ماكياولي عليه مور
هستي احمدي
«فلسفه سياسي در عصر نوزايي» به قلم مايكل هورنكويست با ترجمه عارف مسعودي توسط نشر قصيدهسرا منتشر شده است. اين كتاب جلد سيزدهم از «راهنماي آكسفورد در تاريخ فلسفه سياسي»، به ويراستاري جرج كلوسكو است. اين مجموعه از آن دسته آثاري است كه مباحث پايهاي و بنيادين تاريخ فلسفه سياسي را از چند زاويه به بحث ميگذارد. اين مجموعه متشكل است از مجموعه مقالاتي كه در يكي از معتبرترين دانشگاهها و انتشارات در سطح جهان، يعني آكسفورد منتشر شده است. هر يك از اين مقالات ويژگيهاي منحصربهفردي دارد كه آن را از ساير آثار اين مجموعه متمايز ميكند.
راهنماي آكسفورد در چهار بخش كلي تدوين شده است؛ بخش نخست آن با عنوان «روش»، نظريههايي درباره روش مطالعه و پژوهش در تاريخ فلسفه سياسي را مطرح و در چند مقاله آنها را بررسي ميكند.
بخش دوم آن به تاريخ فلسفه سياسي، از يونان باستان تا دوران معاصر ميپردازد و عمدتا به جاي تمركز صرف بر آراي فيلسوفان سياسي، انديشه آنها را در مكاتب و برهههاي تاريخي، از لحاظ اهميت و تاثيرگذاري ارايه ميكند.
بخش سوم اين مجموعه آثار به مفاهيم اساسي انديشه سياسي، از قديم تا جديد، مانند دولت، حاكميت، قرارداد اجتماعي، فمينيسم و... اختصاص دارد.
بخش چهارم نيز بهطور محدود به تاريخ فلسفه سياسي در شرق ميپردازد.
يادداشت حاضر چنانكه اشاره شد، به جلد سيزدهم از مجموعه «راهنماي آكسفورد در تاريخ فلسفه سياسي» اختصاص دارد كه با عنوان «فلسفه سياسي در عصر نوزايي» به قلم مايكل هورنكويست با ترجمه عارف مسعودي توسط نشر قصيدهسرا منتشر شده است. اين كتاب به بررسي تحولات انديشه سياسي در دوران نوزايي و گذار از فلسفه سياسي قرون وسطي به انديشه مدرن ميپردازد.
در اين نوشتار تاكيد بر دو تن از برجستهترين و تاثيرگذارترين انديشمندان عصر نوزايي، نيكولو ماكياولي و تامس مور است. علت اهميت ويژه اين دو، از طرفي كيفيت بيبديل و گرانمايگي آثارشان و از طرفي ديگر ارتباط رويكردهاي تحقيقي آنها با سياستي است كه تا دوران ما تداوم داشته است. نوزايي كه در اين كتاب در مقابل قرار دارد هم به مثابه عصر طلايي فرهنگ و آفرينشهاي عظيم است و هم در كسوت دورانگذاري كه در تكافوي مهار و در نهايت تسليم شدن به نيروهايي تاريخي است كه خود آنها را آزاد كرده بود. در بخش دوم كتاب با عنوان ماكياولي و فلورانس، نويسنده نشان ميدهد كه انديشههاي ماكياولي حاصل تجربه زيسته او در فضاي سياسي ناپايدار فلورانس است. هنگامي كه ماكياولي سياست را جداي از اخلاق ديد و بر حفظ قدرت تاكيد كرد.
در اين بخش نظريه ماكياولي به اختصار بيان شده است. نويسنده بنيادگذاري دولتها را موضوعي تكرارشونده و محوري در آثار ماكياولي و نقطه مناسب براي آغاز تفحص در بحث او ميداند و اشاره كرده كه هيچ يك از نويسندگان كلاسيك به استثناي افلاطون، به ميزاني كه ماكياولي چنين موضوعي را حايز اهميت ميدانست، نپرداختهاند. ماكياولي در گفتارها به بنيانگذاري دولتها بهطور كلي و بهويژه در روم پرداخته است. او همچنين در شهريار قوانين خوب را به همراه جنگافزارهاي خوب پايه و اساس همه دولتها ميداند. ماكياولي بر اين باور است كه شهريار براي ستيزه كردن به دو چيز نياز دارد: يكي قانون و ديگري توسل به زور. اما او زور و قوانين را براي بنياني استوار كافي نميداند. از نظر ماكياولي هر شهرياري بهويژه شهرياريهاي نوآيين، بدون حمايت مردم بايد از همه چيز و همه كس هراسان باشند. در پايان اين بخش اشاره شده كه در نهايت ماكياولي به دليل دگمهاي رومي و كلاسيك خود، با اصرار بر مفهومسازي جمهوري مورد نظرش از منظر افتخار، فضيلت، استيلا و شكوه در عوض تجارت آزاد، منافع شخصي روشنگرانه و انباشت ثروت، تنها ميتوانسته براي چنين نظام سياسي-اقتصادي نوآييني چارچوبي صوري فراهم كند، اما با محتواي واقعي آن بيگانه بوده است.
بخش بعدي كتاب به آرمانشهر تامس مور پرداخته است. در اينجا اقتصاد و سرمايهداري كه از موارد ناديده گرفته شده در نظريه ماكياولي هستند، در آرمانشهر، تامس مور بيش از حد ما را درگير ميكند. او در رساله آرمانشهر بيش از سايرين به بحث درباره تاثيرات استثمار سرمايهداري پرداخته است. در آرمانشهر او تصويري از جامعهاي عادل و اشتراكي ديده ميشود كه بر خلاف ماكياولي، بر اساس فضيلت و عقل سامان يافته نه بر اساس قدرت و زور. بخش آخر كتاب به گفتوگويي ميپردازد كه هرگز در تاريخ رخ نداده، بلكه گفتوگويي نمادين و تحليلي ميان ماكياولي و تامس مور است تا تضاد فكري بين دو نگاه متفاوت در عصر نوزايي را نشان دهد. ماكياولي كه در اين دوران نماينده واقعگرايي سياسي و حفظ قدرت است و تامس مور كه با نگاه اخلاقي و اومانيستي معتقد است سياست بايد در خدمت مردم باشد. از جمله تضادهاي ميان اين دو كه نويسنده به آن اشاره كرده، اين است كه ماكياولي منازعه را امري سازنده دانسته در حالي كه طرف ديگر آن را بهطور بالقوه مخرب، اما در صورت مديريت صحيح سودمند ميداند. آنچه از اين گفتوگو حاصل ميشود، اين است كه در حالي كه نظريه ماكياولي نتوانسته براي واقعيتهاي اقتصادي در حال تغيير جايي را در نظر بگيرد؛ مور نيز به همان اندازه از تاثير بالقوه تحولات علمي و فناوري غفلت ورزيده است. انديشه سياسي عصر نوزايي در تلاش مداومي ميان قدرت و فضيلت و آرمان و واقعيت در نوسان است. نه واقعگرايي افراطي ماكياولي توان ساخت جامعهاي عادل را دارد و نه آرمانگرايي اخلاقي مور توان اداره سياست در دنياي واقعي را دارد. منبع: ايبنا