به مناسبت انتشار گزينه اشعار ايرج زبردست و سي سال رباعيسرايي او
گره زدن بر آب در چهار مصرع
ايراندخت فرخي
«يك عرش از اين عرش فراتر سازم / يك عالم و يك آدم ديگر سازم /گر دست ازل باز به دستم افتد / از باور ابليس پيمبر سازم» تا جايي كه قد من به قامتِ شعرِ ايرج زبردست ميرسد، بر اين گمانم كه گويي دست رباعي او «بر آب گره زده» و ناممكن را ممكن كرده. چگونه؟ بايد اذعان كرد كه رباعي كوتاهتر از آن است كه به خالقش مجالي چندان بدهد تا در شكل و رسالت و موسيقي تغييري آشكار و متفاوت ايجاد كند. اما وقتي رباعيهاي اين شاعر شيرازي شيرازنشين را تنها تورقي كنيد، خواهيد ديد كه شعر، بيآنكه در خلنگزار كليشه و تكرار و تلاش بيهوده و آشكار براي ايجاد سبك شخصي دربغلتد، بديع و نافذ و تازه است. شاعر اين رباعيها ميتواند در دو بيت اعتراض كند، مرثيه بخواند، عشق بورزد، بستايد و حتي بفلسفد: «تا نام تو را عشق به لب برد وطن / هر واژه چه تازيانهها خورد وطن / از باد، قلمفروش بسيار نوشت / تاريخ تو در باد ورق خورد وطن» يا اين رباعي: «تا در گِل تقدير دميد آن دم را / بيواژه نوشت قصه عالم را / ايران وطنم، روز ازل بيترديد / از خاك تو ميساخت خدا آدم را» اين رباعي نيز: «اي راه، من از راه دگر آگاهم / يك راه ميان صدهزاران راهم / نه نقطه، نه خط، نه حرف، يك تشديدم / تا لاف زنم تاج سراللهام» يا اين رباعي عاشقانه: «باغ از تو ادامه بهارش با من / آواي زلال صدهزارش با من / شبهاي قشنگ «دوستت دارم» را / يكبار بگو، هزار بارش با من» رباعيهاي ايرج زبردست، رسولان اويند؛ هر بار از سرزميني و بوموبري! گاه پيراهن سرخ عشق بر تن دارند و گاه سياهپوش وطنند و زماني با دف ماه تا سحر رقصانند و وقتي ديگر نيز زبان بايزيد و ابوسعيدند. آنچه در مطاوي چارانهها ميبينيم، بدعتهايي است بيدهنكجي به ساختمان اصلي و چارچوب اصيل رباعي. شاعر در همين مجال كوتاه، رباعي را دراماتيزه ميكند، فضاسازي ميكند و ديالوگ را برقرار مينمايد و درنهايت مصراع آخر را كه كل ساختار رباعي در خدمت اوست، مثل پيامبري ابلاغ ميكند! مصراع واپسين، درست همانند پژواك ناقوسي عظيم در فضاي ذهن ميپيچد: من: دهكدهها نبض حقايق هستند / او: مردم ده با تو موافق هستند / ناگاه صداي خيس رعدي پيچيد / باران كه بيايد، همه عاشق هستند. يا اين رباعي: باران: تب هر طرف ببارم دارم / دهقان: غم تا به كي بهكارم دارم / درويش نگاهي به خود انداخت و گفت / من هر چه كه دارم، از ندارم دارم . زبردست قادر است كسوت معلمي را بر تن هر كسي كند تا از او بياموزد. اين، ويژگياي نادر است؛ نادرِ كالمعدوم! به نظر ميرسد او ساعتي را بيمساله رباعي سپري نميكند. گاهي رباعياش نقاشياي است كه شنيدنش بسنده نيست و بايد ديدش و تخيلش كرد، چراكه او از معماري هيچيك از عناصر و بخشهاي شعرش مغفول نميماند. از تقطيع و فرم نوشتار تا هارموني موسيقايي و شكل و صداي حروف و تركيب صدا و معناها، همه و همه در خلق اين چهار مصراع به يك اندازه و قاعده در نظرند و محل عنايتاند. نازككاريهاي شاعري او چنان است كه خود ميگويد: گاه ميشود كه يك رباعي بابت انتخاب كلمهاي يا جاي يك ويرگول، روزها در كشو معطل و معلق ميماند. از مجموعه تواناييهاي ايرج زبردست و قابليتها و محدوديتهاي قالب رباعي است كه دستاوردي چنين، حاصلش، حاصلمان شده. بخوانيد اين رباعي زبردست را كه تقديم به استاد محمدرضا شجريان شده: دست نفست ستارهها را چيدهست / شب، با دف ماه تا سحر رقصيدهست / همچون سحر از عطر اذان سرشاري / انگار لب تو را خدا بوسيدهست و اين سوگسرود زيبا براي صادق هدايت: چون روح، وجود تو معمايي بود / آميزهاي از جنون و تنهايي بود / روزي كه تو را خاك در آغوش كشيد / زانو زدن مرگ تماشايي بود
ايرج زبردست يك رباعيسراي تماموقت است.
-تمام رباعيات آمده در متن برگرفته از كتاب «گزينهباشعار ايرج زبردست»