• 1404 دوشنبه 3 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6123 -
  • 1404 دوشنبه 3 شهريور

روايت پنجاه‌وهشتم: سال‌هاي عين‌الدوله و وبا

مرتضي ميرحسيني

زير پاي امين‌السلطان را هم خالي كردند. در آن دربار كه چيزي جز منافع كوتاه‌مدت جمعي انگشت‌شمار اهميت نداشت، امين‌السلطان هم كله‌پا شد. وقتي ديدند بودنش ديگر نفعي برايشان ندارد، هر چه داشتند ضد او به كار بستند و مجبورش كردند از صدارت كنار بكشد. جايش را به يكي از شاهزادگان قاجار، به مجيدميرزا ملقب به عين‌الدوله دادند كه از مدتي پيش براي تصاحب دولت در گوشه‌اي كمين كرده بود. از تخم‌وتركه فتحعلي‌شاه بود و به قلدري و تكبر شناخته مي‌شد. دولت را كه به دست گرفت، صفات ديگرش، مثل لجاجت و تندخويي هم آشكارتر شدند. معمولا ناراحتي‌اش را با فحش و توهين نشان مي‌داد و در بدترين خطاها نيز همچنان توهم كفايت و كارداني داشت. قطعا با اين خلق‌وخو يا اصلا به صدارت نمي‌رسيد يا اگر مي‌رسيد دوام نمي‌آورد، اما چنانكه نوشته‌اند: «در مزاج مظفرالدين‌شاه نفوذ داشت.» و همين نفوذ، راهش را تا راس هرم قدرت هموار كرد. نفوذي چنان عميق كه مي‌توانست دستورات سلطنتي را ناديده بگيرد و حتي حكمي مخالف حكم شاه صادر كند. بيشتر دربارياني كه او را در تصاحب صدارت ياري داده بودند، بعد كه ديدند به دردشان نمي‌خورد، دشمنش شدند. اما زورشان ديگر به او نمي‌رسيد. پس قدرت در دست عين‌الدوله ماند و او، براي دوره‌اي كه چندان هم طولاني نشد، هر آنچه فكر مي‌كرد درست است، انجام داد. باور داشت كه درآمدهاي واقعي دولت بسيار بيشتر از آن چيزي است كه به خزانه واريز مي‌شود و حاكمان محلي و مستوفي‌ها با دستكاري در حساب‌ها، بخشي از عايدات دولتي را مي‌خورند. عاجز از درك واقعيت‌هايي مثل بحران اقتصادي و فقر عمومي، به جان ايالت‌ها افتاد و زير هيچ منطق و استدلالي - درباره نادرستي نگاهش - نرفت. البته بيشتر حكام محلي و مستوفي‌ها فاسد و دست‌كج بودند، اما حساب‌كشي از آنها چاره بحران نبود و مشكل اصلي، آن فقر عميق و مزمن را تدبير نمي‌كرد. اتفاقا در اجراي اين تصميم، فشار به مردم عادي بيشتر شد، چون حاكماني كه عين‌الدوله به جانشان افتاده بود از مخارج خودشان كم نكردند (و كم نمي‌كردند) و به رسم استبداد، فشار به خود را با فشار به مردم جبران كردند. براي جبران آنچه بيشتر از قبل به صدراعظم مي‌پرداختند، مردم بي‌دفاع را بيشتر در تنگنا گذاشتند و به بهانه‌هاي مختلف، ماليات و باج و خراج بيشتري از آنان گرفتند. خلاصه، حكومتي كه ديگر ميان مردم اعتبار و مقبوليتي نداشت، مسبب رنج و فشاري تازه برايشان شد. بدتر اينكه چندي بعد وبايي مرگبار -كه گويا منشا آن هند بود - در كشور شايع شد و جان هزاران نفر از مردم ما را تقريبا در همه ايالت‌ها گرفت. دولت نه طرحي ولو نصفه‌نيمه براي مقابله با آن داشت و نه كوششي در مهار آن به كار بست. گوشه‌اي ايستاد و مرگ آن ‌همه انسان را تماشا كرد. راستش آن دولت و آن تشكيلات، حتي اگر طرح و تدبيري هم داشتند، توان اجرايش را نداشتند. خود شاه كه هر روز به دعانويس محبوبش، مشهور به سيد بحريني پناه مي‌برد و براي ايمني از اين بلاي فراگير از او كمك مي‌گرفت، گويا سند چند زمين مرغوب در تهران و اطراف تهران را هم به نام اين دعانويس زد. گاه و بي‌گاه هم به عين‌الدوله مي‌گفت دلش براي اروپا تنگ شده است و به سفري تازه براي تجديد قوا و ادامه درمان نياز دارد. عين‌الدوله چند بار بحث مشكلات مالي را پيش كشيد، اما هوس شاه آرام نگرفت. پس در پاسخ به اصرارهاي بچه‌گانه شاه، به او قول داد از ماليات سال آينده، مبلغي را براي هزينه‌هاي سفر تازه به اروپا كنار مي‌گذارد. همين كار را هم كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون