• 1404 شنبه 3 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6172 -
  • 1404 شنبه 3 آبان

نگاهي تحليلي بر اهميت سينماي مستند در عصر هوش مصنوعي

آينده سينما از آن مستند است

مرتضي پايه‌شناس

هوش مصنوعي در جهان سينما تحولات شگفت‌آوري ايجاد كرده است. فيلم‌هاي داستاني ماشيني با شخصيت‌ها و روايت‌هاي پيچيده ساخته مي‌شوند و برخي تصور مي‌كنند آينده سينما به دست الگوريتم‌ها خواهد بود. با اين حال به نظر مي‌رسد كه آينده واقعي سينما در مستند است؛ جايي كه تجربه زيسته، حضور راوي و وفاداري به واقعيت، الگوريتم‌ها را شكست مي‌دهد.
فتح قصه و بقا در واقعيت
سرعت تحولات هوش مصنوعي، جهان هنر و رسانه را به لرزه انداخته است. تصاويري كه روزگاري براي توليدشان به ميليون‌ها دلار هزينه و ده‌ها نفر نيروي انساني نياز بود، امروز با چند خط دستور مي‌تواند روي پرده جان بگيرد. سينماي داستاني كه اساسا بر بازسازي، بازآفريني و كنترل كامل جهان داستاني بنا شده، بيش از همه از اين انقلاب فناورانه تاثير مي‌پذيرد. اكنون ماشين‌ها مي‌توانند شخصيت‌هاي خيالي را بسازند، صحنه‌هاي عظيم جنگي را خلق و حتي حركت دوربين و ميزانسن پيچيده را طراحي كنند. اين دگرگوني، هيجان‌انگيز است و در عين حال تهديدآميز؛ معنايش اين است كه بخش بزرگي از فرآيند توليد فيلم داستاني، قابل شبيه‌سازي و جايگزيني خواهد شد.
اما در همان لحظه‌اي كه سينماي داستاني هر روز بيشتر در معرض «فتح» هوش مصنوعي قرار مي‌گيرد، سينماي مستند همچنان استوار بر زميني مي‌ايستد كه قابل شبيه‌سازي نيست: واقعيت! مستند نه از خيال، بلكه از تجربه زيسته انسان‌ها و از مواجهه مستقيم با جهان بيروني ساخته مي‌شود. اينجاست كه بايد پرسيد: آينده از آنِ كدام است؟ سينمايي كه جهان خيالي‌اش را هوش مصنوعي بهتر و سريع‌تر و ارزان‌تر از انسان بازسازي مي‌كند يا سينمايي كه ريشه در واقعيت دارد و حضور فيلمساز در ميدان، اساس و ارزش آن را مي‌سازد؟ روندها حاكي است كه هر چه هوش مصنوعي قصه را فتح كند، واقعيت همچنان دست‌نيافتني خواهد ماند و آينده از آنِ سينماي مستند است.
سينماي داستاني و بحران «ارزش افزوده»
سينماي داستاني از ابتدا بر يك مبنا استوار بوده: خيال. انسان قصه‌گو با تركيب تخيل، تكنيك و بازيگري جهاني مي‌سازد كه براي لحظاتي ما را از زندگي روزمره جدا مي‌كند و به سفري ذهني مي‌برد. اما امروز اين پرسش اساسي مطرح است كه وقتي ماشين مي‌تواند همان جهان خيالي را با سرعت و هزينه‌اي بسيار كمتر بازتوليد كند، ارزش افزوده سينماي داستاني در كجا خواهد بود؟ اگر هوش مصنوعي قادر باشد ده‌ها نسخه متفاوت از يك قصه را با جلوه‌هاي تصويري حيرت‌آور در چند روز توليد كند، آيا تماشاگر همچنان حاضر خواهد بود بهايي براي تماشاي يك فيلم داستاني بپردازد؟ البته خيال انسان تمام‌شدني نيست، اما شكل بازنمايي آن به ‌شدت در حال تغيير است. روزگاري جلوه‌هاي ويژه كاري خارق‌العاده بود و تماشاگر را مسحور مي‌كرد. امروز اما همان جلوه‌ها در دسترس هر نوجواني است كه يك نرم‌افزار توليد تصوير را باز كند. در چنين شرايطي، بخش‌هايي از توليد داستاني كه مزيتشان عمدتا بر نمايش پرزرق‌وبرق و بازتوليد پرهزينه است، مزيت پيشين را از دست مي‌دهند؛ در عين حال، مرز ميان «سينما» و «محتواي سرگرم‌كننده خانگي» هر روز كمرنگ‌تر مي‌شود. ارزش ويژه سينماي داستاني كه همواره در «توانايي خلق جهان‌هاي غيرممكن» بود، با ظهور هوش مصنوعي ديگر انحصاري نيست.
مستند؛ جايي كه جهان هنوز زنده است
در برابر اين بحران، سينماي مستند نه تنها آسيب‌پذير نمي‌شود، بلكه هر روز برجسته‌تر مي‌شود. مستند بر واقعيت بنا شده است: بر حضور دوربين در ميدان، بر ثبت لحظه‌هايي كه نه كارگردان نوشته و نه بازيگر تمرين كرده است. ارزش مستند در همين «رد واقعيت» نهفته است؛ در اينكه تصوير، «شاهدي» از بودن در جهان واقعي است. هيچ ماشين و الگوريتمي نمي‌تواند جايگزين اين «حضور» شود.
وقتي مستندسازي به دل جنگ مي‌رود و لحظه‌اي را ثبت مي‌كند كه تاريخ را دگرگون مي‌سازد، هيچ شبيه‌سازي نمي‌تواند همان بار معنايي را حمل كند. وقتي دوربين در كنار يك روستايي مي‌نشيند و از تجربه زندگي او روايت مي‌كند، همان صدا، همان چين‌وچروك صورت و همان لرزش صدا چيزي فراتر از بازنمايي است: نشانه‌اي از اصالتِ مواجهه انساني. به همين دليل است كه در جهاني مملو از تصاوير جعلي، ارزش مستند نه تنها كاسته نمي‌شود، بلكه بيشتر هم خواهد شد، زيرا تماشاگر بيش از هر زمان ديگري به دنبال نشانه‌هاي اصالت و واقعيت است. «تجربه زيسته» را نمي‌توان در آزمايشگاه ساخت. نمي‌توان دستور داد كه «امروز يك سوگواري واقعي» يا «يك انقلاب اجتماعي اصيل» اتفاق بيفتد. اينها رخدادهايي هستند كه جهان به ما هديه مي‌دهد و مستندساز آنها را با دوربين خود به حافظه جمعي مي‌سپارد. يكي از ارزش‌هاي بنيادين مستند، «تصادف» است. لحظاتي كه فيلمساز برنامه‌ريزي نكرده، اما دوربين در حضورش ثبت مي‌كند. آن كودك كه ناگهان در قاب مي‌خندد، آن پرنده كه از ميان آسمان مي‌گذرد، آن جمله صادقانه كه سوژه بي‌مقدمه بر زبان مي‌آورد، اينها چيزهايي هستند كه مستند را زنده و غيرقابل جايگزين مي‌سازند. ماشين مي‌تواند تصادف را «شبيه‌سازي» كند، اما شبيه‌سازي تصادف چيزي جز برنامه‌ريزي براي بي‌برنامگي نيست و اين دقيقا تناقضي است كه هيچ الگوريتمي از آن عبور نخواهد كرد، زيرا جوهر تصادف، در «غيرقابل ‌پيش‌بيني بودن» است. در عين حال بايد روشن گفت كه مستند نيز «انتخاب» و «ميانجيگري» دارد؛ از قاب و زمانِ ثبت تا ترتيبِ روايت در تدوين. پس ما در پي «حقيقتِ بي‌واسطه» نيستيم، بلكه در پي عرضه كردن «شاخص‌هاي اصالت» و «رد حضور» هستيم؛ نشانه‌هايي كه مخاطب بتواند به پشتوانه آنها اعتماد كند و دريابد كه اين تصوير، نتيجه مواجهه واقعي با جهان است نه توليدِ پيشيني  مصنوع.
اعتماد  و  پاسخگويي
در‌نهايت، مستند بر اعتماد و پاسخگويي بنا شده است. تماشاگر مي‌داند كه پشت هر مستند يك فيلمساز، يك تيم و يك شبكه انساني وجود دارد كه مسووليت صحت روايت را به دوش مي‌كشند. اين «پاسخگويي» چيزي است كه هيچ تصوير مصنوعي به تنهايي نمي‌تواند ادعا كند، به‌ويژه در عصر وفور اخبار جعلي و تصاوير ساختگي، اهميت اين اعتماد دوچندان خواهد شد. به زودي گرايش جهان رسانه‌اي به سوي دو طيف پررنگ افزايش مي‌يابد: محتواهايي كه منشا آنها روشن است و مي‌توان به آن اعتماد كرد و محتواهايي كه منبع‌شان مبهم و غيرقابل اتكاست. در چنين جهاني، سينماي مستند با شفافيت و اصالت خود، در قلب بخش اول قرار مي‌گيرد. فناوري مي‌تواند ثبت را تسهيل كند و حتي ابزارهاي نو براي ضبط و انتقال فراهم سازد؛ با اين همه، «حضورِ انساني مسووليت‌پذير» تركيبي است از قضاوت اخلاقي، گفت‌وگو و رابطه اعتمادي با سوژه كه فناوري به ‌تنهايي قادر به بازتوليد آن نيست. در دنيايي كه مخاطب روزبه‌روز بيشتر به اصالت شك مي‌كند و ميان خبر راست و دروغ سردرگم مي‌شود، اعتماد به تجربه زيسته اهميت دوچندان مي‌يابد. مردم مي‌خواهند بدانند چه كسي واقعا در ميدان حضور داشته، چه كسي آن لحظه را ديده و ثبت كرده و چه كسي به‌ جاي «شبيه‌سازي» دست به «شهادت دادن» زده است. مستندساز در اين معنا نه تنها هنرمند، بلكه شاهدي تاريخي است. فيلم او سندي است كه مي‌تواند در دادگاه، در تاريخ‌نگاري و در حافظه جمعي جاي بگيرد.
نسبت  مستند  و  فناوري
درست است كه آينده سينماي داستاني در معرض تسخير كامل هوش مصنوعي قرار دارد، اما اين به معناي بي‌اثر شدن فناوري براي مستند نيست. برعكس فناوري مي‌تواند به ياري مستند بيايد و آن را توانمندتر و اثرگذارتر كند. تفاوت اصلي در نوع رابطه است: سينماي داستاني هوش مصنوعي را گاه رقيب و جايگزين مي‌بيند، اما سينماي مستند آن را ابزار و همكار مي‌پندارد. ابزارهاي تحليلي مي‌توانند در ساده‌سازي داده‌هاي پيچيده، گزينش و دسته‌بندي منابع و مصورسازي دقيق به مستندساز كمك كنند؛ اما درنهايت، روايت انساني و نگاه فيلمساز است كه به داده‌ها معنا مي‌بخشد. نبايد فراموش كرد كه هوش مصنوعي مي‌تواند در بازسازي كيفيت تصاوير آرشيوي، در ترجمه فوري زبان‌ها و در توليد زيرنويس براي مخاطبان جهاني نيز به خدمت مستند درآيد. اما باز هم تفاوت اصلي پابرجاست: اين ابزارها «كمك‌كننده» هستند، نه «جايگزين». هيچ فناوري نمي‌تواند جاي حضور مستندساز در ميدان، پرسيدن پرسش از سوژه يا ثبت لرزش دست يك مادر را بگيرد. اين لحظه‌هاي انساني‌اند كه مستند را مي‌سازند، نه صرفا امكانات تكنيكي. مستند بازسازي، مستند انيميشن و گونه‌هاي ميان‌مرزي جاي خود را دارند؛ به‌ويژه آنجا كه روايت امرِ دست‌نيافتني را ممكن مي‌كنند. اصلِ راهبردي اين است كه هرگونه بازسازي يا دستكاري، «افشا» شود: با بيانيه روش‌شناسي، زيرنويسِ توضيحي در تصوير يا هر روش ديگر براي آنكه مخاطب از «مداخله» آگاه شود. افشاگري صادقانه، هم اعتماد را حفظ مي‌كند و هم اجازه مي‌دهد مستندساز از ابزارهاي بياني متنوع بهره بگيرد بي‌آنكه مرز اعتماد را مخدوش كند.
چالش‌ها
اگرچه به نظر مي‌رسد آينده از آنِ مستند است، اين به معناي مسيري آسان و بي‌چالش نيست. مستند نيز همچون هر پديده اجتماعي و هنري، با موانع و پرسش‌هاي بنيادين روبه‌رو خواهد بود. نخستين چالش، همان چيزي است كه مي‌توان آن را «مرز ميان واقعيت و روايت» ناميد. هر مستندساز ناگزير است انتخاب كند: كدام صحنه را ثبت كند، كدام زاويه را بگيرد و كدام لحظه را كنار بگذارد. اين انتخاب‌ها، هرچند طبيعي و اجتناب‌ناپذيرند، اما گاه مخاطب را با اين پرسش روبه‌رو مي‌كنند كه آيا آنچه مي‌بيند «تمام واقعيت» است يا بخشي برگزيده از آن. در آينده‌اي كه تصاوير دستكاري‌ شده و جعلي فراوان خواهد بود، حساسيت نسبت به اين مساله دوچندان مي‌شود. پس مستندساز بايد بيش از گذشته شفافيت، صداقت و روشنگري را در كار خود رعايت كند. در حقيقت، هر چه مستند به «پيرنگ‌سازي و بازنمايي نمايشي» نزديك‌تر شود، از همان نقطه‌اي كه ارزشش در وفاداري به واقعيت است، فاصله مي‌گيرد و مزيت رقابتي خود را در برابر بازآفريني هوش مصنوعي از دست مي‌دهد. بنابراين، پايبندي به حضور راوي و ثبت واقعيت، نه تنها يك الزام اخلاقي، بلكه شرط بقا و اثرگذاري مستند در آينده است. مستند زماني زنده و ارزشمند باقي مي‌ماند كه راوي انساني، تجربه زيسته و حقيقت را در مركز روايت قرار دهد و هرگونه دستكاري در واقعيت را به مخاطب اطلاع دهد. چالش دوم به «فشارهاي سياسي و اقتصادي» بازمي‌گردد. سينماي مستند، به‌ويژه زماني كه سراغ موضوعات حساس اجتماعي و سياسي مي‌رود، هميشه در معرض محدوديت‌ها و سانسورها بوده است. در جهاني كه صاحبان رسانه مي‌كوشند روايت‌ها را كنترل كنند، مستندساز با دشواري‌هاي بيشتري مواجه خواهد شد. همين جاست كه اهميت استقلال و جسارت در مستندسازي بيش از پيش جلوه مي‌كند؛ چراكه اگر مستند نتواند صداي بي‌صداها باشد، بخش بزرگي از هويت خود را از دست خواهد داد. چالش سوم، «اقتصاد مستند» است. در بسياري از كشورها، توليد فيلم‌هاي مستند هنوز به ‌سختي تامين مالي مي‌شود و بازار اصلي آنها محدود است. با اين حال، فرصت‌هاي نوين توزيع آنلاين و حمايت از مخاطبان جهاني مي‌تواند اين چالش را به فرصتي بدل كند. مستندساز بايد ياد بگيرد كه چگونه ميان وفاداري به واقعيت و جذب سرمايه و مخاطب تعادل ايجاد كند. چالش چهارم، «فرسايش اعتماد عمومي» است. تناقض زمانه ما اين است: هر چند نياز به حقيقت بيشتر مي‌شود، اما مردم كمتر به آن اعتماد مي‌كنند. در چنين فضايي، حتي مستندهاي واقعي نيز ممكن است از سوي بخشي از مخاطبان «ساختگي» پنداشته شوند، بنابراين مسووليت اخلاقي و حرفه‌اي مستندساز در ثبت شواهد و اسناد معتبر، حياتي‌تر از هميشه خواهد بود.
جمع‌بندي
مستند نه براي خلق جهان‌هاي خيالي، بلكه براي كشف جهان موجود ساخته مي‌شود. برتري نسبي مستند در عصر هوش مصنوعي از آنجاست كه مي‌تواند نشانه‌هاي اصالت، رد حضور و رابطه اخلاقي با سوژه را عرضه كند؛ در عين بهره‌گيري از ابزارهاي نو براي ثبت دقيق‌تر و دسترس‌پذيرتر. اگر مستندسازان پروتكل‌هاي اعتماد را جدي بگيرند، نسبت منصفانه با داستاني را حفظ كنند و به راهكارهاي اقتصادي پايدار بينديشند، آينده نه‌تنها به خطر نمي‌افتد كه روشن‌تر و اثرگذارتر خواهد بود. نشانه‌ها قويا به اين سمت اشاره دارند كه حافظه جمعي بشر، در روزگار آميخته با جعل و شبيه‌سازي، بر شانه‌هاي تصوير مستند استوارتر خواهد شد. مستندساز

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون