آيا هوش مصنوعي جاي ما را میگیرد
يا كنار ما میايستد؟
هوش مصنوعي نيز ميتواند بار ذهني روزمرّگي را از دوش انسان بردارد تا فرصت تفكر، خلاقيت بيشتر شود. مساله، «جايگزيني» نيست؛ مساله، توان همزيستي هوشمندانه انسان و فناوري است. در جهاني كه دادهها هر لحظه افزون ميشوند، توانايي درك، تفسير و بهكارگيري هوش مصنوعي، به مهارتي انساني تبديل شده است، نه فني. در آينده، شكاف ميان انسانها نه براساس ثروت يا تحصيلات، بلكه براساس «مهارت در گفتوگو با هوش مصنوعي» شكل ميگيرد.
زبان آينده، زباني تركيبي از تفكر انساني و محاسبه ماشيني است. هر كس آن را بياموزد، آينده را ميفهمد و هر كس از آن بترسد، در حاشيه آينده ميماند.
بايد بپذيريم كه هوش مصنوعي آمده تا بماند، اما اينكه چگونه بماند، بستگي به ما دارد.
ميتواند به ابزاري براي رشد، عدالت، خلاقيت و يادگيري تبديل شود، يا به سلاحي براي حذف و فريب.
و اين انتخاب، انتخاب انسان است.
شايد وقت آن رسيده باشد كه به جاي پرسيدن اينكه «آيا هوش مصنوعي جاي ما را ميگيرد؟» بپرسيم:
«آيا ما آمادهايم در جهاني زندگي كنيم كه بايد كنار هوش مصنوعي بايستيم؟»
زيرا آينده، به آنهايي تعلق دارد كه نه از فناوري ميترسند، نه آن را ميپرستند، بلكه ميدانند چگونه با آن گفتوگو كنند.