نگاهي به رمان «تركهمرد» اثر دشيل همِت
وقتي ادبيات، صفحه و پرده را تسخير ميكند
سميه مهرگان
خواندن «تركهمرد» نوشته دشيل همِت كه با ترجمه زندهياد احمد ميرعلايي در نشر نو منتشر شده، تجربهاي است جذاب و غافلگيركننده. وقتي نام اين اثر به گوش ميرسد، به سختي ميتوان تصوير ويليام پاول و ميرنا لوي را از ذهن پاك كرد؛ زوجي كه در فيلم ساخته شده در سال ۱۹۳۴ به يادماندنيترين چهرههاي نيك و نورا چارلز شدند.
بسياري تصور ميكنند شوخ طبعي درخشان و بدهبستانهاي لفظي هوشمندانه آنها در فيلم، محصول بازي بازيگران است، اما واقعيت اين است كه تمام اين ويژگيها از همان ابتدا در رمانِ همت وجود داشته و اين سوءتفاهم نتيجه پيشداوري است. همِت از پيشگامان داستاننويسي كارآگاهي در سبك موسوم به «هارد-بويلد» است و از اين نظر بر نويسندگاني همچون ريموند چندلر تقدم دارد. درحالي كه آثار پيشين او، همچون «شاهين مالت» و ماجراهاي كارآگاه سام اسپيد، در فضايي تاريك، خشن و مردانه ميگذرند، «تركهمرد» تفاوتهاي چشمگيري دارد. نيك و نورا چارلز، شخصيتهاي اصلي داستان، زن و شوهري باهوش، خوشبرخورد و شهرياند كه بيشتر در محافل شيك و روشنفكرانه رفت و آمد دارند. هر چند پيشينه نيك به عنوان كارآگاهي بازنشسته اشارهاي به گذشتهاي تيره دارد، اما اكنون ترجيح ميدهد نوشيدنياش را در ليواني بلورين بنوشد تا در استكاني كدر در نوشگاهي فرسوده. يكي از نكاتي كه در «تركهمرد» به چشم ميآيد، حجم زياد نوشيدني در جريان داستان است. نيك و نورا تقريبا پيوسته در حال نوشيدناند، بدون آنكه تاثير جدياي بر رفتار يا كاركردشان گذاشته باشد. انگار نوشيدن برايشان يك عادت است، نه چيز ديگر. در اغلب صحنهها يا در ميهمانياند يا تازه از خواب بيدار شدهاند و به دنبال نوشيدني ميگردند. اين سبك زندگي بيخيال، اگرچه به ظاهر مرفه و خوشآب و رنگ است، اما حسي از پوچي و بيقراري را در لايههاي زيرين با خود حمل ميكند.
ماجراي داستان زماني آغاز ميشود كه نيك و نورا در پايان تعطيلاتي در لسآنجلس، شهري كه نيك پيشتر در آن فعاليت ميكرده، درگير پرونده قتلي ميشوند. مخترعي به نام كلايد وينانت كه زماني نيك او را ميشناخته، ناپديد شده و منشياش، جوليا وولف، به قتل رسيده است. مظنون اصلي همين وينانت است، اما با غيبت او، ماجرا پيچيده ميشود. خانواده آشفته وينانت، شامل همسر سابقش ميمي و دو فرزندشان دوروتي و گيلبرت، وارد داستان ميشوند. دوروتي دختري سركش و دمدميمزاج است كه آشكارا به نيك علاقه دارد و نورا، بهجاي رنجيدن، او را تشويق ميكند. گيلبرت نيز نوجواني است با ذهنيتي بيمارگونه كه به قتل و آدمخواري علاقه دارد. نيك حتي كتابي درباره آدمخواري در كلرادو را به او ميدهد، كه داستان براي چند صفحه به بيراهه ميرود. اين بخشها كه ربطي به پرونده ندارند، تنها براي گمراه كردن خواننده به داستان افزوده شدهاند.
در «تركهمرد» پر از سرنخهاي گمراهكننده است. خواننده همانطور كه نيك و نورا را دنبال ميكند، خود را در برابر تكههايي از معما ميبيند كه قرار نيست همه آنها به جايي برسند. اين حس سردرگمي آگاهانه طراحي شده تا خواننده در تجربهاي همسان با كارآگاه، راه را بجويد و اشتباه كند. مثلا شغل وينانت كه مخترع است، ممكن است انتظار ايجاد كند كه اختراعي مهم در دل ماجرا نهفته باشد، اما هيچگاه چنين چيزي مطرح نميشود. او ميتوانست حسابداري ساده باشد و هيچ تفاوتي در روند داستان ايجاد نميشد. همت در اين رمان، برخلاف بسياري از داستانهاي كارآگاهي آن دوران، خبري از تعقيب و گريز، درگيري مسلحانه يا جنايتكاران خشن نميدهد. همه چيز در هتلها، رستورانها و محافل شبانه ميگذرد. گفتوگوها فراوان و گاه پراكندهاند، اما همين فضاي آرام و شهري، به شخصيتهاي داستان جان ميدهد. نيك مدام تاكيد ميكند كه كارآگاه نيست و نميخواهد پرونده را دنبال كند، اما كنجكاوياش و نوعي نياز دروني، او را به پرسش از ديگران سوق ميدهد. جالب اينجاست كه يكي از شخصيتهاي مهم و حتي كسي كه عنوان كتاب به او اشاره دارد، هرگز مستقيما وارد صحنه نميشود. پايان داستان هم، همچون فضاي كلي رمان، زميني و واقعگرايانه است. نيك نتيجه پرونده را نه با قطعيتي خداگونه، بلكه با لحني مشكوك و مشروط بيان ميكند. ميگويد تقريبا مطمئن است ماجرا چنين بوده و همين كافي است تا مظنون اصلي به زندان برود. اين رويكرد واقعگرايانه و خاكي، نقطه قوت رمان است؛ در جهاني كه قهرمانان كارآگاهي معمولا به صورت قاطع و بيترديد پرده از رازها برميدارند، نيك چارلز انسانيتر، مرددتر و درنهايت، باورپذيرتر است. اما آنچه «تركهمرد» را به صورت جهاني مطرح كرد، نه فقط قلم همت، بلكه اقتباس سينمايي شگفتانگيزي بود كه در سال 1934 ساخته شد. فيلمي به كارگرداني دبليو. اس. وندايك، با بازي ويليام پاول و ميرنا لوي، كه زوج نيك و نورا را با چنان مهارتي به تصوير كشيدند كه شگفتي منتقدان را برانگيخت. در زمان اكران، «تركهمرد» با استقبال خيرهكنندهاي مواجه شد. فيلم چنان موفقيتي كسب كرد كه پنج دنباله ديگر نيز براي آن ساخته شد و شخصيت نيك چارلز، با بازي پاول، تبديل به يكي از محبوبترين كارآگاهان تاريخ سينما شد. بعدها منتقد بزرگي چون راجر ايبرت نيز فيلم را در فهرست آثار برگزيدهاش قرار داد و از بازي پاول تمجيد كرد و او را در بيان ديالوگها با فرد آستر در رقص مقايسه كرد. حتا آكيرا كوروساوا، فيلمساز نامدار ژاپني، «تركهمرد» را در شمار فيلمهاي محبوب خود قرار داده بود. خواندن رمان و تماشاي فيلم، دو تجربه متفاوتاند، اما هر دو ارزشمند. شايد پس از پايان اين داستان، مخاطب نه تنها به راز قتل پي برده باشد، بلكه كمي بيشتر درباره پيچيدگيهاي زندگي، عشق و رابطههاي انساني نيز انديشيده باشد. و چه بسا، مانند نيك، سري به كافه بزند و گلويي تازه كند.