سخن پيش فرهنگيان سخته گوي ...
پيش درآمدي بر شناخت شاهنامه
سعيد واعظي
اگرچه در سالهاي دانشگاه و پس از آن شاهنامه فردوسي را جسته و گريخته و كم و بيش خوانده بودم و به دنياي منظوم داستانياش تا اندازه زيادي آشنا بودم ولي خواندن تمام شاهنامه از آن دسته حسرتهايي بود كه آزارش، همه اين سالها برايم بيشتر ميشد و حوصله انجامش كمتر . آن هم براي مني كه زبان و ادبيات فارسي خوانده بودم و اگرچه به بيشتر هنرها دست دراز ميكردم و دربارهشان ميخواندم و آموختگي ميكردم ولي شعر و نظم ايراني تا اندازهاي در دايره مطالعاتي من وسعت گرفت كه بدون هيچ ادعايي ميشد كارشناسم ناميد . حسرت نخواندن تمام شاهنامه در دهه گذشته بيشتر هم شده، چراكه به يقين دانستم تاثير شاهنامه به ادبيات جهان بسيار بيشتر از آن است كه با كلمههاي دهان پركن ستايشش كنيم و ندانيم كه حتي در ابتداي هزاره سوم ميلادي نميتوانيم به سنجيدگي واژگاني و موسيقيايي نزديك به شصت هزار بيت فردوسي خردهاي بگيريم، چنانكه به مثنوي مولانا اگرچه ارج بسيار ميگذاريم ولي به سرسرينويسياش اگر بخواهيم به وفور عيب بگيريم شايد حتي زياديمان نكند .حالا مانده بود كه اين حسرت بيش از سي ساله تمام شده و براي يكبار هم شده شاهنامه از ابتدا خوانده شود ولي شاهنامهخواني هم بهرغم داشتن تخصص ادبي، كم هنري نميخواهد .خدا را شكر دنياي ديجيتاليزه اين سالها به ما اين امكان را داده كه كسان ديگر براي ما شعر و داستان و به ويژه شاهنامه بخوانند . كساني كه تخصصشان خوانش شاهنامه باشد . شاهنامه فردوسي براي خوانده شدن به چيرگي مبتني بر شناخت ادبي و چند بارهخواني نياز دارد كه از بيشتر كارشناسان ادبيات هم بر نميآيد و اگر بخواهد كسي انتخاب شود، بيترديد انتخاب اول خيليها براي اين كار دكتر جلالالدين كزازي است . بدون شك دكتر كزازي بيشتر از اينكه كارشناس خيلي ارشد ادبيات و خود شاهنامه باشد، استاد تقريبا بدون رقيب شاهنامهخواني است . شاهنامهاي كه دكتر كزازي ميخواند، شاهنامهتر از شاهنامهاي است كه خيليها ميخوانند و اگر نشنيده باشي به يقين ميشود گفت كه شاهنامهاي را كه خواندهاي شاهنامه فردوسي نبود. منظومه داستاني فردوسي كه در خيلي جاها به شعر تنه ميزند، براي خوانده شدن علاوه بر آشنا بودن به واژههاي فارسي هزار سال پيش و آرايههاي شعري به شناخت آگاهانه و به ويژه ناخودآگاهانه روايت داستاني نياز است كه ريشه در درام دارد . آن هم درامي كه پشت وزن شعري، ساختار داستانياش براي خيليها نامرئي شده و در خوانش غيرتخصصي گم ميشود. حالا ميشود كه تمام شاهنامه را خوانده باشي و پيچيدگيهاي روايتش را نفهميده باشي . چنانكه سالها خودم هم نفهميده بودم . شايد باور نكنيد كه فقط با شنيدن بخش كوچكي از شاهنامهخواني دكتر كزازي چيزهايي از وجوه داستاني و تاثيرگذاري مبتني بر شاخصههاي درام براي من آشكار شد كه تا به حال با خوانش خودم و حتي ديگران ناديدني بودند . شاهنامهخواني من و خيليها اگرچه در شناخت واژهها و وزن شعري شايد درست و حتي كم عيب باشد ولي به معناي دقيق كلمه شاهنامهخواني نيست. در تمام آن شاهنامهخوانيهاي به ظاهر درست و به واقع بيش از اندازه كج و كول، روايت داستاني شاهنامه برايم شكلي قديمي و قصوي داشت و نميدانستم كه با خوانش درست، روايت اين ابرداستان چقدر ميتواند امروزي باشد . واقعا چه اندازه بينظير بود كه بيش از هزار سال پيش داستانهايي به شكل وزن كلاسيك گفته شود و علاوه بر نزديكي به ظرايف شعري، هم روي خط داستانگويي بماند و هم بيشباهت به درام نمايشي نباشد . يعني شاهنامه هم ميتواند شعر و داستان باشد و هم تقريبا بدون دردسر روي صحنه تئاتر اجرا شود .
بدون اغراق درصد بالايي از ويژگيهاي دراماتيزه شاهنامه، زماني به چشم من آمد كه به شاهنامهخواني دكتر كزازي گوش كردم . شايد براي خواندن شاهنامه اگر ميخواستم به داشتهها و دانستههاي خودم تكيه كنم، سالهاي زيادي وقت ميبرد كه چيزهايي را بدانم كه دو، سه روزه با خوانش مسلط و آگاهانه دكتر جلالالدين كزازي ياد گرفتم . اگرچه پيشنياز عموم شعر و نظم فارسي آگاهي خوانشي است ولي شاهنامه فردوسي بهرغم ظاهر روايي سادهاش بيشتر از ساير آثار ادبيات ايران زمين به اين شاخصه نياز دارد .