راه نيويورك از تهران عبور ميكند!
نصرتالله تاجيك
سفر آقاي پزشكيان به نيويورك و اصولا سفرهاي ديپلماتيك و حضور در مجامع بينالمللي در هر حال بخشي جدانشدني از فعاليتهاي سياست خارجي هر كشور براي تبيين مواضع و گسترش و تحكيم روابط دو و چندجانبه و بينالمللي كشورها به منظور يارگيري و اجماعسازي به شمار ميرود. با اين حال، واقعيت آن است كه در فضاي رسانهاي ما، اين سفرها اغلب با نگاه احساسي، هيجاني يا غيركارشناسي تحليل ميشوند و از زواياي تخصصي به آنها نگريسته نميشود. گاهي تيترهايي در مطبوعات منتشر ميشود كه فاصله زيادي با واقعبيني دارد و اين امر موجب ميشود افكار عمومي از ماهيت واقعي تحركات ديپلماتيك دور بماند. مشكل ما و رسانههايمان اين است كه به جاي اينكه ببينيم كي همراه آقاي پزشكيان ميرود؟! نميپرسيم چرا ميرود؟! براي چه كاري؟! و چه ابزاري دراختيار دارد؟! و آيا ابزار و اين كارها مفيد و موثرند؟! اما عموم تحليلگران معتقدند كه رييسجمهور اگر امسال دست خالي و بدون يك اقدام بازي بههمزن، با اين آسيبهايي كه ديدهايم، به نيويورك برود، چيزي عايد اهداف سياست خارجي كشور نخواهد شد!
نكتهاي كه نبايد فراموش كرد اين است كه اساس ديپلماسي بر مذاكره و تفاهم استوار است. ما نيز در مقطع كنوني به مذاكره نياز داريم. شرط موفقيت در هر نوع ديپلماسي چه در روابط دوجانبه و چه در تعاملات چندجانبه و بينالمللي توجه بازيگران به دغدغههاي طرف مقابل است. اگر كشوري صرفا بر خواستهها و اهداف خود پافشاري كند، بدون آنكه درك كند طرف مقابل چه نگرانيها و اولويتهايي دارد، امكان رسيدن به تفاهم واقعي فراهم نخواهد شد. البته درنظر گرفتن دغدغههاي طرف مقابل به معناي پذيرش اهداف و منافع آن كشور نيست، بلكه به معناي درك متقابل براي يافتن راهحلهاي مشترك است.
با اين همه در شرايط كنوني و با توجه به سطح بالاي تنش ميان ايران و امريكا، بعيد به نظر ميرسد كه ديدارهاي سطح بالا ميان مقامات دو كشور در حاشيه نشست مجمع عمومي امكانپذير يا ثمربخش باشد. روابط دو طرف طي سالهاي اخير آسيب جدي ديده و هنوز بستري براي گفتوگوي مستقيم در سطوح عالي شكل نگرفته است. مشكل اصلي سياست خارجي كشور اين است كه تكليفمان با خودمان روشن نيست! همه فكر ميكنند آقاي پزشكيان با ترامپ ملاقات كند، شقالقمر ميشود! اما جداي از عملي نبودن، او خواستههاي مشخص و غيرمعقولي دارد كه ناشي از تفكر غلطي است كه ايران را در يك قدمي تسليم ميپندارد! نميشود داستان هزار و يكشب برايش گفت! از اين سو بعضي كنشگران سياسي جوري از گرفتن اختيارات صحبت ميكنند كه گويي مشكل در نيويورك حل ميشود! خير! مشكل در تهران حل ميشود كه ما هم چوب را نخوريم و هم پياز را! تا زماني كه ندانيم چگونه با استراتژي درست كشور را از اين چاهي كه ما را در آن انداختهاند، بيرون بياوريم! همه مسوولان كشور هم دسته جمعي به نيويورك بروند اتفاقي نميافتد!
از اين رو، به نظر ميرسد در سفر پيشرو، تمركز بيشتر بر گفتوگو با مقامات اروپايي باشد و تلاش شود يا انتظار ميرود رييسجمهور و وزير امور خارجه كشورمان در ديدارهاي خود با رهبران اروپايي بر دو محور اصلي تاكيد كنند: نخست، ارايه توضيحات و راستيآزماييهاي لازم براي نشان دادن جديت و پشتوانه حاكميتي مواضع ايران و در وهله دوم، تلاش براي دستيابي به يك تفاهم اوليه در نيويورك، در حاشيه نشست مجمع عمومي سازمان ملل. چنين تفاهمي ميتواند زمينهساز گامهاي بعدي در مسير ديپلماسي باشد و راه را براي تعاملات آينده در زمينه برنامه هستهاي ايران هموار كند.
اما يكي از ديگر معضلات كنوني ايران، شكل روابطش با آژانس بينالمللي انرژي اتمي است. لازم به ذكر است كه اخيرا شوراي عالي امنيت ملي بيانيهاي منتشر كرده است، اما واقعيت اين است كه در اين بيانيه درباره سطح و مراحل تعليق تعهدات هستهاي، بهطور مشخص اشارهاي به جزييات نكرده است، از همين رو هنوز پرسشهاي كارشناسي متعددي باقي مانده است: آيا صرفا تعهدات خارج از پادمان متوقف خواهد شد يا اجراي تعهدات پادماني نيز در دستور كار قرار ميگيرد؟ اينها مسائلي است كه بايد در سطوح تخصصي و كارشناسي مورد بررسي قرار گيرد. با اين حال، واقعيت آن است كه تلقي من نيز اين است كه مجموعه اقدامات اخير بيشتر كاركردي بازدارنده دارند؛ به اين معنا كه تهران در آستانه فعال شدن مكانيسم «اسنپبك» قرار نگيرد. در عين حال، اگر اين ساز و كار فعال شود، اين قبيل اقداماتي كه در بيانيه آمده اجرا خواهد شد، اما به عقيده من اروپا نفع زيادي از اجراي اسنپبك نميبرد و سعي ميكند در پرونده هستهاي ايران باقي بماند تا بتواند از آن به عنوان ابزاري براي امتيازگيري استفاده كنند؛ هم از ايران و هم از امريكا. كشورهاي اروپايي به نيابت از واشنگتن تلاش ميكنند در اين حوزه فعال باشند تا در ازاي همراهي با ايالاتمتحده، در پروندههايي چون جنگ اوكراين و تحولات بينالمللي، امتيازاتي به دست آورند. با اين حال، اگر روند فعلي به سمت حل و فصل يا تمديد توافقها سوق يابد، اروپا همچنان فرصت نقشآفريني خواهد داشت؛ چه در پرونده هستهاي ايران و چه در ساير موضوعاتي كه در تقابل با امريكا پيگيري ميكند.
در اين ميان، اما ايران نيز بارها اعلام كرده است كه با پذيرش نظارتها و راستيآزماييهاي سختگيرانه مشكلي ندارد؛ حتي در گذشته پيشنهاد داده بود كه براي اثبات پايبندي خود و نشان دادن اينكه به دنبال دستيابي به سلاح هستهاي نيست، اين نوع نظارتها را بپذيرد هرچند تاكنون مورد پذيرش اروپا قرار نگرفته است. توافق قاهره ميان ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي نمونهاي از همين رويكرد بود. اما مشكل آنجاست كه پس از اين توافق، اروپا و امريكا همراهي لازم را نشان ندادند. اروپا از يكسو شرط همكاري ايران با آژانس را پيش ميكشد تا مانع اجراي اسنپبك شود، اما از سوي ديگر هنگامي كه ايران همكاريهاي خود را با آژانس بينالمللي انرژي اتمي مستند ميكند و آن را به شكل نقشهراه يا بيانيه مشترك در ميآورد، طرفهاي اروپايي به تعهدات خود پايبند نميمانند.
تناقض رفتاري اروپا به همينجا ختم نميشود؛ آنان درحالي كه امريكا را ديگر مشاركتكننده برجام نميدانند، همزمان از ايران ميخواهند با واشنگتن وارد مذاكره مستقيم شود! در حالي كه به وضوح ميبينيد امريكا علاقهاي براي مذاكره نشان نميدهد! اين تناقضات، همراه با محدوديت اختيارات مستقل اروپا و نقش نيابتياش از امريكا، علاوه بر اهداف غيرشفاف ترامپ و مشكلات شخصيتياش و چنددستگي در تيم سياست خارجياش، عملا روند ديپلماسي را دشوار كرده و مانع از آن شده است كه گفتوگوها به نتيجه برسند. از همين رو ميتوان گفت يكي از مهمترين دلايل اين رفتارهاي متناقض نيز بازدارندگي آسيب خورده ايران سياستهاي خاورميانهاي ايران است. لذا غربيها به دنبال فشار حداكثري و امتيازگيري هستند. به عقيده من اروپا رفتار منصفانه و عاقلانهاي ندارد و اين رويكرد بيش از پيش بر شرايط پيچيده ديپلماسي ايران سايه انداخته است.
با اين همه با اين گزاره خيلي موافق نيستم بعد از فعالسازي ماشه شاهد رويارويي ديگري ميان ايران و اسراييل هستيم. به نظر ميرسد در مواردي نوعي بدبيني و بزرگنمايي در ارزيابي شرايط ديده ميشود. درست است كه اسراييل درنهايت حملاتي را به ايران انجام داد و موجب رقم خوردن جنگ دوازده روزه شد اما اين به معناي آن نيست كه با اجراي مكانيسم ماشه و بازگشت تحريمها، مشروعيتي براي حمله نظامي به ايران ايجاد شود. اين نگاه حتي به ايالاتمتحده نيز مصداق دارد. واقعيت آن است كه دغدغه اصلي و بزرگ امريكا و اسراييل، همچون گذشته، موضوع هستهاي ايران است. همانطور كه اروپا بيشترين تمركز و هدف خود را بر ذخاير اورانيوم با غناي ۶۰درصد قرار داده، واشنگتن و تلآويو نيز بيشترين حساسيت را نسبت به سايتها و فعاليتهاي هستهاي ايران دارند. البته اكنون نميتوان شرايط را به صورت قطعي پيشبيني كرد و مدعي شد رويارويي نظامي شكل خواهد گرفت يا خير اما من احتمال آن را حتي به فرض فعال شدن مكانيسم ماشه كم ميدانم. ادامه روند بستگي زيادي به سطح همكاري ايران با آژانس بينالمللي انرژي اتمي و همچنين به سرانجام «بيانيه قاهره» دارد. اگر اين همكاريها به گونهاي پيش برود كه آژانس قانع شود و شوراي حكام در گزارشهاي بعدي خود همكاريهاي ايران را تاييد كند، مسير متفاوتي پيش روي ايران قرار خواهد گرفت. اما اگر روند همكاري متوقف شود و ايران همزمان گامهاي جديدي در حوزه غنيسازي بردارد، طبيعتا فضاي ديگري شكل خواهد گرفت. با اين همه، به باور من اين تحولات مستقيما به مكانيسم ماشه يا بازگشت تحريمها گره نخورده است. حتي اگر اين تحريمها فعال نشود، اما ايران همچنان بر غنيسازي در سطوح بالا تاكيد كند، طبعا مشكلات با آژانس پابرجا خواهد ماند و اختلافات با امريكا و اسراييل نيز ادامه پيدا خواهد كرد و تبعات خود را دارد.
استاندار پيشين و ديپلمات بازنشسته