به مناسبت درگذشت ستاره سينماي هاليوود
شمايل آرام ستاره روشنفكر
اميرابراهيم جلاليان
چارلز رابرت ردفورد، از چهرههاي شاخص سينماي هاليوود در نيم قرن اخير؛ بازيگر، كارگردان، تهيهكننده، و موسس جشنواره ساندنس و فعال اجتماعي بود.
نقشهاي او اغلب متكي با ظرافت، سكوت و ژستي كه بازتاب ذهن است، نه فقط گفتار و حركت بوده است. او با حضورش در مركز ثقل فيلمها شخصيتي چالشپذير و تامل برانگيزي خلق ميكرد او نقش قهرمان سقوط كرده و آدمهايي را بازي كرده كه با تناقضات انساني روبهرو هستند.
نقشهايي كه قهرمان كامل نيستند، آدمهاي داراي ضعف با مرزهاي اخلاقي نامشخص و پيچيدگي دروني، با اين ويژگي توانست به فيلمهايش عمق بدهد.
يكي از نقاط برجسته او - اگر چه ظاهر جذاب داشت - ولي هيچگاه اجازه نداد كه تنها دليل ارزشگذاري فيلمها و نقشهايش باشد. تأثيرش بيشتر از چگونگي بودن اوست، نه فقط صورتي كه داشت. او با انتخابهاي متنوع، نقشهاي متفاوت، كارگرداني و حمايت از فيلمهاي مستقل نشان داد كه تصوير زيبا ميتواند با محتواي قويتر همراه باشد.
اغلب در رل انسانهاي مستقل و شجاعي بازي ميكرد كه در پس ظاهر آرامشان شورش يا حساسيتي پنهان بود. ابهت خاص او در صحنه همراه با نوعي بياعتنايي مطمئن، نسبت به جذابيت ظاهرياش باعث ميشد كه مخاطبان، روابطي صميمانه با شخصيتهاي او برقرار كنند.
ردفورد سینما را با سكوت و صداقت فتح كرد و اين شاخصهاي بود براي محبوبيت و ماندگارياش در سينما و حتي مابين هم نسلهايش.
نخستين حضور جدي او برميگردد به سال ۱۹۶۶ و بازي در آثار قابل توجهي چون فيلم دراماتيك «اين ملك محكوم است» (به كارگرداني سيدني پولاك)، «تعقيب» (آرتور پن) و فيلم كمدي عاشقانه، «پابرهنه در پارك» (جين ساكس). اما موفقيت سينمايي بزرگ او در سال ۱۹۶۹ با فيلم «بوچ كسيدي و ساندنس كيد» رقم خورد كه با بازي پل نيومن و كاترين راس به اثري ماندگار مبدل شد. به واقع نقطه عطف و شكوفايي ردفورد در اين فيلم شكل گرفت. دهه هفتاد ميلادي دوران طلايي سينماي هاليوود و همچنين شگفتيسازي براي رابرت ردفورد به حساب آمد. او از ابتداي دهه هفتاد ميلادي تا نيمه دهه هشتاد براي بازي در فيلمهاي ماندگاري چون «نيش» (ساخته جرج روهيل) در كنار پل نيومن موفق به دريافت جايزه اسكار شد و اين درخشش در «آنطور كه بوديم» (سيدني پولاك) و «گتسبي بزرگ» (جك كليتن)، «سه روز كركس» (سيدني پولاك) و فيلم برجسته و تحسين شده «همه مردان رييسجمهور» (آلن جي پاكولا) ادامه پيدا كرد. اثري سياسي با موضوعيت رسوايي واترگيت و استعفاي نيكسون روايت ميشود و در ادامه، فيلم جنجالي و دراماتيك «بروبيكر» كاري از (استوارت روزنبرك) و «خارج از آفريقا » (سيدني پولاك) كه حلقه موفقيتهاي ردفورد را كامل و متمايز و ارزشمندتر كرد. او توانايي و انعطاف بازي در خيلي از شخصيتها و رلها را داشت. البته در برخي فيلمها، نقش قهرماني با ظاهر زيبا، صدا و جنسيتي خاص، باز هم به شكلي تكراري ديده ميشد كه كمتر به لايههاي متفاوت شخصيت اجازه بروز ميداد.
موفقيت ردفورد به بازيگري محدود نماند. او از اوايل دهه ۸۰ ميلادي به كارگرداني و توليد فيلم روي آورد. نقطه اوج اين مسير، كارگرداني با فيلم «مردم معمولي» درامي اقتباسي از رماني درباره فروپاشي يك خانواده امريكايي است و ردفورد شخصا برنده جايزه اسكار بهترين كارگرداني شد. پس از آن، آثار ديگري ساخت كه مهارت او در قصهگويي را اثبات كند مانند فيلمهاي «رودخانهاي از ميان آن ميگذرد» و فيلم «مسابقه تلويزيوني» خلاقيت در بُعد كارگرداني و شناخت زبان سينما نشان داد كه ردفورد علاقهمند است، فساد ساختاري و پيامدهاي اجتماعي آن را در فيلمهايش بازتاب بدهد و همين موضوع به چهار نامزدي اسكار براي اين فيلم انجاميد.
بعضي كارهاي او به لحاظ سينمايي تحسين برانگيز است، اما همراه با ضعفهايي در روايت يا تعادل داستاني است و مطمئنا همه ساختار او به يك اندازه موفق نبودهاند، مخصوصا در مقايسه با آثار بسيار قوي همنسليهايش خصوصا آثار جديدترش كمتر ديده شدند يا نقدهاي متفاوتي گرفتند اما ردپاي ردفورد در تاريخ سينما و جامعه به مثابه پلي است ميان قصهگوييهاي انساني و اميد به آيندهاي سازگار با طبيعت. ميراثي كه الهامبخش فيلمسازان و دوستداران سينما است.
به طور كلي آنچه او را برجسته ميكند. كاري كه انجام داده، نه فقط براي سرگرمي، بلكه براي تأمل، براي طرح مسائل انساني، اخلاقي و اجتماعي بود و توانست در ميان سيلي از ستارگان هاليوود تركيبي از زيبايي، استعداد و انتخابهاي معنادار را حفظ كند.
ِاو مسيري بين سينماي هاليوود كاملا تجاري و سينماي مستقل به وجود آورد، تصوير مرد ايدهآل و شخصيت انساني با ترديد و نقص به زبان ديگر، بزرگترين ارزش او در آن بود كه نشان داد يك قهرمان ِ سينمايي ميتواند انساني باشد نه فقط در نقش، بلكه در زندگي؛ و بتواند و بخواهد تغيير كند، بخواهد ببيند، بخواهد مسوول باشد.
او نه فقط در دوران اوجش، بلكه در سنين بالاتر هم با پايداري و تحول در طول زمان نيز توانست نقشهايي بپذيرد كه نشان از بلوغ، تأمل و نوع گزينش در كارش باشد.
رابرت ردفورد همچنين در دهههاي بعد به موضوعات تاريخي و سياسي علاقه نشان داد. فيلم «توطئهگر» را در سال ۲۰۱۰ ساخت كه داستان محاكمه يكي از همدستان ترور لينكلن را روايت ميكرد. همچنين فيلم ديگري به نام «شراكتي كه نگاه ميداري» را در سال ۲۰۱۲ كارگرداني كرد که پيرامون بازگشت يك فعال راديكالي دهه ۶۰ بوده. در اين آثار، ردفورد موضوعاتي چون عدالت اجتماعي و كنشگري مدني را مطرح كرد. سبك كارگرداني او، بر تصوير طولاني نماها و فاصلهگذاري عاطفي تأكيد داشت كه به برجستهسازي جنبههاي تراژيك و انتقادي قصه كمك ميكرد.
ردفورد همچنين به عنوان يكي از ليبرالهاي شاخص هاليوود شناخته شد و سالها در حوزه محيطزيست فعاليت داشت. او عضو هيات امناي شوراي دفاع از منابع طبيعي امريكا بود و يكي از چهرههاي مشخص موج نوي هاليوود و همزمان ستاره جريان اصلي سينما به شمار ميآيد. او با توجه به كسب جوايز بسياري همچون، اسكار، بفتا، گلدن گلوب، نشان افتخاري مركز كندي، جايزه انجمن بازيگران، مدال رياستجمهوري، اما با تفكر و ايده نوين با بنيانگذاري جشنواره فيلم ساندنس نقشي اساسي در معرفي سينماي مستقل امريكا ايفا كرد.
سينماگراني كه با حمايت ساندنس رشد كردهاند، امروز نامشان ديده و شنيده ميشود. اين بخشي از تأثير ماندگار ردفورد است و فعاليتهايش در زمينه محيط زيست و عدالت اجتماعي نشان داد كه هنر ميتواند با مسووليت همراه باشد و تا حد زيادي او حاضر بود اين مسووليت را بپذيرد. ردفورد اصولا با تاسيس جشنواره ساندنس و موسسه مربوط به آن، بستري ساخت تا فيلمهايي كه از جريان اصلي هاليوود فاصله دارند، ديده شوند. اين كارش نه فقط براي سينماگران بلكه براي تنوع فرهنگي مهم و تاثيرگذار بود.
نويسنده و منتقد سينما