• 1404 شنبه 15 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6132 -
  • 1404 شنبه 15 شهريور

غر زدن، زبان دوم مادری ما

بابك نبي

ما در سرزميني زندگي مي‌كنيم كه غر زدن بدل به يك زبان مادري ثانويه شده است؛ زباني كه همه‌جا جاري است؛ از تاكسي و اداره گرفته تا شبكه‌هاي اجتماعي. كافي است چيزي به چشم‌مان بخورد تا بي‌درنگ اعتراض كنيم؛ گاهي با صداي بلند، گاهي در سكوتي كه طعم تلخي دارد.
كافي است خبري در باد بپيچد. قرار است كنسرتي ملي و رايگان برگزار شود. هنوز پرده بالا نرفته، پيش‌درآمد شكايت آغاز مي‌شود: چرا اين خواننده؟ چرا در اين شهر و نه آن شهر؟ چرا رايگان؟ و اگر فردا اجرا شود، بي‌ترديد اعتراض تازه‌اي آماده است: ازدحام، شلوغي، بي‌نظمي... همان شب، كنسرتي ديگر با بليت‌هاي چند صد هزار توماني اجرا مي‌شود؛ اين‌بار فريادمان از گراني بلند است. انگار نه رايگان بودن خشنودمان مي‌كند و نه ارزشمند بودن.
در كافه‌اي كوچك، فنجان قهوه بيش از حد تلخ است و غر مي‌زنيم. در رستوراني لوكس، همان قهوه زيادي شيرين است و باز اعتراض مي‌كنيم. وقتي نان ارزان مي‌شود، كيفيتش را بهانه مي‌كنيم؛ وقتي گران مي‌شود، قيمتش را. در خيابان، اگر پليسي سخت‌گيرانه جريمه كند، مي‌ناليم از قانون‌زدگي. اگر پليسي نباشد، از بي‌نظمي.
چنين است كه ما بدل شده‌ايم به بازيگران يك نمايش بي‌پايان؛ نمايشي كه نه كارگرداني دارد و نه پاياني. صحنه‌اش كوچه‌ها و كافه‌ها و صفحه‌هاي مجازي است و تماشاگرانش خود ما هستيم. هر كدام شكايت مي‌كنيم، ديگري صدايمان را مي‌شنود و او نيز شكايت مي‌كند و اين چرخه همچنان ادامه دارد.
اما اين همه ماجرا نيست. پشت اين هياهوي پيوسته، زخمي عميق پنهان است؛ زخمي از جنس بي‌اعتمادي و هراسي قديمي از اميد. انگار از شادي كردن واهمه داريم؛ گويي رضايت، خانه‌اي است متروك و فراموش ‌شده كه جرات بازگشت به آن را نداريم. ترجيح داده‌ايم كنار ويرانه‌هايش بنشينيم و غر بزنيم تا مبادا كسي جسارت كند و ثابت كند هنوز مي‌توان در آن زندگي كرد.
شايد وقت آن رسيده باشد كه لحظه‌اي از اين نمايش كنار بايستيم. شايد كافي باشد به جاي تمركز بر تاريكي، چراغي كوچك روشن كنيم. قهوه تلخ هم مي‌تواند بهانه‌اي براي خنديدن باشد، كنسرت شلوغ هم مي‌تواند مجالي براي دست زدن. حتي همان نان بي‌كيفيت هم مي‌تواند سفره‌اي گرم بسازد. غر زدن آسان است، مثل غبار. اما رضايت، دشوار است، مثل روشنايي. ما در بزنگاه اين انتخاب ايستاده‌ايم: مي‌خواهيم شهروندان سايه‌ها باقي بمانيم يا همسايگان نور باشيم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون