• 1404 دوشنبه 20 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6113 -
  • 1404 يکشنبه 19 مرداد

پياده‌ها چه حقي از شهر دارند؟

مرجان يشايايي

وقتي ناصرالدين شاه به سفر فرنگ رفت و خيابان شانزه‌ليزه چشمش را گرفت، در بازگشت دستور داد در باغ‌هاي لاله‌زار، خيابان لاله‌زار فعلي را بسازند. پس از آن تهراني‌ها كم‌كم با پديده‌اي به نام گشت‌زني در خيابان و استفاده از خيابان براي تفريح و وقت‌گذراني آشنا شدند. به‌طور معمول، مردم در شهر راه مي‌رفتند تا به مقصد برسند نه اينكه در مسير حالشان خوب شود. به هر حال مدرنيزاسيون آمد و خيابان‌ها تك‌تك ساخته شدند تا اينكه در سال 1310به يمن سفر ملك فيصل، پادشاه عربستان سعودي، به تهران، اولين خيابان آسفالته تهران هم متولد شد و بعد از آن در زماني كوتاه ما مردم عادت كرديم همه خيابان‌هايمان را آسفالته ببينيم. پشت‌بند آن ماشين‌هاي رنگ و وارنگ خيابان‌ها را پر كردند. تركيب ماشين‌هاي شخصي و بنزين ارزان و حمل و نقل عمومي ناكارآمد، ما را به اين نتيجه رساند كه خيابان جاي ماشين‌ است نه آدم‌! و ماشين شد وسيله تفاخر و تشخص، طوري كه موقع خواستگاري اول از داماد مي‌پرسيدند ماشين دارد يا نه. اين باور همه جا بود، ميان مردم و حتي بين مسوولاني كه قرار بود دانش‌شان افق آينده را ببيند و يك سروگردن از مردم بالاتر باشند. پياده‌هاي شهر هم انگار به چشم نمي‌آمدند و اين سرنوشت فرودستانه را پذيرفته بودند كه سهمي از خيابان ندارند و بايد هر جور صلاح مي‌دانند مسير خود را طي كنند، چه از وسط خيابان و چه از توي پياده‌روهاي پر از چاله‌چوله.
چند دهه‌اي طول كشيد تا مفهومي مانند «حق به شهر» و «شهر پياده» جايش را در فرهنگ شهري ما كمي باز كند. تا آن موقع اين مفاهيم زيادي غربي و روشنفكرانه و شيك به نظر مي‌آمد. در چند جمله مي‌توان خلاصه كرد كه مفهوم حق به شهر، يعني تعلق يافتن شهر به شهروندان و مشاركت همه آنها در اداره امور شهر. يعني طراحي شهري از ديدي انجام شود كه همه مردم به خصوص سالخوردگان و مادران و كودكان كه آسيب‌پذيرترند از فضاي شهري سهمي منصفانه و درخور و ايمن داشته باشند و اين فضاها با نگاه به اولويت‌هاي رفاهي مردم ساخته شوند نه سود سازندگان و مردم در قالب نهادهاي مدني مانند شوراهاي شهري بر نحوه ساخت و ماندگاري و اداره اين فضاها سهيم باشند. البته هنوز تقريبا هيچ كدام از ابزارهاي حق به شهر در شهرهاي كشورمان محقق نشده. نه مردم مشاركتي در اداره شهر دارند و نه حتي كسي از آنها مي‌پرسد چه مي‌خواهند يا فلان معبر و زيرگذر و مسير چطور بايد باشد يا چه ايراداتي دارد.
دوره كرباسچي آمد. نسيمي انگار وزيدن گرفت كه مانند همه ‌چيز اين مملكت نه خيلي خوب بود و نه خيلي بد، تحولي كه بعدها بالاخره نفهميديم مثبت بود يا نه! شهردار جديد شروع كرد به خوشگل كردن پايتخت. ما كه از جنگ هشت ساله و تنگي‌هاي آن خلاص شده بوديم، ناباورانه مي‌ديديم پياده‌روهاي خيابان وليعصر از ميدان راه‌آهن تا پل تجريش مرتب و زيبا سنگفرش مي‌شوند و ميله‌هاي بلند و دلگيركننده پارك‌ها را برمي‌دارند تا فضا بازتر شود و مردم بتوانند لذت ببرند. نيمكت‌هاي سنگي هم گذاشتند و جوي‌هاي خيابان را درست كردند و با كاشت كلي گل و گياه در فضاهاي سبز، تهران انگار نفس كشيد. اما از اين اصلاحات سازه‌اي و ساختن پياده‌روها و پارك‌هاي خوشگل تا جا افتادن مفهوم واقعي «حق به شهر» هنوز فاصله زيادي بود. مديران شهري ما باور داشتند و هنوز هم باور دارند خيابان‌ها براي سواره‌هاست و پياده‌ها هم بايد جايي بروند كه كسي چشمش به آنها نيفتد. مي‌گوييد نه؟! در همين محور خيابان وليعصر سري به زيرگذرهاي انقلاب و ميدان وليعصر بزنيد. يك فضاي بزرگ و پر از راهرو و دالاني ساخته‌اند كه آدم از رفتن به زيرگذر پشيمان مي‌شود. معلوم است آن كسي كه زيرگذر را ساخته، اصلا خودش را جاي مادر باردار يا يك آدم در دهه هفتاد زندگي يا يك فرد معمولي كه باري را در دست دارد، نگذاشته، يعني حق به شهر را درك نكرده. ‌

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون