• 1404 سه‌شنبه 4 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6198 -
  • 1404 سه‌شنبه 4 آذر

يادداشتي به مناسبت رحيل نابهنگام هادي مرزبان

اِدراك مشترك مرزبان و رادي از تئاتر را هيچ‌كجاي ديگر نديدم

همايون علي‌آبادي

كارواني‌ها/ كاروان سالاري افتاده است از پا/ چيست تدبير؟/ كاروان آيا بماند يا براند؟/ راه پر هول حرامي‌هاست/ و حرامي‌تر حرامي، مرگ/ كه نه پشت صخره، پشت دل كمين كرده است/ و نه پيش رو، كه پشت سر/ اين شكيبا مرده‌خوار، اين بي‌هنر كفتار/ كاروان را مي‌كند دنبال/ و نفس‌هاي تباهش/ پشت گردن‌هاي ما را مي‌فسايد/ منزلي آن سوي وادي‌ها و كهساران نه در پيش است/ منزل ما، راه/ كار ما، رفتن/ كاروان‌سالاري افتاده است از پا/ كاروان آيا بماند يا براند/ چيست تدبير؟
- منوچهر آتشي

هادي مرزبان، بزرگ استاد مسلم تئاتر كه حصه‌اي حصين در تئاتر معاصر اين ديار دارد، در رحيلي نابهنگام جان به جان‌آفرين تسليم كرد. آري، «اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست/ روزي رخش ببينم وتسليم وي كنم» مرزبان، اين كارگردان مطرح و سرشناس تئاتر معاصر، به همراه اكبر رادي، زوج تئاتري موفق و كارآمدي در تئاتر ايران ايجاد كردند كه شايد آثارشان، حضورشان و طرح اندامواره بي‌همتايشان در تئاتر معاصر ما همواره بي‌بديل و بر سرير اين هنر نمايشي خوش بماند. البته رادي و مرزبان پيش از آنكه زوج هنري خويش را استادانه طراحي كنند، هركدام در تئاتر معاصر جايگاهي ويژه داشتند، اما كارنامه همكاري اين دو بزرگ، اين دو خلاقيت مسلم، اين دو مطرح، بارآوري زمانه‌اي طولاني از توفيق را در آغوش كشيدند و توانستند برهه‌اي مهم از تئاتر ما را با آثار زيبايشان منقش و منقوش كنند. هادي مرزبان، رويكرد ويژه‌اي به آثار رادي داشت و توانست با مهر خاص و عشق و علقه عظيمي كه به آثار و به شخص رادي داشت، اين سخن را به ياد آورد كه درام نويسان ما معمولا فرصت و اغتنام اجراهاي صحنه ايشان را ندارند و در محاق صحنه خاموش مي‌شوند. از نعلبنديان تا رادي، از بيضايي تا يلفاني، نتوانستند به برداشتي علمي و صحنه‌اي از آثارشان برسند و اين رويكرد مرزبان بود كه توانست آثار رادي را تا به آخر بر صحنه‌هاي تئاتر ما زنده كند و هميشه اين سخن بر ذهن ما مي‌خليد كه رادي توانست تا زنده بود تمامت آثارش را بر صحنه به يمن همت مرزبان ببيند و باور كند. 
مرزبان رفت، سوگ داستان سرودش تا هميشه بر چشم و چراغ تئاتر ما مي‌درخشد، اما فراموش نكنيد اكبر رادي را كه از اين همكاري بسيار آموخت و توانست ابعاد صحنه، تحولات اجرا، مفاهيمي مانند دراماتورژي، فضاسازي، ادبيات نمايشي، واژگان نوشتاري و در كل آنچه را كه ما هنرهاي نمايشي مي‌ناميم، زنده و ارزنده بر صحنه مجسم كند.
هادي مرزبان دانش تئاتري‌اش را در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران طي كرد و با حضور استاداني چون پرويز ممنون، توانست به جزييات تئاتر آگاه شود. او كژتابي نكرد و سلف خلف بزرگاني چون مهدي فروغ، پرويز ممنون، حميد سمندريان و به جز اينها فراوان بود. اما پس از انقلاب، اين رويكرد هميشه جاري مرزبان به اكبر رادي بود كه از اين دو زوج هنرمند به تئاتر ما فايدت‌ها رساند. به اعتقاد من، اين نكته كه هميشه نعلبنديان از اين نكته رنج مي‌برد كه چرا آثارش روي صحنه اجرا نمي‌شوند، با مهر بي‌دريغ هادي مرزبان به رادي منتفي شد و اين رادي بود كه توانست تمام آثارش را روي صحنه ببيند، ارزشيابي دراماتيكي كند و بازي بازيگران را دريابد و در كل با مقايسه يكي، دو آثارش كه تجديد چاپ شدند، به اين نكته دريافت كه تئاتر يعني صحنه، يعني دستور صحنه، يعني فضاي نمايشي، يعني شد و آمدهاي نمايشي، يعني دم گرم كارگردان و اساسا مكانيزم ارتباط ميان درام‌نويس و كارگردان با بازيگران، مفاهيم فني زيبايي را به وجود مي‌آورد كه مي‌تواند سال‌ها براي دانشكده‌هاي ما، پژوهشگران ما و جويندگان تئاتر، منشا نور، سرچشمه آگاهي و جان‌مايه آموزش و آفرينش باشد. مرزبان رفت اما كارنامه تئاتري‌اش هماره زنده است. امكان ندارد كه دانشجويي را بشناسيد كه از اين زوج هنرمند چيزي براي آهي و گاهي و نگاهي نگرفته باشد. مگر مي‌توان آثار سنتي مرزبان را فراموش كرد؟ مگر مي‌توان آن شناخت عميق و دروني آن كارگردان بزرگ را به جوي جوي لحظه‌هاي ناب و بكر و بديع تئاتر مشروطيت ناديده گرفت؟ همه اينها دست به دست هم مي‌دهند و در‌حالي كه مرزبان مثل هميشه دوان و پرشكوه در پي تدوين كار تازه‌اش بود، روي در نقاب خاك تيره مي‌كشد و ما را در سوگ رحيل نابهنگامش باز مي‌گذارد. من نمي‌دانم چرا اما الگوي اين دو مي‌تواند يكي از راه‌ها و مسير تئاتر ما به سوي آفاق و اقاليم مدرن و امروزي باشد. من خود سال‌ها با مرزبان درآميختم، رادي را بر سرير چشمانم مي‌نشاندم، اما عشق اين دو به يكديگر و ديد و دريافت مشتركشان از تئاتر را هرگز و هيچ كجا نديدم.
فرزانه كابلي پريشادخت تئاتر ايران، دم گرم مهربان مرزبان بود. هرجا فرزانه بود هادي هم بود و هر جا اين دو بودند رادي هم بود. من اميدوارم در غياب اكبر رادي و هادي مرزبان و در جايي كه انا الحق فرياد آن بزرگ بود، ما بتوانيم اداي ديني چندان كه سنت تئاتر ما ايجاب مي‌كند، از اين دو فرهيخته انجام دهيم و سرانجام بتوانيم تئاتري علمي، فني و كارآمد را در تنگاتنگ آغوشمان بارور‌سازيم. ‌اي كاش فرزانه نازنين، غم سوگ مرزبان را با آن دل بزرگش تحمل كند، كارش را چهره سازد و به يادش نه غم و هجران كه آگاهي و هماهنگي بيافريند. هرچه باشد فرزانه خود نيز از اهالي ثابت تئاتر اين دو بود و با آن تحولات اجرايي كه هماره مرزبان در آثارش داشت، همراه و هم نام پيش مي‌رفت.
«حال هيچ پخته درنيابد خام / پس سخن كوتاه بايد والسلام» در انتظار رخدادهاي مدرن، امروزي و آفرينشگرانه اصحاب و اهالي تئاتر با آثار اساطير بزرگمان هادي مرزبان و اكبر رادي هستيم و من اميدوارم در اين سوگ داستان سرودها، آنچه مي‌ماند تئاتر معاصر اين سرزمين باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون