درباره فيلم «غريزه»، به كارگرداني سياوش اسعدي به مناسبت اكران در سينماها
تقابل نسلها در تضاد با سنت
اميرابراهيم جلاليان
فيلم غريزه ساخته سياوش اسعدي، عاشقانهاي كه با يك اتفاق تلخ سرنوشت شخصيتهاي داستان به شكلي متفاوت تغيير ميكند. قصه نوستالژيك با درونمايه عشقي و ملودرامي پرشور در فضاي دهه چهل خورشيدي روايت شده . به نظر ميرسد، اسعدي با ساخت چنين فيلمي به دنبال اداي دين به فيلمهاي ملودرام سينماي كلاسيك بوده . به همين دليل طراحي صحنه و لباس در آن فضا به درستي انجام شده است، داستان فيلم شبيه به سينماي ايتاليا و در بخشهايي با الهامگيري و انتقال احساسي از سينماگري چون جوزپه تورناتوره، در حالي كه رگههاي بومي در آن حفظ شده، همچون سينما پاراديزو با حالوهواي نوستالژيك ايراني و سنتي به سبك آثار مسعود كيميايي است. فيلم بيش از آنكه داستان يك مثلث عشقي باشد روايت تقابل نسلها از سه مفهوم متضاد عشق، اجبار و وظيفه است. فيلمي است كه در آن پر از عشقهاي ناكام، پدران شكستخورده، پسران سركش و دختراني كه ميان وظيفه و آزادي سرگردانند. توصيف يك زندگي ويران ميان پدري به اسم رسول با بازي تحسين شده امين حيايي كه ميخواهد ديني را ادا كند، او با تجربه كافي نقش پدري را بازي ميكند كه در دام احساس وظيفه و اجبار گرفتار است. هنرنمايي حيايي، خصوصا در انتقال احساساتِ عميقِ چنين شخصيتي، بسيار برجسته ارزيابي شده و يكي از نقاط قوت نقشآفريني او، مونولوگ شاخصي است كه در ايستگاه قطار به عنوان لحظهاي تاثيرگذار در فيلم شناخته ميشود. او نقش پدري با عمق و رايحه انساني را به خوبي اجرا كرده است و پسري نوجوان به نام كامران (مهديار شاهمحمدي) كه در تمناي عشق شورانگيز، به سينماست و دختري به نام اتيه (با بازي ساينا روحاني) كه بيخبر از همه جا وارد يك معادله پيچيده شده و در فرار از تقديري كه ديگران براي او رقم زدهاند، شكل گرفته .به نوعي هر يك از كاراكترها در مداري از سرنوشت گرفتارند. در بخش ديگر فيلم، با درخشش ژاله صامتي، نقش زني را بازي ميكند كه در ظاهر آرام، صبور و محكم است، اما دروني پر از تناقض، اضطراب و خشم فروخورده دارد. او بايد مرزي باريك ميان زن سنتي-مقاوم و زن سركوب شده را به نمايش بگذارد. صامتي در غريزه بر كنترل بيان و بدن تاكيد دارد نگاههاي طولاني، مكثهاي معنادار و استفاده حساب شده از سكوت، ابزار اصلي او است. بازي او تصويري از نسل زناني است كه بار تاريخ، سنت و خانواده را بر دوش دارند و كمتر اجازه بروز احساسات پيدا ميكنند. نقطه قوت او در فيلم، ريتم دروني نقش است؛ تماشاگر حس ميكند او چيزي را پنهان ميكند و همين رازآلودگي، تعليق شخصيت را بالا ميبرد. و اما حضور پانتهآ پناهيها در غريزه آخرين اثر سياوش اسعدي، نماينده نسل ديگري از زنان است، شخصيتي معترض و بيقرار كه كمتر به قاعدهها تن ميدهد. او در تقابل با شخصيت صامتي، يك زن مدرن امروزي و آسيبديده را نمايندگي ميكند.
پناهيها همچنان از سبك بازيگري مينيمال و رئاليستي خودش بهره ميبرد. بازي او ظاهرا ساده و بيآلايش است، اما در لحن گفتار و تغييرات ميميك، بار رواني نقش را منتقل ميكند. پناهيها با اين روش، به كاراكتر خود «لحظهمندي» ميبخشد! يعني تماشاگر حس ميكند او همين حالا دارد تصميم ميگيرد، همين حالا در حال واكنش است. نقطه قوت او، شفافيت عاطفي است و تماشاگر، تصنعي در بازي پناهيها نميبيند و هر خشم، ترس يا نااميدي، مستقيم و بيواسطه منتقل ميشود كه نشان از قابليت و توانايي بالاي پانتهآ پناهيها دارد . كارگردان در فضاسازي بصري و سينماتوگرافي، تصاوير باراني، شبهاي خلوت ييلاقي، جادهها و فضاي كلي تصويري فيلم، بسيار زيبا و جذاب طراحي كرده . همچنين با اثري ديالوگمحور مواجه هستيم كه اغلب ديالوگها داراي وزن و عمق هستند و او به خوبي ميزانسن و شخصيتپردازي قابل توجهي انجام داده از طرفي ساختار روايي فيلم در نيمه دوم يك خط داستاني تازه معرفي ميكند كه تماشاگر را غافلگير ميسازد، بدون اينكه حس فريبرساني كند و همچنين موسيقي تاثيرگذارِ فرزين قرهگوزلو، يكي از نقاط برجسته فيلم محسوب ميشود. با استفاده از سازهايي مثل ماندولين، اركستر زهي و گيتار، فضايي شاعرانه و درخشان ايجاد كرده و يكي از بهترين آثار قرهگوزلو است، جامع و كامل و يكدست با تمي پررنگ و به يادماندني . غريزه به مثابه يك اثر سينمايي نوستالژيك، عاشقانه و بصري متفاوت است. ويژگيهايي چون فضاي بصري پرجلوه و روايت خلاقانه و موسيقي دلنشين به كاملترين فيلم اسعدي مبدل شده و در قياس با درخونگاه كه فيلمي مورد توجه هست، اين اثر يك سر و گردن بالاتر ايستاده تا جلوهاي از بلوغ و پختگي در فيلمسازي او را نشان دهد. فيلم اصطلاحا قوام گرفته است و از لحاظ كارگرداني، با دراماتيكي جذاب و قابل تامل روبهروييم.