عناصر خاكي كمياب تغيير نقشه ژئوپوليتيك
علي آهنگر
ميدانيد چه شد؟ ديگر براي نفت در جهان جنگ نميشود. جنگهاي جهان از اين به بعد بر سر عناصر خاكي كمياب است. شيپور جنگهاي آينده جهان بر سر عناصر خاكي كمياب از جمعه ۱۸ مهر ۱۴۰۴ از اتاق بيضي شكل كاخ سفيد بانگ برداشت. اينبار ترامپ در صور اسرافيل دميد! قرن بيستم، قرن نفت، كه نه، قرن جنگ نفت بود. قرن جنگهاي قدرتهاي استعماري اروپا و بعدا امريكا با يكديگر بر سر نفت بود. در سرآغاز قرن بيستم، هر قطره نفت ارزش يك قطره خون را داشت. اين حرف را ژورژ كلمانسو، نخستوزير مغرور و فاتح جنگ جهاني اول، با پيپ كجي كه بر لب داشت و عصايي از سر تبختر كه به كاشي سالن ميكوبيد و شب كلاه موربي كه بر سر گذاشته بود، در جمع فاتحان جنگ، در كاخ تقسيم غنائم ورساي در پاريس ميگفت. اين قرن با دو جنگجهاني پيكر خود را با خون ميليونها انسان آلود. چون نيك بنگري ريشه اصلي هر دو جنگ جهانسوز، نه هيچ چيز ديگر، كه نفت بود. نفت بلا بود. روغن روشنايي شبهاي كاليفرنيا بود. سوخت كشتيهاي پسر عمو ويلهلم قيصر در ناوگان درياپيماي آلمان بود؛ موجب حسرت عموزادگان لندن در سياهي سياه زغال بود كه آلمان پيش افتاده بود در فتح درياها با كشتيهاي نفتسوز؛ در حالي كه ملوانان ناوگانهاي دريايي اعليحضرت هنوز در انبارهاي زغال كشتيها سياهي ميديدند و سياهي ميخوردند و سياهي ميسوزاندند. انگلستان چگونه ميتوانست به اين برتري آلمان دست يابد؟ بله پاسخ آسان بود: قرارداد دارسي و چشمه نفتون مسجدسليمان ايران. كشفي كه ايران و خاورميانه را در معرض آسيبهاي جنگ و رقابت تمامنشدني قدرتهاي جهاني قرار داد. وقتي كارچاقكن ادوين دريك، كه ديگران سرهنگ صدايش ميكردند، در آخرين روزهاي تابستان پنسيلوانيا در دره تيتوسويل با ابتداييترين تجهيزات دستساز آهنگران، توانست نخستين چاه نفت را در عمق ۲۱ متري به نفت برساند، هيچگاه گمان نميبرد ۵۰ سال ديگر دو جنگ جهاني به خاطرش برپا شود؛ اما شد.
طنز تاريخ نفت اما در اينجاست كه راكفلر، آن امپراتور تمامي تاريخ نفت، در سال ۱۸۷۶ يا ۷۷ تصميم ميگيرد يك بازار چند صد ميليون نفري در خارج از امريكا، كه ديگر اشباع شده بود، براي فروش تصاعدي نفت پيدا كند. در اين انديشه ماهرانه، او يك تانكر بزرگ نفت با ۵۰۰۰ فانوس راهي شانگهاي و كاخها و بزرگان چين ميكند. بله چين. چين آن روزگار ۴۰۰ ميليون نفر جمعيت داشت و بازار بكر و دستنخوردهاي براي اشتهاي سيريناپذير راكفلر بود. او با فرستادن يك تانكر نفت و هزاران فانوس، خانه اعيان و اشراف و خيابانها و ميادين شهرهاي بزرگ چين را با روشنايي معجزهمانندي روشن ساخت: اعجاز نفت و فانوس. اكنون ۱۵۰ سال از آن اعجاز ميگذرد. چين نه فقط كارخانه توليد جهان، كه مبدا ژئوپوليتيك تازه جهان در قرن ۲۱ شده است. چين حساسيتهاي نفتي قرن بيستم را كه براي هر قطرهاش، يك قطره خون مباح ميشد، به صنعت عناصر خاكي كمياب تغيير داده است. به نحوي كه ديگر آتش جنگ در خاورميانه برپا نخواهد شد. خاورميانه حالا براي ارضاي عطش هميشگي جنگ در درون خودش بايد به چيزي به جز نفت فكر كند. به هر چيزي كه صلح نباشد.
به داستان عناصر خاكي كمياب و تغيير ذائقه ژئوپوليتيك جهان برگردیم. دوباره به چين. جهان يك بار ديگر در ساعت 57: 10 صبح جمعه ۱۰ اكتبر/ ۱۸ مهر ۱۴۰۴ با توييت بلند و پر از خشم ترامپ به خود لرزيد. هيچ كس نميدانست دقيقا چه شده است. ترامپ در اين بیانيه خشماگين اعلام كرد چين بر روي صادرات عناصر خاكي كمياب كه مورد نياز امريكاست، ممنوعيتهاي تازه قرار داده است. او پنج ساعت بعد، در پست خشمگينانه ديگري در تلافي اين اقدام چين، تعرفه ۱۰۰ درصدي، علاوه بر تعرفههاي پيشين، بر كالاهاي چيني قرار داد. ترامپ از شدت عصبانيت، برنامه ديدار ماه جاري خود در كره جنوبي با رييسجمهور چين را هم لغو كرد. اما چه شد كه ترامپ و كاخ سفيد تا به اين حد از اقدام چين براي جلوگيري از صادرات مواد خاكي كمياب، عصباني شده و عنان از دست دادند؟ وال استريت ژورنال در گزارش شنبه ۱۹ مهر خود پرده از اين راز برميدارد. اين روزنامه گزارش ميدهد: «چين اكنون ۷۰ درصد از استخراج عناصر خاكي كمياب، ۹۰ درصد از صنعت پالايش و فرآوري و ۹۳ درصد از توليد آهنربا را در اختيار دارد. اين تسلط پيامدهاي امنيتي ملي عمدهاي براي امريكا خواهد داشت.» گزارش در ادامه ميگويد عناصر خاكي كمياب براي صنايع دفاعي و جنگي امريكا از جمله جنگندههاي اف-۳۵، زيردرياييها، موشكهاي تاماهاك، پهپادها، رادارها و بسياري از بمبهاي هوشمند در ماشين جنگي امريكا نقش حياتي دارند. مشكل اينجاست كه امريكا تمام اين عناصر را بايد از چين يا شركتهاي مرتبط با چين حتي اگر در خارج از چين باشند، وارد كند. وزارت بازرگاني چين در پنجشنبه ۱۷ مهر، در فرمان شماره ۶۱ و ۶۲ سال ۲۰۲۵ خود، تمامي شركتهاي چيني يا همكار با شركتهاي چيني را از صدور هرگونه قطعه كه عناصر خاكي كمياب در آن به كار رفته باشد را به صنايع دفاعي ديگر كشورها منع كرده است. چنان كه ميبينيم، موضوع دقيقا دفاعي و ژئوپوليتيك است. از اين پس، تسلط بر اين عناصر خاكي كمياب است كه موازنه قدرت در جهان را تعريف ميكند. با اين تعريف، مولفههاي ژئوپوليتيك و عناصر قدرت به زودي معنا و مفهوم تازه خواهند يافت.