طنز سياه در «نك و نال» رمان فلن اوبراين
بازگشتي گزنده به ريشهها
فاطيما احمدي
فلن اوبراين كه نام واقعياش برايان اُنولان بود، يكي از عجيبترين و درخشانترين نويسندگان ايرلندي قرن بيستم است؛ نويسندهاي كه هم در عرصه رماننويسي، هم در طنزنويسي و هم در روزنامهنگاري آثار ماندگاري بر جا گذاشت و از آن دسته چهرههايي است كه نامش در كنار غولهايي چون جيمز جويس و ساموئل بكت برده ميشود، هرچند در زمان حياتش چندان به شهرت جهاني دست نيافت. او در دهههاي مياني قرن بيستم، در فضايي ادبي كه از يكسو سايه سنگين سنتهاي ايرلندي و ازسوي ديگر جريانهاي مدرن و آوانگارد بر آن حاكم بود، نوعي طنز سياه و عميق آفريد كه هم بر بستر تاريخ و هويت ايرلندي سوار است و هم آن را در هم ميشكند. يكي از نمونههاي درخشان اين نگاه خاص، رمان
«Poor Mouth» است كه با عنوان فارسي «نكونال» با ترجمه مريم رفيعي در نشر ديدآور منتشر شده؛ رماني كه در ۱۹۴۱ نوشته شد، اما سالها بعد، در ۱۹۷۳ و پس از مرگ نويسنده به چاپ رسيد.
«نك و نال»، برخلاف بسياري از آثار ديگر اوبراين كه به انگليسي نوشته شدهاند، به زبان ايرلندي (گيليك) نوشته شده؛ همين نكته در جاي خود بار معنايي مهمي دارد. در دهه ۱۹۳۰ و ۴۰، جنبش زباني در ايرلند، بازگشت به زبان بومي و تقويت آن را نهتنها يك ضرورت فرهنگي، كه يك وظيفه ملي ميدانست. آثار فراواني در اين زمينه خلق ميشدند؛ اغلب با نگاهي نوستالژيك، تغزلي و با ستايش از روستاييان سادهدل و «روح پاك و دستنخورده»ي ايرلند كه زبان مادري را نگاه داشته بودند. اما اوبراين در «نك و نال» دقيقا در برابر اين نگاه ايدئولوژيك ميايستد و آن را به سخره ميگيرد.
رمان در قالب يك اتوبيوگرافي خيالي روايت ميشود؛ داستان زندگي جواني به نام بوناپارت اورهان كه در منطقهاي روستايي در غرب ايرلند به دنيا آمده و در فقر و سيهروزي بزرگ ميشود. اما همين فقر، همين فلاكت و «حماقت» سادهدلانه بومي، در گفتمان رسمي ايرلند به عنوان نوعي والاترين شكل هويت ايرلندي تقديس ميشود. اوبراين
اين تناقض را با طنزي گزنده ميكاود: درحالي كه شخصيت اصلي در زندگي واقعي با فلاكت، گرسنگي و چرندگي پوچ دستوپنجه نرم ميكند، نخبگان و ايدئولوگهاي زبان و فرهنگ ايرلندي با وجد و تحسين درباره «اصالت» اين نوع زندگي قلمفرسايي ميكنند.
«نك و نال» در ظاهر روايت يك زندگينامه رنجآلود است اما درواقع يك پارودي هوشمندانه از سنت ادبيات ايرلندي به ويژه گونه
Blasket autobiographies بهشمار ميرود؛ همان روايتهاي پرشمار و اغلب تغزلي از زندگي روستاييان در جزاير بلاسكت كه در دهههاي ابتدايي قرن بيستم محبوبيت زيادي داشتند و در خدمت احياي زبان و فرهنگ بومي ايرلندي به كار گرفته ميشدند. اوبراين با بازتوليد تمام كليشههاي اين روايتها -از فقر مفرط، مهارت در زبان مادري، اصالت معنوي و حتي تاكيد اغراقآميز بر باران و بدبختي بيپايان- تصويري هجوآميز خلق ميكند كه در عين خندهدار بودن، به طرز تلخي انديشمندانه است. زبان رمان به عمد ساده و پر از تكرار و اطنابهاي روايي است كه خود بخشي از نقد نويسنده به شيوه روايت رسمي و نگاه نوستالژيك به روستا و زبان مادري است. در روايت اورهان، بارها و بارها شرح فلاكت ميآيد، اما هر بار با لحني يكنواخت و بياحساس، گويي خودِ شخصيت هم از آن همه بدبختي نوعي لذت غريب ميبرد يا دستكم چارهاي جز پذيرش آن نميبيند.
يكي از عناصر درخشان اين رمان، ساختار فراداستاني و بازي با زبان و روايت است. فلن اوبراين، كه در رمانهاي ديگرش -ازجمله شاهكار At Swim-Two-Birds- هم استاد وارونه كردن قواعد روايت بود، در «نك و نال» نيز مرز ميان واقعيت و هجو را چنان محو ميكند كه خواننده مدام در نوسان ميان همدلي و خنده عصبي باقي ميماند. ازسوي ديگر، به شكلي موذيانه نشان ميدهد كه چگونه پروژههاي هويتسازي فرهنگي ميتوانند خود به دام نوعي كليشهسازي معكوس بيفتند؛ يعني آنچنان در ستايش «اصالت» پيش بروند كه واقعيت زيسته مردم را ناديده بگيرند يا حتي تحريف كنند.
«نك و نال» در زمان انتشار چندان شناختهشده نبود اما به مرور، بهويژه در دهههاي اخير، جايگاهي ويژه در ادبيات مدرن ايرلند يافته است. منتقداني چون هيو كننتون و آلن تريسكل آن را يكي از مهمترين نمونههاي «ضد-مليگرايي طنزآميز» در ادبيات ايرلندي ميدانند؛ رماني كه با هوشمندي نشان ميدهد چگونه سياستهاي فرهنگي ميتوانند همانقدر سركوبگر و ايدئولوژيك باشند كه پروژههاي استعماري پيشين. از سوي ديگر، در سالهاي اخير برخي منتقدان اروپايي از جمله مارسل هارتمن توجه كردهاند كه رمان اوبراين امروز از منظري جهانشمولتر نيز خواندني است: به عنوان نقدي بر هر نوع نوستالژياي ايدئولوژيك كه به جاي مواجهه واقعي با فقر، نابرابري و مشكلات اجتماعي، آنها را به نمادهاي فرهنگي زيباييشناسانه تبديل ميكند.
«نك و نال» نه فقط نمونهاي درخشان از طنز سياه و هوش روايي فلن اوبراين است، بلكه هشداري هوشمندانه درباره خطر تقديس كليشهها در هر پروژه هويتي به شمار ميرود. طنزي كه در سطح ميخنداند اما در لايههاي عميقتر، تلخي و نقدي بيرحم به همراه دارد -همان ويژگياي كه همواره اوبراين را در كنار بزرگاني چون جويس و بكت نگه داشته است. خواندن اين رمان در زمانهاي كه بازگشت به ريشهها بار ديگر به شعار بسياري از جنبشهاي فرهنگي بدل شده، هنوز همانقدر ضروري و بُرّاست كه در روزگار اوبراين بود.