وقتي صلح آواز ميخواند
زهرا نورا نجفي
از اواسط دهه ۹۰ بود كه شاهد اجراي نمايشهاي پرطمطراق موزيكال به سبك غربي روي صحنه بزرگترين تالارهاي نمايش ايران بوديم. نمايشهايي كه هر چند در ابتدا نه به مذاق اهالي قديمي تئاتر خوش ميآمد و نه منتقدان آن، اما در ادامه توانست قشري از مردم با سليقه متفاوت را به سالنهاي تئاتر بكشاند كه تا پيش از اين مخاطب تئاتر نبودند. اگر بخواهيم از نگاه بازاريابي به اين پديده نگاه كنيم، به اين كار «گسترش بازار» ميگويند و رشد مخاطب هميشه به پويايي بهتر بازار كمك ميكند.اما عرصه فرهنگ و هنر تفاوت بنياديني با عرصههاي تجاري و بازرگاني دارد. در فرهنگ و هنر، هويت يك ملت شكل ميگيرد؛ با ارزشها و باورها، اساطير و افسانهها و قصههايي كه در دل اين عرصه روايت ميشوند. براي همين است كه بحث سود و زيان در عرصه فرهنگ و هنر به بازگشت وجه مالي خلاصه نميشود، به فرهنگي است كه ساخته ميشود.از اواسط دهه ۹۰ سالنهاي تئاتر بزرگ و نامدار اجازه يافتند تا براي اهداف تجاري استفاده شوند، هر چند در ابتدا چند تجربه ناخوشايند مثل رونمايي از خودرو اتفاق افتاد، اما خيلي زود تئاترهاي موزيكال توانستند كاركرد درستتري از اهداف تجاري اين تالارها را نمايان كنند. كارگردانان اين نمايشها به شدت تحت تاثير آثار موزيكال برادوي بودند. همزمان سرمايهگذاران بخش خصوصي و ستارههاي بزرگ سينما هم به سمت اين نمايشهاي پرطمطراق و چشمگير كشيده شدند و همانطور كه پيشتر اشاره شد، موج جديدي از نمايشهاي موزيكال عامهپسند راه افتاد. نمايشهايي كه امروز مخاطبان پروپاقرصي دارد و اجراهايشان به شدت مورد توجه مخاطبان قرار ميگيرد.
اما هنوز دو انتقاد اساسي به اين نمايشهاي موزيكال بعد از حدود يك دهه وارد است؛ اول اينكه بسياري از آنها چنان در تقليد از زرق و برقهاي نمايشهاي موزيكال غربي غرق شدهاند كه مهمترين اصل را فراموش كردهاند اينكه ما هنوز همچون اجداد غارنشينمان كه شبها دور آتش گردهم مينشستند تا قصه بشنوند براي تماشاي قصهها به سالن تئاتر و سينما ميرويم. تماشاي تصاوير زيبا و حتي گاهي شگفتانگيز به معناي اثري يكپارچه نيست. اين روزها نمايش موزيكال «رابينهود» روي صحنه تالار وحدت رفته، نمايشي كه خوشبختانه اين اصل مهم را فراموش نكرده است. برخلاف بسياري از نمايشهاي موزيكال كه صرفا به جلوههاي بصري و پرطمطراق بودن توجه ميكنند، اين اجرا به روايت و مفاهيم قصه وفادار مانده است. ماهان حيدري با تجربه نويسندگي و شاعري توانسته نسخه خوب و قابل تحسين از افسانه «رابينهود» ارايه دهد؛ نسخهاي كه نه تنها كودكان و نوجوانان را سرگرم ميكند، بلكه مفاهيم عدالت، صلح و آزادي را به شكلي ساده و قابل لمس منتقل ميكند. مفاهيمي كه تاريخ انقضا يا جغرافياي خاصي ندارند و فرزندان هر سرزميني به ياد گرفتن اين مفاهيم نياز دارند. ترانهها، حركات بازيگران و صحنهآرايي همه در خدمت قصه هستند و نه صرفا تزئيني، بهطوري كه تجربه تماشاي نمايش احساس يكپارچگي و معنا ميدهد.با اين حال نمايش موزيكال «رابينهود» نميتواند از دومين انتقادي كه به موج جديد تئاترهاي موزيكال وارد ميشود، غافل شود: تمركز اغلب اين نمايشها روي داستانها و افسانههاي غربي است. هر چند در سالهاي اخير تلاشهايي براي اجراي نمايشهاي موزيكال بر اساس قصههاي شاهنامه صورت گرفته كه با استقبال بالاي مخاطبان روبهرو شده، اما هنوز تعداد اين اجراها در مقايسه با نمايشهاي اقتباس شده از افسانههاي غربي اندك است. مشكل اصلي اين نيست كه ما نميخواهيم با ماندگارترين قصههاي جهان آشنا شويم؛ بلكه آنها به پشتوانه سرمايه و حمايت گسترده كشورهاي غربي، به آساني در دسترس مخاطبان كودك و نوجوان ما قرار دارند، در حالي كه افسانهها و داستانهاي كهن ايراني، بدون پشتيباني، در خطر فراموشي هستند. اين داستانها و اساطير، ميراثي هستند كه نياكان ما در اين سرزمين از خود به جاي گذاشتهاند و سزاوار معرفي و بازآفرينياند. آنچه نمايشهاي موزيكال غربي ميتوانند ارايه دهند، صرفا تجربهاي سرگرمكننده است؛ اما آنچه فرهنگ بومي ما را ميسازد، توجه به قصهها و ارزشهاي خودمان است. همين توجه است كه ميتواند به كودكان و نوجوانان ما درك عميقتر از ريشهها و هويتشان بدهد و آنها را با مفاهيم عدالت، آزادي، صلح و همزيستي آشنا كند. نمونهاي مانند «رابينهود» نشان ميدهد كه ميتوانيم از تقليد صرف عبور كنيم و با بهرهگيري از ابزارهاي مدرن موزيكال، خلق كنيم. اين نمايش، ضمن وفاداري به اصل قصهگويي، پيامهاي جهاني را منتقل ميكند و در عين حال الگويي است براي آشنايي و احترام به قصهها و اسطورههاي خودمان. صلح واقعي، همان چيزي كه در پايان نمايش «رابينهود» به صورت آوازي دستهجمعي خوانده ميشود و مخاطبان تكرارش ميكنند، زماني پديد ميآيد كه همه ملتها فرصت حرف زدن و شنيده شدن داشته باشند و روايت قصههاي مختلف، با درك و احترام به يكديگر، مسير اين صلح را هموار ميكند. ما از كارگردانان برادوي توقع نداريم كه قصههاي ما را روايت كنند، ما از كارگردانان توانمند خودمان توقع داريم كه حافظ ريشههاي ملي ما باشند.