سينما حقيقت مستند تورم
عباس عبدي
در فضاي مجازي فيلمهاي كوتاه زيادي ديده ميشود. برخي خندهدار، برخي تأسفآور، برخي تنبهآميز، برخي هم ويژه هستند، به اين معنا كه همه اين ويژگيها را با هم دارند. اخيرا فيلمي كمتر از يك دقيقه ديدم كه يك كيف بزرگ پر از پولهاي اسكناس بود؛ و يك نفر كه لهجه جنوبي داشت با حسرت دردناكي توضيح ميداد كه اين چمدان ارثيه پدربزرگ آنهاست كه به ارث گذاشته است و آن را پنهان كرده بود و پس از مرگش به دست آنان افتاده است. دهها بسته صدتايي اسكناسهاي ۲۰۰ توماني و ۵۰۰ توماني و... همه به نسبت نو بودند كه نشان ميداد، پدربزرگ از دو يا سه دهه پيش آنها را براي روز مبادا يا حتي به ارث گذاشتن جمعآوري و پنهاني نگهداري كرده است. اگر من داور فيلم باشم و اين فيلم ساده ۴۵ ثانيهاي براي مسابقه در جشنواره «سينما حقيقت؛ فيلمهاي مستند كوتاه» نيز در مسابقه شركت كرده باشد حتما به آن راي مثبت ميدهم. چون به اين خوبي نميتوان بدبختي و فلاكت ناشي از تورم را به تصوير كشيد. آن فرد با حسرت زياد توضيح ميداد كه اين پولها به چه درد ما ميخورد؟ الان دنبال يك كيسه سيمان هستيم ولي اين پولها دردي را دوا نميكند. گويي يك مشت كاغذ رنگي بيارزش بود. ارث يكي از موضوعات جذاب براي ساختن فيلمهاي سينمايي است ولي اين مورد را بايد عجيب دانست. فرض كنيد كه متوسط تاريخ جمعآوري و نگهداري اين پولها به ۲۵ سال پيش برگردد. قيمتهاي ارز، طلا و مسكن در اين فاصله چه تغييري كرده است؟ ارز و طلا حدود ۲۰۰ برابر شده است. قيمت مسكن بعضا تا ۱۰۰۰ و ۱۵۰۰ برابر هم شده است. اگر همه آن پولها را حدود ۳ ميليون تومان بدانيم، با آن ميتوانست آپارتماني بخرد كه امروز حداقل ۳ ميليارد تومان ارزش داشت و مهمتر اينكه در اين ۳۰ سال نيز به قيمت امروز معادل همين رقم را اجاره گرفته بود. پرسش اين است كه ارزش اين پول كجا رفته است؟ آيا پول بيارزش شده؟ يعني چه كه پول بيارزش شده؟ چرا بيارزش شده؟ براي نمونه زماني در ۴۰ سال پيش يك كامپيوتر PC با حافظه هارد ۲۰ مگابايت و رم زير يك مگابايت، رقم عجيب ۲۰۰ هزار تومان بود. آن زمان با اين مبلغ ميشد يك آپارتمان كوچك خريد. اين مبلغ حدودا ۱۰۰ برابر حداقل دستمزد كارگر بود. امروز آن كامپيوتر را كسي مجاني هم نميگيرد. چرا؟ چون پيشرفت فناوري آن را بيارزش و از رقابت خارج كرده و اين تقصير كسي نيست. ارزش واقعي آن كم شده است، ولي كيفيت واقعي آن تغييري نكرده است. در حالي كه اين مساله درباره پول فرق ميكند. ارزش پول كم نميشود، قدرت خريد آن كم ميشود. مثل آنكه يك ليتر شير خالص داريد، ۱۰۰ ليتر آب هم به آن اضافه كنيد، اين مايع جديد حتي بيارزشتر از آب خواهد شد. پس اولين پرسش اين است كه چه كسي به آن آب بسته است؟ دولت. كدام دولت؟ همان دولتي كه مدعي است ميخواهد خدمت كند. آن پيرمرد دركي از تورم نداشته است. به گمانش پشتوانه اين پول طلاست و هر گاه ببرد بانك معادل پشتوانهاش به او طلا ميدهند.
علت تورم نيز روشن است. دولت هر سال مقدار معيني شير توليد ميكند و قرار است به هر كس يك ليتر بدهد. ولي هنگامي كه توليد شير كم ميشود يا تعداد افراد بيشتر ميشود، راحتترين كار را كه اضافه كردن آب به شير است، انتخاب ميكند. مثلا اگر مصرفش دو برابر شود و نتواند شير بيشتري توليد كند به همان ميزان آب داخل شير ميريزد و اين غشِّ در معامله و حرام است. آقايان علما كه خيلي نسبت به جزييات امور حساس هستند، چرا درباره اين سرقت آشكار از جيب مردم حكم يا فتوايي صادر نميكنند؟ وضعيت آن جواني كه با غم و حسرت اين كيف پول را ميديد و با ناله ميگفت من با اين پول چه كنم؟ به چه دردم ميخورد؟ حكايت و زبان حال مردمي است كه درگير تورم ناشي از افزايش نقدينگي و بزرگ شدن دولت و كاركنان آن هستند. از سال ۱۳۵۴ تاكنون شاخص قيمتها در ايران بيش از 30 هزار برابر شده است. اين مداومترين تورمي است كه احتمالا يك اقتصاد در طول تاريخ داشته است. حال ايران فقط در شرايطي ميتواند به رشد و توسعه رفاه و آرامش برسد كه بتواند جلوي تورم را بگيرد و آن را به زير ۵ درصد بياورد و اجازه ندهد كه دوباره دو رقمي شود. در غير اين صورت هيچ تحول پايدار و عميقي را شاهد نخواهيم بود. چرا در اين شرايط حساس به اين مساله پرداختم؟ چون اين اتفاق نيز بدون متعارف كردن روابط خارجي و ايجاد تحول مثبت به سوي مردم در داخل امكانپذير نخواهد بود.