسد و حتي خشونت‌آميز.
«عشق مادري» در شرايط فشار شديد اقتصادي و نبود حمايت اجتماعي مي‌تواند به شكل متفاوت و پرخطري نشان داده شود و نسرين دقيقا در همين نقطه ايستاده است: حمايت براي بقاي فرزند.  او به قتل معناي ديگري مي‌دهد-محافظت از فرزند-و بنابراين دست به انجام آن مي‌زند.
اينجاست كه عشق مي‌تواند معناها را دگرگون كند و به شكلي تازه نمود يابد؛ نه‌تنها انگيزه قتل، بلكه توجيه رواني آن نيز بشود. نسرين نه هيولاست، نه قرباني صرف. او انساني است كه در دل شرايطي غيرانساني، دست به انتخابي غيرقابل‌ باور مي‌زند.
ساناز بيان با به ‌تصوير كشيدن اين چهره از مادرانگي در كنار آنچه «جنايت» ناميده مي‌شود، شكافي در ذهن مخاطب ايجاد مي‌كند، در جهان نسرين، عشق مادرانه چيزي است كه حتي از قانون هم بالاتر است.

عشق وسواس‌گونه: ژاله
ژاله، زن دوم روايت، زني است عاشق؛ اما نه عاشق به معناي اصيل، بلكه اسير در عشقي وسواس‌گونه، رابطه‌اي نابرابر تا حدي بي‌پاسخ و پراضطراب. او همانقدر كه شور دارد، رنج دارد؛ همانقدر كه مي‌خواهد دوست‌ داشته شود، از طرد شدن مي‌ترسد. عشق براي ژاله نه‌فقط يك نياز، بلكه بدل به هويتي شده كه بايد حتي تا مرز مرگ هم حفظ شود. 
در روانشناسي، اين نوع از عشق با ويژگي‌هايي چون وابستگي عاطفي شديد، فرافكني ذهني و زيرپا گذاشتن مرزهاي خود و ديگري شناخته مي‌شود. نياز شديد به پذيرش و ديده شدن در رابطه و ترس از دست دادن معشوق مي‌تواند باعث رفتارهاي پيش‌بيني نشده و شديد و بعضا خطرناكي شود. در بيشتر موارد ردپاي اختلالات شخصيت و اختلالات اضطرابي هم ديده مي‌شود كه وضعيت را سخت‌تر مي‌كند.
ژاله نه تنها عاشق يك مرد، بلكه عاشق ايده‌اي است كه از او در ذهنش ساخته است و وقتي اين تصوير ترك مي‌خورد، جهان دروني‌اش فرو مي‌ريزد. براي حفظ اين رابطه، حاضر است با رقيبش بجنگد، حذفش كند يا حتي خود را قرباني سازد.
عشق ژاله، نه زايش است و نه رهايي؛ بلكه وسواسي است بيمارگونه كه قرباني نخست آن، خودِ عاشق است. ساناز بيان، اين چهره از عشق را با نگاهي انساني و تلخ ترسيم مي‌كند. ژاله، آينه‌اي است از تمام زناني كه عشق را با نابودي خويش يكي مي‌گيرند.
عشق به خانواده: سودابه
سودابه، سومين زن اين روايت، در ساختاري زندگي مي‌كند كه عشق زنان به همسر و خانواده بيشتر در قالب پذيرش، سازگاري، مسووليت‌پذيري و فداكاري تعريف مي‌شود. به ‌نظر مي‌رسد سودابه بيش از آنكه عشق را واقعا تجربه كرده باشد، به تصويري از عشق متعهد است؛ تصويري كه از او زني صبور، خاموش و تابع مي‌سازد.
در زندگي سودابه، اجبار به سكوت در برابر متجاوز نه از سر رضايت، بلكه ناشي از ترس از قضاوت و حفظ آبرو است؛ ترسي كه عميقا در لايه‌هايي از جامعه حك شده است. واكنش او-قتل-نه از سر اختيار، بلكه به عنوان آخرين راه ممكن براي حفظ كرامت انساني، عزت خانوادگي و امنيت جسمي‌اش رخ مي‌دهد.
در دستان سودابه، قتل يك انتخاب نيست؛ واكنش اجتناب‌ناپذير زني است كه ديگر هيچ راهي نمي‌بيند.
در اين روايت، ردپاي آسيب‌هاي اقتصادي و فرهنگي به‌ وضوح ديده مي‌شود. زني كه هنوز خود را نشناخته، در سايه نقش‌هاي از پيش ‌تعريف‌شده زندگي مي‌كند و در بزنگاه تهديد، ناگهان با خودِ واقعي‌اش روبه‌رو مي‌شود-خودِ فراموش‌شده‌اي كه حالا براي بقا مي‌جنگد.
حرف آخر
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» تنها بازگويي سه پرونده جنايي نيست؛ روايتي است از زنان و احساسات زنانه، در جريان سه قتل. در اين نمايش، مي‌توان نمودهاي ديگر عشق را ديد به‌ويژه وقتي ساختارهاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، جايي براي بيان امن آن باقي نگذاشته‌اند.
شخصيت‌هاي اين نمايش، چهره‌هايي آشنا از زنان جامعه ما هستند؛ زناني كه در پيچيده‌ترين تقاطع‌هاي رواني و تاريخي ايستاده‌اند. ساناز بيان با نگاهي انساني، بي‌قضاوت و صادقانه، ما را دعوت مي‌كند تا به تلاقي احساسات انساني با آسيب‌هاي فردي، اجتماعي و اقتصادي گوش بسپاريم؛ جايي كه عشق ديگر تنها يك احساس نيست، بلكه واكنشي است به زندگي.
روانشناس

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون