«اعتماد» اهداف رييسجمهوري امريكا را براي بازگشت به افغانستان رمزگشايي میکند
معماي «بگرام»
نصرتالله تاجيك : به نظر ميآيد مهندسي جديدي براي كنترل، نظارت
و گسترش حوزه نفوذ بر تحولات منطقه شكل گرفته است كه از غرب آسيا
تا آسياي مركزي و سيبري و آسياي شرقي را دربر ميگيرد
دونالد ترامپ رييسجمهور ايالات متحده در پي تحقق مطالبات جاهطلبانه و تماميتخواهانهاش مبني بر بازپسگيري كنترل پايگاه هوايي بگرام به نيروهاي امريكايي، بحث تازهاي را درباره نقش مداخلهجويانه واشنگتن در جنوب و آسياي مركزي به راه انداخته است. ماجرا از جايي آغاز شد كه دونالد ترامپ در يك پست در شبكه اجتماعي تروث سوشال در تاريخ ۲۰ سپتامبر، طالبان را تهديد كرد و نوشت: «اگر افغانستان پايگاه هوايي بگرام را تحويل ندهد... اتفاقات بدي خواهد افتاد!!» او اكنون نيز خواستار بازپسگيري همان پايگاهي است كه در چارچوب توافق خروج امريكا، در دوران نخستين رياستجمهورياش در سال ۲۰۱۹، به طالبان واگذار شده بود. طالبان نيز به سرعت پاسخ منفي داد و يادآور شد: «طبق توافق دوحه، ايالات متحده متعهد شد كه از قدرت يا تهديد به استفاده از آن عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي افغانستان استفاده نكند و در امور داخلي اين كشور دخالت نكند.» بگرام طي دو دهه گذشته به نماد حضور نظامي امريكا در افغانستان تبديل شده است. نيروهاي امريكايي در جريان خروج شتابزده خود در جولاي ۲۰۲۱، اين تاسيسات را ترك كردند و به ادعاي ناظران همين خلأ باعث شد طالبان يك ماه بعد بار ديگر قدرت را در افغانستان به دست بگيرد. حال نيز اگر طالبان پايگاه را تحويل ايالات متحده دهد، ارتش امريكا مجددا به كشوري بازخواهد گشت كه از زمان خروجش، تحولات گستردهاي را پشت سر گذاشته است.
چرايي تمايل واشنگتن به «بگرام»
در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۵، رويترز به نقل از وال استريت ژورنال مدعي شد كه امريكا درباره همكاريهاي گستردهتر، از جمله حضور محدود نيروهاي نظامي در پايگاه هوايي قديمي بگرام براي انجام عمليات به اصطلاح ضدتروريسم، رايزنيهايي داشته است. به ادعاي اين نشريه اين مذاكرات كه به سرپرستي «آدام بوهلر» نماينده اسبق و ويژه امريكا انجام شد، شامل مجموعهاي جامع از ايدهها بود: تبادل زندانيان، مشوقهاي اقتصادي و تضمينهاي امنيتي مرتبط با تعهدات ضدتروريسم. اما به نظر ميرسد از آنجايي كه جزييات هنوز از سوي هيچ يك از طرفين تاييد نشده، صرف بحث درباره حضور نيروهاي امريكايي در بگرام، كه در سال ۲۰۲۱ به كابل واگذار شده بود، قابل تأمل است. اين موضوع نشان ميدهد كه سياستگذاران امريكايي در حال بررسي مشاركت مستقيمتر در امنيت افغانستان هستند، نه صرفا تكيه بر پهپادها يا اطلاعات از دور. اينكه چرا امريكا در اين بازه زماني چنين رويكردي را اتخاذ كرده خود گزاره مهمي است و البته منطق سختگيرانه و ادعايي ضدتروريسم كه واشنگتن مدعي آن است، خود بخش بزرگي از پاسخ به اين سوال را شكل ميدهد.
راديكاليسم محرك بازگشت امريكا به افغانستان؟
از ديد واشنگتن، طالبان اكنون چه خوب و چه بد به عنوان قدرت غيررسمي در افغانستان عمل ميكنند. حال اگر گروههاي مسلحي مانند القاعده يا داعش خراسان در آنجا فعاليت كنند، تنها طالبان ميتوانند آنها را مهار كنند. جو بايدن، رييسجمهور سابق امريكا و جانشينان او بارها تاكيد كردهاند كه به هيچوجه اجازه داده نميشود تا القاعده بار ديگر در افغانستان «پناهگاه امن» داشته باشد؛ تعهدي كه ريشه در توافق دوحه ۲۰۲۰ دارد. اما كارشناسان اكنون هشدار ميدهند كه نظارت «فراتر از افق» و به عبارتي عدم حضور مستقيم، به تنهايي براي تضمين اين وعده كافي نيست. گفتني است تحليل قابل توجهي كه در دسامبر ۲۰۲۴ توسط شوراي آتلانتيك و با همكاري يك رييس پيشين اطلاعات افغانستان منتشر شد، استدلال ميكند كه خروج امريكا بهطور غيرمستقيم گروههاي تروريستي را جسور كرده است. در اين مقاله همچنين ادعا شده كه اميدهاي اوليه به يك وضعيت امنيتي مطلوب ديگر از بين رفته است: پس از سال ۲۰۲۱، زندانها تخليه شدند و داعش خراسان سريعا قدرت خود را بازيافت. گروه ديگري از ناظران نيز همزمان ضمن تاكيد بر جسورتر شدن گروههاي تروريستي هم در داخل و هم خارج از افغانستان مدعي شدند، نتيجه خروج امريكا از افغانستان، دقيقا برعكس آن چيزي شد كه مسوولان پيشتر پيشبيني كردند. در هر حال به باور اين گروه افغانستان بار ديگر به يك ريسك براي منافع ايالاتمتحده تبديل شده است. با اين همه اما پرسش اصلي اكنون اين است كه آيا بازگشت امريكا به بگرام به واقع نشانهاي از تمايل واشنگتن براي بازگرداندن شرايط گذشته است يا آغاز نقش تازهاي در منطقه؟
اهميت ژئو استراتژيك بگرام
نشنال اينترست با اشاره به دادههاي فوق با انتشار يادداشتي در اين باره نوشت: جغرافياي بگرام خود به تنهايي اهميت آن را توضيح ميدهد. اين پايگاه حدود ۱۰۰۰ مايل با تهران فاصله دارد، تنها ۴۰۰ مايل تا استان ناآرام سينكيانگ چين و همچنين كمتر از ۸۰۰ مايل تا بندر «گوادر» پاكستان كه نقطهاي كليدي در طرح راه ابريشم چين محسوب ميشود. به ادعاي اين نشريه از اين نقطه استراتژيك، واشنگتن ميتواند موقعيت ويژهاي در داخل خشكي به دست آورد تا نه تنها تحركات نظامي بازيگران پيرامون اين منطقه را زيرنظر بگيرد، بلكه در صورت لزوم با نفوذ اقتصادي و امنيتي فزاينده چين مقابله كند. به گفته تحليلگران اما به نظر ميرسد ترامپ، با تلاش براي بازگشت به بگرام، پيامي روشن ارسال ميكند و آن اينكه افغانستان ديگر تنها بخشي از استراتژي ادعايي ضدتروريسم امريكا نيست، بلكه به عرصه اصلي رقابت قدرتهاي بزرگ تبديل شده است. در ادامه گزارش اين نشريه درباره تاريخچه بگرام نيز آمده است: ارزش استراتژيك اين پايگاه بيش از ساير پايگاههاي امريكا برجسته شده است. اين پايگاه كه در دهه ۱۹۵۰ ساخته شد، در جريان جنگ شوروي و افغانستان در دهه ۱۹۸۰، به عنوان مركز اصلي عملياتهاي شوروي عمل ميكرد. پس از مداخله امريكا در سال ۲۰۰۱، بگرام شاهد توسعه چشمگيري بود. به واسطه احداث دو باند فرود طولاني، آشيانههاي مستحكم، مراكز گسترده لجستيكي و سامانههاي پيشرفته نظارتي، اين پايگاه به يكي از توانمندترين پايگاههاي هوايي خارج از خاك اصلي ايالات متحده تبديل شد. برخلاف پايگاههاي نظامي امريكا در خليج فارس كه بهشدت تحت تاثير سياستهاي كشور ميزبان هستند، بگرام اما امنيت و استقلال بيشتري را براي نيروهاي امريكايي فراهم ميكند. از طرفي موقعيت اين پايگاه در قلب آسيا، واشنگتن را قادر ميسازد تا حوزههاي حياتي موردنظرش از جمله، چين، روسيه و ايران را مستقيما رصد كند.
نقطه تقابل امريكا و چين در قلب افغانستان
نشريه رسپانسيبل استيت كرفت نيز در اين رابطه آورده است: از اوايل ۲۰۲۵، ترامپ بارها به بگرام اشاره كرده است، البته نه به عنوان يك هدف نظامي، بلكه به عنوان مهرهاي استراتژيك در رقابت گستردهتر خود با چين. او اين پايگاه را «يك ساعت با جايي كه [چين] سلاحهاي هستهاي خود را ميسازد فاصله دارد» توصيف كرده و آن را به عنوان يك سنگر حياتي معرفي كرده كه امريكا هرگز نبايد آن را واگذار ميكرد. از نگاه ترامپ، بازپسگيري بگرام به معناي بازگرداندن نفوذ و سلطه امريكا در منطقهاي است كه به عقيده او، در حال حركت به سمت مدار چين است. اين روايت ادعايي همچنين، يك ابزار قدرتمند سياسي است و آن بازگرداندن آنچه بايدن از دست داده، بازسازي قدرت و نمايش اراده امريكا در دورهاي كه او آن را دورهاي از ضعف و كاهش تاثير ميبيند. اما در حالي كه ترامپ از بازپسگيري بگرام سخن ميگويد، به نظر ميرسد چين پيشتر وارد عمل شده است. به ادعاي اين نشريه، پس از خروج امريكا در ۲۰۲۱، پكن زمان زيادي تلف نكرد و نفوذ خود را در افغانستان گسترش داد و در سال ۲۰۲۳ نخستين كشوري بود كه سفير طالبان را به رسميت شناخت. در آگوست ۲۰۲۵، «وانگ يي»، وزير خارجه چين، براي مذاكرات سطح بالا به كابل سفر كرد و پكن در اين ديدار علاقه خود به ذخاير عظيم معدني افغانستان، ازجمله ليتيوم، مس و اورانيوم و همچنين گسترش تجارت و پروژههاي زيرساختي در چارچوب ابتكار كمربند و جاده را نشان داد. بنابراين افغانستان اكنون براي چين يك شريك استراتژيك حياتي است و هرگونه حضور نظامي مجدد امريكا، منافع اين كشور را تهديد خواهد كرد، به همين دليل، پكن به احتمال زياد در صورت تلاش واشنگتن براي بازپسگيري بگرام سكوت نخواهد كرد. همزمان نشنال اينترست نوشت: از طرفي پكن افغانستان و پاكستان را براي طرح «كمربند و جاده» خود حياتي ميداند، بهويژه از مسير كريدور اقتصادي چين و پاكستان (CPEC) كه سينكيانگ را به درياي عرب متصل ميكند. در آگوست ۲۰۲۵، چين و طالبان مذاكراتي براي تعميق همكاري در عمليات معدني و پيوستن رسمي به طرح «كمربند و جاده» برگزار كردند. بندر گوادر كه كمتر از ۸۰۰ مايل با بگرام فاصله دارد، از اهميت استراتژيك بسيار بالايي برخوردار است. براي چين، اين بندر دسترسي مستقيم به درياي عرب و مسيري جايگزين براي عبور از نقاط حساس و آسيبپذير، مانند تنگه مالاكا، فراهم ميكند. از اين رو فعال بودن كامل پايگاه بگرام، موقعيتي ويژه براي امريكا با هدف نظارت مستقيم بر اين برنامهها ايجاد ميكند. از اين نقطه، نيروهاي امريكايي ميتوانند عملياتهاي امنيتي چين در سينكيانگ را رصد كنند، روند ساخت و ساز زيرساختهاي جديد را دنبال و بندر گوادر و شبكه جادهاي و ريلي اطراف آن را زيرنظر بگيرند. چنين سطحي از ديد، به واشنگتن بينشي ارزشمند درباره نحوه همپوشاني پروژههاي تجاري چين با اهداف نظامي و استراتژيكش ميدهد. حتي بدون برخورد مستقيم، حضور نيروهاي امريكايي، چين را مجبور ميكند براي محافظت از منافع خود هزينه بيشتري صرف كند. نشنال اينترست در اين باره مدعي شد: نيروهاي امريكايي همزمان ميتوانند روابط فزاينده تهران و پكن را نيز زيرنظر بگيرند. توافق ۲۵سالهاي كه در سال ۲۰۲۱ امضا شد، اغلب به عنوان نقشه راهي براي گسترش همكاري اقتصادي و امنيتي معرفي ميشود، اما بسياري از مفاد آن هنوز مبهم باقي مانده است. با افزايش وابستگي ايران به چين در سايه تحريمها حضور در بگرام به واشنگتن اين امكان را ميدهد كه جريانهاي همكاري ميان دو كشور را رصد كند.
رويكرد كرملين؟
يكي از چشمگيرترين تغييرات منطقهاي در تابستان امسال رخ داد و آن زماني بود كه روسيه رسما به عنوان اولين كشوري تبديل شد كه حكومت طالبان را به رسميت شناخت. گفتني است پيشتر و در ماه آوريل، روسيه طالبان را از فهرست سازمانهاي تروريستي ممنوعه خود حذف كرده بود. ناظران نيز مدعياند اين اقدامات، نفوذ مسكو بر تحولات كابل را گسترش ميدهد. به رسميت شناختن، به طالبان مشروعيت ديپلماتيك و همزمان به قراردادهاي تجاري و توسعهاي دسترسي ميدهد و در عين حال، به مسكو امكان ميدهد در صورت گرايش كابل به سمت واشنگتن، اين به رسميت شناختن را لغو كند. به گزارش نشنال اينترست نفوذ روسيه اما فراتر از ديپلماسي است، چراكه افغانستان بهشدت به مسيرهاي تجاري شمال و تامين سوخت وابسته است كه از طريق روسيه يا كشورهاي همپيمان آن در سازمان پيمان امنيت جمعي عبور ميكنند. مسكو نيز ميتواند از اين مسيرها براي اعمال فشار اقتصادي استفاده كند و خود را به عنوان تضمينكننده امنيت معرفي كند. روسيه گروه تروريستي داعش خراسان (ISKP) را يكي از خطرناكترين تهديدها براي آسياي مركزي و مناطق جنوبي خود ميداند. اين گروه حملات مرگباري انجام داده، ازجمله حمله به شهروندان روس و چيني در داخل و خارج افغانستان. به ادعاي اين نشريه، با وجود تهديدي كه اين گروه تروريستي ايجاد ميكند، مسكو همچنان ميتواند از بيثباتي ناشي از فعاليتهاي اين گروه بهره ببرد، بهويژه اگر ارتش امريكا نيز به بگرام بازگردد. در صورتي كه اين گروه به كاروانهاي امريكايي يا اهداف نزديك پايگاه حمله كند، روسيه اين رخدادها را به عنوان مدركي از تشديد خشونتها ناشي از بازگشت واشنگتن برجسته خواهد كرد. اين روايت همزمان به مسكو اجازه ميدهد خود را به عنوان نيروي ثباتدهنده معرفي كند و همچنين مشروعيت امريكا را زيرسوال ببرد، بنابراين اگر واشنگتن بازگشت به بگرام را پيش ببرد، مسكو احتمالا واكنش خود را به صورت مرحلهاي نشان خواهد داد، به گونهاي كه ازمنظر ديپلماتيك، تلاش خواهد كرد چين و ايران را با خود همراه كند و همزمان ممكن است از طريق پكن نيز بر پاكستان تاثير بگذارد، اگرچه نميتواند مطمئن باشد كه اسلامآباد كاملا از آن حمايت كند. روسيه همچنين به متحدان خود در سازمان پيمان امنيت جمعي (CSTO) مانند تاجيكستان تكيه خواهد كرد و تلاش ميكند كشورهاي همسايه غيرعضو، مانند ازبكستان، را تحت تاثير قرار دهد تا پروازها و دسترسي لجستيكي امريكا محدود شود. با اين حال، تمركز تاشكند بر ثبات و تجارت از مسير افغانستان باعث ميشود احتمال همسويي كامل آن با مسكو كم باشد و اين خود زمينهاي براي بروز تنش ايجاد ميكند. از طرفي اگر بازسازي پايگاه آغاز شود، روسيه ميتواند بهصورت خاموش گروههاي طالبان مخالف همكاري با امريكا را تشويق كند. اين اقدام ممكن است با اولويت ازبكستان در حفظ يك دولت يكپارچه طالبان براي مهارداعش خراسان و حفاظت از پروژههاي زيرساختياش در تضاد قرار گيرد. عمليات سايبري و كمپينهاي اطلاعاتي نيز احتمالا همزمان با اين اقدامات انجام ميشود تا واشنگتن را بيملاحظه و نامطلوب جلوه دهند. همزمان، مسكو مواضع نظامي خود را تقويت ميكند، پايگاه ۲۰۱ خود در تاجيكستان را ارتقا ميدهد و تمرينات گسترده سازمان پيمان امنيت جمعي را در نزديكي مرز افغانستان برگزار ميكند.
رويكرد محتاطانه هند و ايران
واكنش هند نسبت به بازگشت امريكا به بگرام اما احتمالا محتاطانه خواهد بود. در حالي كه دهلي نگرانيهايي درباره نفوذ پاكستان و چين دارد، همزمان درگير مناقشه تجاري با واشنگتن بر سر تعرفهها است. به ادعاي ناظران به احتمال زياد هند بهطور علني، اقدام امريكا را تاييد نخواهد كرد، اما بهصورت خصوصي ممكن است اطلاعاتي را به اشتراك گذاشته و چراغ خاموش و پنهاني به هر اقدامي را كه دامنه نفوذ پكن را محدود كند، خوشامد بگويد. به ادعاي تحليلگران اين حوزه، هند همچنين تلاش خواهد كرد با حفظ كانالهاي ارتباطي هم با واشنگتن و هم با پكن، موضعي متعادل اتخاذ كند.از منظر ايران اما طبيعي است كه چشمانداز بازگشت نيروهاي امريكايي به بگرام منافع كشورمان در منطقه را تحت تاثير قرار دهد. تهران نيز تا پيش از اين بيشتر تمركز خود را بر مراوده با همسايگان غربي معطوف كرده بود. همزمان استانهايي مانند سيستان و بلوچستان به واسطه عدم همكاري همسايگان شرقي همواره مواجه بوده است؛ هرچند اخيرا به واسطه پيمانهاي امنيتي كه ميان ايران و پاكستان به امضا رسيده تحركات گروههاي تروريستي در مرزهاي شرق كشور كاهش يافته است. فارغ از آن تا پيش از سال ۲۰۲۱، تهران عمدتا ماموريت امريكا در بگرام را در چارچوب مبارزه با تروريسم و ساختارسازي در افغانستان ميديد، نه به عنوان سكويي براي رقابت با ايران. امروز اما به ادعاي ناظران حضور دوباره امريكا در بگرام در فضايي متفاوت محقق ميشود؛ فضايي كه با تنشهاي ميان واشنگتن و تهران و همكاري نزديكتر امريكا با اسراييل تعريف شده است. فعال شدن بگرام امكان رصد فعل و انفعالهاي ايران را براي امريكا فراهم ميكند. به ادعاي نشنال اينترست، حضور امريكا در بگرام همچنين ميتواند ديناميك تنشهاي احتمالي در آينده را فعال كند،چراكه اين پايگاه به واشنگتن امكان جمعآوري اطلاعات، اجراي عمليات ويژه و فعاليتهاي سايبري مستقل از پايگاههاي خليج فارس را ميدهد؛ پايگاههايي كه ممكن است از نظر سياسي محدود يا در معرض تهديدات موشكي باشند. بنابراين بگرام لزوما نقطه آغاز يك عمليات نظامي نخواهد بود، اما حضور نيروهاي امريكايي در آن برنامهريزيهاي دفاعي كشورهاي پيرامون ازجمله ايران را پيچيدهتر و همزمان چندجانبه ميكند. به ادعاي گروهي از تحليلگران، اين پايگاه همچنين توازن روابط ايران با طالبان را تحتتاثير قرار دهد. از سال ۲۰۲۱، تهران روابط واقعگرايانهاي با حاكمان افغانستان برقرار كرده و تلاش كرده نفوذ خود را در غرب اين كشور افزايش دهد تا مانع فعاليت گروههاي مسلح مخالف شود. بازگشت امريكا به بگرام، ميتواند اين توازن را دستخوش تغيير كرده و احتمالا طالبان را به مديريت همزمان روابط با واشنگتن و تهران وادارد.
بازگشتي پرهزينه براي واشنگتن!
با اين همه و با لحاظ كردن گزارهها و مولفههاي مختلفي كه درخصوص بازگشت امريكا به بگرام مورد بحث و بررسي قرار گرفت، بايد متذكر شد كه در صورت همراهي و همكاري طالبان با اين اقدام واشنگتن واقعيت اين است كه بازگرداندن بگرام به وضعيت عملياتي، زمانبر خواهد بود. اولين گام تامين امنيت منطقه و انجام بررسيهاي اوليه است كه بسته به شرايط امنيتي و ميزان سالم ماندن تاسيسات، ممكن است دو تا شش هفته طول بكشد. از طرفي تعمير باندهاي فرود و بازگرداندن خدمات حياتي مانند برق و سوخت، خود نيازمند به زماني دو تا سه ماهه است. اگرچه برخي فعاليتهاي محدود پهپادي و نظارتي ممكن است زودتر آغاز شود، اما براي ايجاد حضور اطلاعاتي قابل اعتماد، به احتمال زياد سه تا چهار ماه زمان لازم است. راهاندازي يك پايگاه كوچك و با سطح پايين عملياتي در صورتي كه همهچيز بهخوبي پيش برود، ممكن است حدود شش ماه طول بكشد. حال تبديل آن به يك مركز عملياتي كامل با هواپيماهاي رزمي، تاسيسات لجستيكي و انبار مهمات، قطعا زماني طولانيتر ميطلبد كه احتمالا بين هشت تا دوازده ماه يا بيشتر زمان ميبرد. در تمام اين مدت، روسيه، چين و ايران فرصتهاي زيادي براي مداخله، چه آشكار و چه پنهان، خواهند داشت تا روند بازسازي را كند يا پيچيده كنند. از طرفي بروز تهديدات دروني در افغانستان نيز بسيار بالاست. گروههاي طالبان ممكن است بر سر اين تصميم با يكديگر درگير شوند كه ميتواند به خرابكاري يا افشاي اطلاعات منجر شود. همزمان نيز ممكن است هر بيثباتي ناشي از فعاليتهاي داعش خراسان به نام واشنگتن تمام شود. چين نيز از سويي ديگر ميتواند با تقويت شراكت امنيتي خود با پاكستان يا استفاده از فشار اقتصادي، اقدامات امريكا را محدود كند. در داخل امريكا نيز مردم پس از خروج دردناك سال ۲۰۲۱ از افغانستان، نسبت به بازگشت مجدد به اين كشور محتاط باقي ماندهاند. در هرحال ناظران نيز معتقدند خيز ترامپ براي بازپسگيري بگرام يك ريسك بزرگ است. اين اقدام نشان ميدهد كه ايالاتمتحده ميخواهد در بازي اوراسيا باقي بماند، حتي در شرايطي كه رقباي آن هماهنگ شدهاند تا واشنگتن را كنار بگذارند. براي ايران، اين اقدام يك جبهه شرقي جديد ايجاد كرده و استراتژي امنيتياش را بازبيني ميكند. براي چين، مسيرهاي تجاري حياتي و پروژههاي استراتژيك تهديد ميشوند. براي روسيه نيز بازگشت امريكا به اين منطقه كه مسكو آن را حياط خلوت خود ميداند، يك پايگاه نامطلوب به حساب ميآيد، بهويژه كه اكنون مسكو از طريق به رسميت شناختن طالبان، خود را مديريتكننده منطقه معرفي ميكند. هند نيز با دقت نظارهگر خواهد بود تا منافع خود را حفظ كند، بدون آنكه طرفي را از دست بدهد. بنابراين به نظر ميرسد بگرام جديد تنها به عنوان يك پايگاه براي عمليات ضدتروريسم عمل نخواهد كرد، بلكه توازن قدرت در سراسر اوراسيا را شكل خواهد داد. اينكه اين پايگاه به يك دارايي ارزشمند تبديل شود يا به يك نقطه بحران خطرناك بدل شود، بستگي به مهارت واشنگتن در مديريت شبكه پيچيده رقابتهاي منطقهاي دارد. در عصر رقابت چندقطبي، دومين فصل حضور امريكا در بگرام نه تنها توان نظامي اين كشور، بلكه ديپلماسي و اراده سياسي آن را نيز به آزمون خواهد گذاشت.