ادامه از صفحه اول
ماه ايران در خسوف
تاريخ نشان داده است كه سايهها گذرا هستند، خسوف ميگذرد و چهره ماه شفافتر، سفيدتر، نورانيتر و صيقليافتهتر از پيش از ( زحيلگرفتگي) نمايان ميشود. به فرهنگ عاميانه ايراني اگر توجه كنيم، زدودن زحيل از چهره ماه اما به فعاليت ما زمينيان وابسته است. در قديم وقتي ماه را زحيل ميگرفت، مردمان بيكار نمينشستند؛ بر حلب ميكوفتند، آوازهاي حزين سر ميدادند تا زحل بهراسد و نحسي خود را از چهره ماه بردارد.
ايران بارها و در طول سدهها از دل بحرانها برآمده و دوباره درخشيده است. پرسش اصلي اين است: آيا ايران امروز ميخواهد و ميتواند دوباره نور خود را بازيابد؟
براي اين كار، ايران نيازمند دو انتخاب راهبردي است: نخست، انتخابي در سياست خارجي؛ حركت از مسير تقابل دايمي به سمت تعامل هوشمندانه. اين تعامل هرگز به معناي تسليم يا چشمپوشي از منافع نيست، بلكه به معناي بازيگري فعال و خلاق در نظام بينالملل است. درست همانطور كه كشورهايي چون تركيه يا هند توانستهاند از ميان قدرتهاي بزرگ راه خود را بيابند، ايران نيز ميتواند به جاي تكيه صرف بر يك راهبرد بيرون از نتيجه، راهبردهاي هوشمندانه ديگري در روابطش با جهان تعريف كند.
زدودن خسوف خونبار از چهره ژئوپليتيك ايران به تغيير راهبرد، به از خود گذشتگي، شايد به نوعي ايثار نيازمند است. مگر جز آن بود كه رزمندهاي با ايثار جان، خود را بر ميدان مين ميافكند تا ديگر همرزمان عبور كنند و در پشت ميدان مين زمينگير نشوند؟ مردان ديپلماسي و سياست نيز امروز به چنين ايثارهايي بايد تن بسپارند. ديدار در نيويورك يا ديدار در تهران همان ميدان ميني است كه مرد سياست، امروز بايد جان سياسي خود را به آن بسپارد. خسوف امريكا بر چهره ماه ايران جز از مسير يك ايثار زدوده نخواهد شد و آن ايثار يك ديدار است: يا در نيويورك، يا در تهران.
دوم، انتخابي در سياست داخلي: تقويت اعتماد ملي، بازسازي اقتصاد و ايجاد شفافيت است. بدون اين پايه دروني، هيچ سياست خارجي پايداري شكل نخواهد گرفت. ايران زماني ميتواند بدرخشد كه زخمهاي درونياش التيام يابد و ظرفيتهاي اقتصادي و اجتماعياش فعال شوند.
ويژگي ديگر خسوف اين است كه هنگام وقوع، همه نگاهها به ماه دوخته ميشود. ايران نيز اكنون در كانون توجه جهاني است. چه در بحران انرژي اروپا، چه در مسيرهاي ترانزيتي چين، چه در كشاكشهاي امريكا با خاورميانه. اين توجه، فرصتي است كه اگر درست مديريت شود، ميتواند آغاز روشنايي تازهاي باشد.
از اين رو، «ماه ايران در خسوف» تنها يك تصوير از خاموشي نيست، بلكه هشداري است درباره طولاني شدن سايهها و همزمان اميدواري و تدبير براي پايان آن. سايهها گذرا هستند، اما اگر دراز شوند، نسلها را در تاريكي فرو ميبرند. تصميم امروز ايران ميتواند تعيين كند كه اين خسوف، يك گرفتگي كوتاهمدت باشد يا به رويت نسلي طولاني بدل شود. سرنوشت ايران، همچون ماه، ميان سايه و نور در نوسان است. انتخاب با ماست كه اين خسوف را كوتاه كنيم و روشنايي را دوباره به آسمان ژئوپليتيك ايران بازگردانيم.
آشتي درون، تنها راه عبور از بحرانها است
حاكميت براي ورود به اين مرحله شايد بيش از هر چيز بايد روي نقاط مثبت ارتباط با ملت تمركز كند و آنها را تقويت کرده و اختلافات را كنار گذارد تا بتواند رمز موفقيت براي حل بحرانها را جستوجو كند.
درواقع آنچه امكان تحقق توسعه و پيشرفت را براي كشور فراهم ميكند، مشاركت شهروندان و پيمان بر سر اشتراكات است. براي رسيدن به اين نقطه ضروري است، از مردم تجليل شود. بايد به زبان ارتباط و پذيرش حقوق آنان راه بهبود با كمك آنها جستوجو شود. آشتي درون راه دستيابي به آشتي بيروني است.