پس از آتشبس
عباس عبدي
دو سال پيش كه حمله حماس به شهركنشينهاي نزديك به غزه آغاز شد، پيشبيني آينده آن غير ممكن مينمود، همچنان كه كسي در انتظار اصل آغاز اين پديده نيز نبود. در آن زمان پيشبيني وضعيت كنوني و آتشبس و عقبنشيني و آزادي اسرا و حال عمومي خاورميانه از محالات بود. از اين رو شايد پيشبيني آينده نيز نشدني باشد. ولي گمانهزني معقولانه مفيد است و من ميخواهم تحليلي را كه در ماههاي ابتدايي پس از جنگ نوشتم، اكنون با جزييات و نكات بيشتري بهروز و تقديم كنم. به نظرم اين جنگ در مبارزه فلسطينيها تغييري راهبردي ايجاد ميكند، همچنان كه اسراييل را هم دچار سرگشتگي راهبردي خواهد نمود. بزرگترين باخت اسراييل نه تعداد كشتهشدگان آن و نه شكست اطلاعاتي در آغاز جنگ و نه طولاني شدن اين جنگ است. بزرگترين شكست آن بيرون آمدن از پوشش مظلومنمايي هولوكاست و پوشيدن لباس جنايت و بروز آشكار اين رفتار است كه مساله را براي همه به ويژه حاميان آن در غرب روشن كرده است. نسل قديم اروپا به دليل هولوكاست خود را بدهكار اسراييل ميدانستند در حالي كه نسل جديد غرب با گرايش ضد اسراييلي بزرگ و بزرگتر ميشود و اين نقطه آغاز بحران اسراييل است، به شرطي كه فلسطينيها دقت كافي كنند و اجازه ندهند كه اين تصوير كنوني اسراييل از طريق رفتار و سياستهاي آنان بازسازي شود. در سوي مقابل فلسطينيها هستند كه اين پيروزي را نه فقط براي عمليات ۷ اكتبر كه براي مظلوميت و مقاومت جانانه مردم خود طي دو سال زندگي در غزه به دست آوردهاند. اگر امروز ميبينيم كه در سراسر اروپا عليه اسراييل تظاهرات ميشود، يا پارلمان اسپانيا تجارت اسلحه با اسراييل را منع ميكند، يا ايتالياييها شرمنده از اين هستند كه بايد با تيم فوتبال اسراييل مسابقه دهند، يا نتانياهو از ترس بازداشت، مسير هواپيماي خود به امريكا را تغيير ميدهد، بهطوري كه حتي روزنامه هاآرتص مينويسد: «اسراييليهايي كه از سفر اروپا بازگشتهاند ميگويند فلسطيني كه در سال ۱۹۴۸ با زور محو شد، امروز خارج از مرزهايش همهجا حاضر است. حضوري زنده، سرسخت و رنگارنگ.» يا براي اولينبار گرايش منفي به اسراييل حتي ميان يهوديان امريكايي بهشدت بالا رفته و بيش از ۶۰ درصد آنان معتقدند كه اسراييل در غزه مرتكب جنايت جنگي شده است و تظاهرات صدها هزار نفري عليه اسراييل در اروپا انجام ميشود و حتي امريكاي جنوبي كه هميشه حياطخلوت اسراييل و امريكا بوده به جايي رسيده كه رييسجمهور كلمبيا، نتانياهو را قاتل كودكان دانسته و به ترامپ ميگويد اگر ارتش خود را به غزه اعزام كني من نيز ارتش كلمبيا را اعزام كرده و ما خواهيم جنگيد. بالاخره، اينكه ترامپ هم ميگويد: «اسراييل نميتواند با جهان بجنگد.» بهطور ضمني ميگويد كه اسراييل با جهان در جنگ است. زماني گلدا ماير نخستوزير اسراييل گفته بود كه: «بعد از هولوكاست يهوديها حق هر كاري را دارند!» امروز افكار عمومي جهان پاسخ او را داده است كه زير پرچم مظلوميت نميتوان بدترين جنايات را كرد. اينها محصول و نتيجه منطقي جناياتش در غزه است. اين نقطه قوت فلسطينيها شده است. اين دو سال نشان داد كه جنگ آغاز ميشود، حتي در نابرابرترين موازنه نظامي، ولي جنگ راهحل نهايي نيست و چارهاي جز گفتوگو نيست. اين جنگ نشان داد؛ داوري جهان براي هر نيروي سياسي و هر كشوري مهم است، نه فقط داوري دولتها و شوراي امنيت؛ بلكه داوري ملتها و افكار عمومي جهان بسيار مهمتر شده است، زيرا اكنون و به دليل شبكههاي اجتماعي و سرعت انتقال فيلم، خبر و نظر، افكار عمومي جهان از طريق شبكههاي اجتماعي و مستقل از رسانههاي سنتي و رسمي به سرعت شكل ميگيرد. اسراييل كه هميشه سلطه بلامنازعي بر رسانههاي جريان اصلي جهان داشت، اكنون آن را از دست داده است و بارها نيز به اين ضعف اذعان نمودهاند. بنابراين به دست آوردن و حفظ همدلي و همراهي افكار عمومي جهان عامل مهم قدرت ملي است، قدرتي كه در جريان اين جنگ جابهجا شد. به ميزاني كه اسراييل آن را از دست داد، فلسطينيها آن را به دست آوردند و اين آغاز راه است، حفظ اين قدرت به مراتب سختتر از به دست آوردن آن است. اين هدف با تكيه صرف بر خطمشي نظامي به دست نميآيد، همچنان كه اسراييل عليرغم قدرت نظامي وسيع خود آن را نتوانست حفظ كند و از دست داد.
پرسش اين است كه اين وضعيت چه تأثيري بر ايران دارد؟ آيا همچنان ميتوان راهبرد گذشته را ادامه داد؟ آيا آن راهبرد نتيجهبخش بود؟ آيا ابزار اجراي آن راهبرد باقي مانده و موجود است؟ عدم تغيير راهبرد منطقهاي با اين حد از تحولات گسترده در جهان و منطقه، نشان ميدهد كه راهبرد قبلي؛ اصولا معطوف به واقعيت نبوده و بايد چاره ديگري انديشيد. اين يكي از مهمترين مسائل امروز ما است.